eitaa logo
سیره علما و شهدا
2.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
5 فایل
کانالهای دیگرما @agha_tanha_nist @javane_hezbollahi ارتباط باما @Atash_be_ekhtiaa سیره علما و شهداء در سروش👇 sapp.ir/sire_o_sh
مشاهده در ایتا
دانلود
عملیات نزدیک بود. اومد پیش بچه‌ها و پرسید: «بدهی به کسی ندارم؟ زیر پیرهنی، پوتینی، چیزی از کسی نگرفتم؟» داشت تسویه حساب می‌کرد و از طرفی یاد شهدا هم می‌کرد. می‌گفت: «یاد حاج احمد بخیر، وقتی لبنان بودیم، می‌گفت: اینجا جنگیدن صفا داره. مبارزه با دشمنان قسم خورده اسلام، لذت دیگه‌ای داره.» بچه‌ها گفتند: «انشالله بعد از این جنگ، با اسرائیل می‌جنگید.» علی سرش را تکان داد و گفت: «عمر ما دیگه کفاف نمی‌ده، این کارها رو شما باید انجام بدید.» ایستاد برای نماز. یکی از بچه‌ها هم پشت سرش. علی گفت: «مگه نشنیدی پشت آدمی که بخشی از اعضای بدنش قطع باشه، نمی‌شه ایستاد و اقتدا کرد.» جواب داد: «ما خودمون با خدا کنار میاییم.» بچه‌های دیگر هم پشتش صف بستند. علی گفت: «بابا، این مسخره بازیا چیه؟ با خدا که نمی‌شه شوخی کرد!» بچه‌ها گفتند: «شما قبول کن، بقیه‌اش پای خودمون.» هر چی گفت: «بابا من راضی نیستم.» بچه‌ها قبول نکردند. انگار همه فهمیده بودند آخرین حاج علی است. بین نماز حالش بد شد و نتوانست نماز را بخواند. به یکی از بچه‌ها گفت روضه حضرت زهرا(س) را بخواند. خودش هم گریه می‌کرد. 🆔👇 @sire_o_sh