فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبانه | خدایا ما سپردیم به خودت...
تو که بد ما رو نمیخوای:)
✨ امیدوار و خستگی ناپذیر
نقره بال🌪
اول دوره با این که شرایط اسکان خوب نبود سعی کردم ناامید نشم و برای اون هدفی که اومدم برم جلو هدفم را
روزی که دوره ای که یک بار برای همیشه بود تموم شد.
گفتم چه جامعه اسلامی قشنگی به امید تکرار این زندگی
درست به یه ماه نکشید
که رفتم شمال کشور
در خدمت یه شهید غواص و توی اون فضا قشنگ ترین مجموعه انسانی اسلامی رو توش زندگی کردم
یک هفته ای که نه خواب داشتم نه خوراک
در شبانه روز۱ ساعت خورده ای می خوابیدم
در روز سیب زمینی به اشکال مختلف می خوردم؛برای رطوبت هوا و فعالیت فیزیکی روزی دوبار دوش می گرفتم توی اون هوا خیس لباس می شستم به امید خشک شدن.
چقدر فضا نماز صبح ها قشنگ بود توی تاریکی سحر قدم می زدم عزیزانم بیدار می کردم چه به نماز شب چه به نماز صبح، تمام تلاشم این بود بعد طلوع بیدار باشم
یا اگه خوابم برد توی وسط نماز خونه که سقفش آسمون بود یهو خوابم ببره
نماز ظهر هایی که وسط دویدن روزم می خوندیم باید بگم خیلی حال معنوی خاصی نداشتم فقط توی عمل می دیدم که چه جوری انرژی می ده بهم تا نماز مغرب فعالم ولی به جاش هر چی حال خفن عالی و معنوی بود توی نماز مغرب ها بود وای انگار وسط یکی از آسمون ها بودی ۲یا۳ نمی دونم ولی هر چی بود یا بال داشتم یا شناور توی آسمون بودم انگار تک تک سلول های بدنم داشت از هم جدا می شد حتی اون نماز ها رو ضبط کردم می دونم اون اخلاصی که بود روحم دچار کرده بود.
تنها حسم الان این که می تونم یک بار دیگه نفس بکشم؟
چقدر تونستم استفاده کنم؟
از بعدش چه انسان قوی متولد شد
می خوام سراسر زندگیم بشه همون مدت
الانم برنامه این که همون ساعت ها در پیش بگیرم💪🏻
به وقت
۵صبح ۲۵ دی
حرف دلی
گاهی وقتا فکر می کنی خدا رزق ت بسته
آشفته ای نگران
احساس می کنی دیگه هیچی نداری
نه هوایی برای نفس کشیدن
نه خونی برای جریان توی رگت
ولی قضیه این که
رزق ورودی های مختلفی داره
و نباید پشت یه در که بسته ست ناامید بشی فقط چشمات ببندی گریه کنی یا نالان از وضع که داری
تو اصلا کل وضع که داری رو ندیدی
می دونی چقدر ورودی های دیگه هست؟
خدایی واقعا تمام زندگی م شده شرمنده از غر هایی که زدم
چرا صبر نمی کنم سریع غر می زنم
چرا درست نگاه نمی کنم
درست زمانی که از خانواده و وضع که پیش اومده بود و دری که برام بسته شده بود ناراحت بودم
فکر می کردم دیگه الان ته یه کوچه بن بستم رو به روی در ایستادم ولی خسته خمیده افسرده و سرم به دری می کوبیدم که از بسته شدنش داغون شده بودم
ولی درست همون لحظه وقتی از یه سری چیزا ناامید بودم
مثل؛خودم،آینده م،خانواده،همفکر هام،جامعه،دنیا،زندگی و خدا
در مماس اون در بسته در هایی بود که باز شده بود وفور نعمت به سمتم سرازیر شده بود
و من حالا دارم می ببینم که از همون لحظه این در ها باز شدن و این فهمیدنم چه تدریجی بود و نتیجه یه لحظه تفکر و یک نوا که تلنگری شد اشکی جاری و چرا این اشک و رسیدن به این مطلب که الان فهمیدم
ناامیدی هام گفتم وقتی با بحرانی ترین لحظه زندگی مواجهه شدم
ولی بی انصافیه در های باز نگم
این در های باز
مثل مکانی که توش درس دارم می خونم مقدمه ورود من به
مجموعه آیندسازان که مبلغ دانش آموزی یاد گرفتم
تبلیغ نوین که توش مبلغ رسانه ای شدم
موسسه میقات که مبلغ دانشجویی شدم و تلنگر اساسی زندگی م شد
موسسه مهندس طلبه که عادت سازی بهم یاد داد
طرح ولایت که با آموزه های فلسفه اسلامی آشنا شدم
و دانشگاه و بسیج دانشجویی که عرصه علمی گسترش داد مکان ظهور مواجهه عینی بود(خط مقدم جبهه)
اینا تک تک عامل های تکامل منن
افرادی توی این مجموعه ها دیدم
مصداق نمونه عینی تفکراتی که من می خوامم کاملا منطقی الهی
وقتی هی می گفتم نه دیگه رنگی جز سیاهی نیست خدا رنگ می ریخته به زندگیم
نشونم می داده می گفته نگاه کن اینا رو
مسیر اینه
الْوَعْدَ وَ الْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌ
(وعده نعيم الهى و وعيد قهر و عذابش در بهشت و دوزخ همه حق است)
۲۵ دی۱۴۰۳
ف.ع.م