حتی برای یک لحظه هم دوس ندارم
من اون آدم ضعیفه م
یا من همونیم که
خوب نبود
کامل نبود
باشم
حتی یه لحظه هم نمی خوام
حس کنم من همونم که
دیده نشد
حقیقی دوست داشته نشد.
نمی خوام اون آدم ضعیف باشم
و نمی خوام هیچ وقت همچین مرد ضعیفی کنارم
گاهی وقتا مسیر هایی که توی قلب و ذهنت می ری
خستگی سفرش بیشتره
باری که روی شونه هات سنگینی می کنه
باید قدم بزنی
توی مسیر گذشته
و خسته بشی
نرسیدی به مقصد
ولی وسط راه بمونی
شاید شبیه حس کسی که وسط راه یه راهزن همه مالش بُرده
باید کدوم سمت بره؟
برگرده؟
ادامه بده؟
بمونه؟
چقدر مزخرفن یه سری کلمات
رفتن
پایان
تنهایی
اونی که بود الان نیست
کسی میاد که قرار نیست بمونه
.
.
.
هر کی هر جا هست موفق باشه
ولی من با دلی که وابسته زمین زمان می شه چکار کنم؟