eitaa logo
متن سیمای حرم
13.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
6 ویدیو
0 فایل
🎙کانال رسمی فیلم، فیش روضه دفتری، سبك و صوت های مداحی و سخنرانی‌ وابسته به کانال باب الحرم 👈راه ارتباطی @OnlySeydALi 🔸کانال متن روضه باب‌الحرم↶ @babolharam_net 🔸فروشگاه حرز حرم↶
مشاهده در ایتا
دانلود
#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ" شب شهادت حضرت رقیه سلام الله علیهاست، امشب مجلسمون با شبهای دیگه فرق داره، امشب حضرت رقیه سلام الله سفره داره ... امشب شهدای مدافع حرم هم میان... امشب پای درد دلهای این خانوم بسوز .. گفت:بابا!...* هم نا ندارم هم بس که دنبالت دویدم پا ندارم با این همه زخم دستِ کمی از مادرت زهرا ندارم بابا! گفتی مادرتون فاطمه صورتش کبود بوده ببین صورت من هم کبوده اصلا صورت من تمامش کبوده، دست زجر از صورت من بزرگتر بود بابا!، گفتی مادرتون فاطمه قدش خمیده موهاش سفید شده، بابا قد منم خمیده، موهای من هم سفید شده، اما بابا! من با مادرتون فاطمه یه فرقی دارم...چی؟ اگه که دیدی میخونم نافله نگو که من مادرتم آخه زده پای من آبله... بابایی پاهام از بس رو خارهای بیابون دویدم پر از آبله شده... ای حسین...* تنها نشستم حتی به قولِ دختران بابا ندارم داری می آیی باید که چادر سر کنم اما ندارم شرمنده بابا غیر از خرابه من برایت جا ندارم اما دلت قرص یک لحظه هم ترس از حرامی ها ندارم دیدی خمیدم اینقدر سیلی زد که جایی را ندیدم بعد از تو بابا با دامن آتش گرفته می دویدم من مثل عمه وقتی که قاتل می برید و می بریدم با خنده می گفت با دست خود از پشت سر،سر را بریدم جای تو خالی با حرمله با شمر چه زجری کشیدم رنگین کمانم بازو کبود و روی زرد و مو سفیدم کنجِ خرابه خوابیده بودم، با لگد از جا پریدم بازار شامُ حرف کنیزیُ و نمی گویم چه دیدم قربانِ لبهات من پیرِ چوب خیزرانیِ یزیدم آماده هستم عمه حلالم کن که دیگر سر رسیدم *خواب بود بچه،تو خواب دید بغل باباست،تا چشماش رو باز کرد دید خرابه است،بابا نیست...بهونه ی بابا رو گرفت.... نانجیبا می خواستن آرومش کنن،سر باباش رو گذاشتن تو یه طبق،تا از در خرابه وارد کردن، عمه ی سادات که فهمید چه خبرِ، بلند شد،دوید رفت جلوشون رو گرفت...چیکار می کنید؟ نبرید این سر رو، می کُشید این بچه رو، خودم هر جوری شده آرومش می کنم،برگردونید این طبق رو...آی حسینا! عمه سادات رو با تازیانه زدن...بی بی رو کنار زدن،این طبق رو بردن جلوی رقیه... حسین... می دونید علت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها چی بوده؟ امشب رفتی خونه به این فكر كن،مگه میشه با كتك كه نیست،مگه میشه بچه با كتك بمیره،حاج منصور ارضی ایشون می فرمودند:خیلی كنجكاو شدم،تماس گرفتم با یك دكتر متخصص كودكان،نصف شب گفتم:آقا دلیل مرگ حضرت رقیه سلام الله علیها چی بوده؟گفت:نصف شبی من و از خواب بیدار كردی،گفتم:نگی من امشب دیوونه می شم،گفت:حاج آقا من تحقیق می كنم،خبرش رو بهت میدم،روز بعد  زنگ زد به من،گفت:حاج آقا،بچه اگه زیاد بترسه،فشار خون ،بالا و پایین میشه، رگ های قلب پاره می شه، تا روپوش رو كنار زد… توی اون تاریکی شب، سر بریده ی باباش.. موهای سر سوخته، لب و دندون ها خونی... ای حسین... گفت: دیدم کنار ضریح‌ حضرت رقیه سلام الله علیها، پیر زنی یه چیزی رو تو دستش گرفته بود،گریه می کرد،هی نشون میده به ضریح...بلند شد بره... گفتم:مادرجان! من داشتم نگاه می کردم،می تونم ازت بپرسم این چی بود؟یا چی می گفتی؟ شروع کرد گریه کردن،گفت:پسرم ما از عشایرِ ایرانیم،تو بیابون و دشتیم،خیلی وقت ها در اثر راه رفتن،پاهامون زخم میشه...کفِ پاهامون آبله میزنه،از گیاهان دارویی،چربی حیوانات،یه پماد داریم،میزنیم خوب میشیم.... گفت:وقتی داشتم می اومدم اینجا، شنیدم این دخترکوچولو پاهاش آبله داره، از همون پماد آوردم، داشتم می گفتم:قربونت بشم،پات خوب شده؟... عزیزم! آبله های پات خوب شده، الهی برات بمیرم خانوم!... بس که دویدم عقبه قافله واویلا واویلا پای من از ره شده پر آبله واویلا واویلا.. ان شاءالله تو حرمش باشیم،همون حرمی که هنوز احساس می کنیم داره میگه: بابا!.... خدایا به سوزِ دل رقیه، به اشک چشمش، به دل داغ دیده اش، به پاهای پر آبله اش، به بدن تازیانه خورده‌اش، فرج امام زمانمان را برسان، موانع فرجش برطرف بفرما... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...... ✓سیمای حرم↶ http://eitaa.com/simaye_haram ✓حرز حرم↶ https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ بمُوالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ ، وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفيعَةُ وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَكانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللّهِ عز و جل وَ الْجاهُ الْعَظيمُ وَ الشَّأْنُ الكَبيرُ وَ الشَّفاعَةُ الْمَقْبُولَه شب شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها، امشب یه دلت کنار حرمش باشه .. یه دلت تو حرم ابی عبدالله باشه .. بابا خیلی دوستش داره .. اگر دوستش نداشت با سر بریده دیدنش نمیامد .. امشب اونهایی که دخترِ سه چهار ساله همراهشونه .. یه خواهش ازتون دارم .. اگر دختر بچه روی زانوت نشسته یا کنارت نشسته .. آهسته این دستت رو روی صورتش بگذار .. ببین دستت بزرگتر از صورت دخترت هست! یا نه!؟ حالاببینید این سیلی چه کرد‌ با صورت رقیه... وقتی سر باباش رو جلوش گذاشتن شروع کرد با سر بریده درد و دل کردن...بابا!..* خوش آمدی تو از سفر بابا تو رو خدا منو ببر بابا کجا یهو تو بی خبر بابا گذاشتی رفتی .. *دیدی دختر سه ساله چطوری میگه بابا ... مخصوصا اگه سیلی خورده باشه ... مخصوصا اگه از ناقه افتاده باشه ...* دیگه تموم گریه و زاریم تموم این شبایِ بیداریم آخه نگفتی دختری داری گذاشتی رفتی .. نذار بازم بهم جسارت شه همین لباس پاره غارت شه منو ببر که عمه راحت شه بابا بابایی .. بیابونا نمیره از یادم بابا تو راهِ کوفه جون دادم تو خواب من از رو ناقه افتادم بابا بابایی .. *معالی السبطین نوشته: این دختر سه ساله روی ناقه هی بابا بابا میکرد، هی باباشو صدا میزد. نانجیبِ حروم زاده ای صدا زد: ساکت شو صدات اذیتم می کنه ... دوباره دیدن این بچه آروم نمیشه، این دفعه گفت "اُسكتي يا بِنتَ الخارِجي" گفت بابا ببین کارشون به کجا رسیده به من میگن دخترِ خارجی یه مرتبه نانجیب دست برد ازبالایِ ناقه این بچه رو پرتش کرد .... همچین که افتاد، دختر بچه ها با پسر بچه ها فرقای زیادی دارن، پسر بچه بخوره زمین زود بلند میشه، اما دختر زمین بخوره بلند نمیشه، اینقدر صبر میکنه تا باباش بیاد، گفت : بابا یه نصف شب، از ناقه افتادم ... هر چی صدات زدم نیومدی ... هر چی منتظر شدم، گفتم چشمام نمی بینه، گوشام که میشنوه ، آخه هر وقت می گفتم بابا! تو می گفتی: جانم! ... شنیدم صدای قدمی میآد، گفتم که بابام اینجور تند تند راه نمی رفت، بابام هیچ وقت با عجله قدم بر نمیداشت، همچین که دستم رو سرم بود حس کردم دستی موهام رو گرفت ... یه ضربه زد ....* نبودی از همه کتک خوردم یه جوری زد که عمه گفت مُردم به خاطرِ تو طاقت آوردم بابا بابایی .. *يه روایت داریم که حضرت زینب سلام الله علیها تا شنید یکی از بچه ها از قافله جامونده برگشت دنبال بچه ، اما یه روایت دیگه میگه: نذاشتن زینب برگرده، زجر ملعون برگشت، بچه نیمه شب داره مثل بید میلرزه ... دید یه سیاهی داره نزدیک میشه، اول فکر کرد عمه اش زینبِ، اما جلو که اومد تا اومد سلام کنه ...بی هوا .... سیلی خورد ...* نبودی از همه کتک خوردم یه جوری زد که عمه گفت مُردم به خاطرِ تو طاقت آوردم بابا بابایی .. سه ساله تُ چقدر دادن آزار گوشایِ خونیمو دیدی انگار بزار بگم چی شد تویِ بازار بابا بابایی .. ما رو به همدیگه نشون میدن به زور گوشواره هامو دزدیدن به مجلس مِی ما رو کشیدن بابا بابایی .. *یه وقت دیدن رقيه داره با اشاره رو لبایِ بابا دست میکشه .. دیدن اشک میریزه لب هارو دست میکشه .. آروم بغل کرد سرُ .. لبها رو گذاشت رو لب هایِ بریده بریده شدۀ بابا .. بابا از مدینه تا حالا منو بوسیدی؟ نه والله .. بابا من کارمُ تموم کردم .. دعاکن من پیش تو برگردم .. آخه بابا! دیگه خیلی ناراحتِ عمه ام زینبم .. از وقتی که از ناقه افتادم دیگه نمیتونم راه برم عمه منو بغل میگرفت آروم ميذاشت زمین دوباره بغل میکرد .. بابا! اینقدر عمه ام به خاطر من اذیت شد...بابا!...* از ضرب کعب نی، بدنم درد می کند از مشت، استخوانِ سرم درد می کند اوباش ناز کردنشان جورِ دیگر است دارد هنوز مویِ سرم درد می کند .. نصفه شب که بچه از دنیا رفت ، حکومت زنِ غساله فرستاد .. پیراهنِ بچه رو که درآورد گفت من غسل نمیدم ..! _چرا ؟!.. گفت من خیلی بچه غسل دادم ، اما بچه ای که از گردن تا نوک پا سیاه شده باشه ندیدم .. چش شده این بچه ؟!.. گفتن: آی زنِ غساله این بچه هیچ عیبی نداره، این کبودیا جای تازیانه است، جای سیلیِ... ای حسین... فرج امام زمان ناله بزن:حسین! .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...... ✓سیمای حرم↶ http://eitaa.com/simaye_haram ✓حرز حرم↶ https://eitaa.com/herze_haram