*یکـبار فاطمہ را گذاشـت روۍ اپن آشپزخانـھ*
*و بہ او گفت :*
*بپر بغـل بابا و فاطمہ بـھ آغـوش او پرید 🌱*
*بـھ مـن نگاھ کـرد و گفت : ببین فاطمہ چطور بـھ من اعتماد داشت ؛*
*اون پرید و میدونست من اون رو میگـیرم ، اگـھ ما همینطور بـھ خدا اعتماد داشتیـم همہ مشڪلاتمان حل بود .*
*تـوکـل واقعۍ یعنـے همین کـھ* *بدانیم در هـر شـرایطے خدا مواظـب مـٰا هست❤️* '
*(به روایتهمسرشھید)*
*#کلام_شهید*
*#شهید_مصطفی_صدر_زاده*
🆔️👇👇👇
@sire_o_sh
#شهیدانه
🔻اراذل و اوباش را جذب هیئت می کرد.
مثلاً می رفت دست در گردن کسی که کنار جوی آب نشسته بود میانداخت و می گفت: «داداش بیا دو دقیقه رو با ما بد بگذرون»
🌼 یا مثلا با اینکه سن خودش کم بود به مدرسه میرفت، لیست بچهها را میگرفت به آنها زنگ میزد و به مسجد دعوتشان می کرد.
🔸مصطفی حتی افرادی که همه به چشم اراذل و اوباش به آنها نگاه میکردند، جذب هیئت میکرد. آن ها هم بچههای خوبی می شدند و خیلی به نفع اهالی محل می شد.
#شهید_مصطفی_صدر_زاده 🌷
🆔️👇👇👇
@sire_o_sh
🌱خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت سید علیخامنهای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم.
#شهید_مصطفی_صدر_زاده🌷
🆔👇👇👇
@sire_o_sh
https://eitaa.com/joinchat/1812332544C6f247075b2