eitaa logo
سیره علما و شهدا
2.5هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
5 فایل
کانالهای دیگرما @agha_tanha_nist @javane_hezbollahi ارتباط باما @Atash_be_ekhtiaar تبادل وتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/3123773444C713bafe6dd سیره علما و شهداء در سروش👇 sapp.ir/sire_o_sh
مشاهده در ایتا
دانلود
💢عارف صاحبدل، حاج محمد اسماعيل دولابي(ره) : 🌼هر جا که غصّه دار شدی، استغفار کن. استغفار امان انسان است. به این کاری نداشته باش که چرا محزون شدهای؛ اذیتت کردهاند؟ گناهی کردهای؟ بعضی وجود خودشان را گناه میدانند. محزون که شدی، استغفار کن؛ 📘 مصباح الهدي ص٢٦٧ 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشک‌های آیت‌الله جوادی آملی با درد مردم وجود مبارک امیرالمومنین‌(ع) از افطاری بچه‌های خودش می‌زند برای گرسنه نماندن یک مشرک در مملکت. در مملکت ما همه چیز هست، این گرانی‌ها برای چیست؟ مرتب اختلاس سه هزار، چهار هزار... خدا خوشش نمی‌آید. 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
ツ ✍از عـلامه طباطبايی (ره) سوال کردند چـه کار کنيم که در حواسمان جمـــــع باشد؟؟ 👌فـــــرمود قـــبل از نمـــاز مــراقب خودتان باشيد نماز با حضـور قلب مـــــزد است و آنـرا به هر کسی نمی دهند اين را به کسی ميدهند که قبلاً زحمتی کشيده باشد. این زبان نامـــــرد همـــیشه همه چیو خـــــراب میکنه قـــبول دارید؟! 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
🔺شهید لاجوردی: بارها گفته‌ام که خطر منافقینِ انقلاب، بمراتب بیشتر از خطر منافقینِ خلق است؛ آنها علاوه بر شیوه‌های منافقانه‌ی منافقین، سالوسانه در صف حزب اللهی ها قرار گرفته‌اند... 🔹سالگرد شهادت شهید اسدالله لاجوردی. 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
✅حضرت 🌼ما باید باب توجیه خطا و اشتباه را به روی خود ببندیم، و برای هر خطا، زبان به استغفار بگشاییم، و اگر قابل جبران باشد جبران کنیم. 📚 در محضر بهجت، ج١، ص٣٠٠ 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
🌼اومد خدمت امام و برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی‌خوره، مرخصی خواست. امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در بحبوحه‌ی جنگ پرسیدند. عباس گفت: من در دهه اول محرم برای شستن استکان‌های چای عزاداران به هیئت‌های جنوب شهر که من را نمی‌شناسند می‌روم. مرخصی را برای آن می‌خواهم. امام خمینی (ره) به ایشون فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می‌دهم! که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی... 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
🌼مهر ماه سال ۵۹ یکی دو فروند میگ عراقی مورد هدف پدافند هوانیروز قرار گرفتن و لاشه‌شون درست روی ساختمان محل زندگی شهید شیرودی سقوط کرد و ساختمان رو ویران کرد. شهید شیرودی هم عازم ماموریت بودن. 🔹بهش گفتن سری به منزلت بزن ببین چه بلایی سرش آمده، با خنده و خونسردی کامل گفت: "ترجیح میدم به منطقه برم." رفت و کلید منزلش رو فرستاد تا دوستانش بروند و اگه اثاثیه‌ای مونده به جای دیگر ببرند. 🔸بچه‌ها هم رفتن و داوطلبانه اثاثیه منزلش رو به خانه دیگری منتقل کردن و شهید شیرودی بعد از انجام چند پرواز برگشت و به منزل جدیدش سر زد. 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
🌼و سفارش می‌کنم به این که لباس سیاهی که در ماه‌های محرم و صفر می‌پوشیدم، با من دفن شود. 🔹و سفارش می‌کنم به دستمالی که اشک‌های زیادی در رثای جدم حسین مظلوم و اهل‌بیت مکرم او ریخته و صورت خود را با آن پاک می‌کردم، بر روی سینه در کفنم بگذارند. 🔻این جملات وصیت مرجع بزرگ شیعیان، آیت‌الله مرعشی نجفی(ره) است... 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
🌼اگر آیندگان پرسیدند که چرا به جبهه رفتم و شهید شدم ؛ بگویید: من از آموزگاری چون حسین(ع) در سرزمینی چون ڪربلا و در زمانی چون‌ عاشورا ، درسِ عشق و شهادت و آزادمردی گرفته‌ام و معلم به من گفت: «انی لا اری الموت الا السعادة و الحیوة مع الضالمین الا...» مرگ برای من چیزی جز شهادت و افتخار، و زندگی با ظالمین جز خواری و ذلت نیست. طلبه مجاهد و عارف متولد روستای قناتغستان کرمان شهادت : ۱۷ سالگی ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ فاو ؛ عملیات والفجر ۸ 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
🌼یکی از بچه‌ها به شوخی پتو رو پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر کاوه. کم مونده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می‌آمد. 🔹با خودم گفتم: الانه که یه برخورد ناجوری با من کنه. چون خودم رو بی تقصیر می‌دونستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، جوابش رو بدم. 🔸دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون! این برخورد از صد تا سیلی برام سخت‌تر بود! 🔹در حالی که دلم می‌سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، همونطور که می‌خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده! 🔸همونطور که خون‌ها رو پاک می‌کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون‌ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. چنان من رو شیفته خودش کرد که بعدها اگه می‌گفت: بمیر، می‌مردم! 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
🌼وقتی بمباران شیمیایی شد ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داد! در بیمارستان از شدت تشنگی روی کاغذ نوشت: جگرم سوخت آب نیست؟! و بعد به شهادت رسید!…. شهید نعمت الله ملیحی 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
وقتی بمباران شیمیایی شد ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داد! در بیمارستان از شدت تشنگی روی کاغذ نوشت: جگرم سوخت آب نیست؟! و بعد به شهادت رسید!…. شهید نعمت الله ملیحی 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
حضرت علامه حسن زاده : 🌼در بیداری هرچه داری در خواب می بینی، همانطوری که بعد از مرگ آنچه داشته ای به ظهور میرسد، و آن خواب بزرگ هم در پیش دارید. هر چه در این جا کرده اید همان است در سرشت دارید آنجا هم همانید. 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
آقا مرتضی! یه نفر رو بفرست خط، ببینیم چه خبره. هرکس می‌رفت، دیگه برنمی‌گشت. همون سه‌راهی که الآن میگن سه‌راهی همت. خیلی کم میشد بچه‌ها برن و سالم برگردن. مرتضی سرش رو پایین انداخت و گفت «دیگه کسی رو ندارم بفرستم، شرمنده.» حاجی بلند شد و گفت «مثل این که خدا طلبیده.» و با میرافضلی سوار موتور شدن که برن خط. عراق داشت جلو می‌آمد. زجاجی شهید شده بود و کریمی توی خط بود. بچه‌ها از شدت عطش، قمقمه‌ها را میزدن لب هور،‌ جایی که جنازه افتاده بود،‌ و از همان استفاده می‌کردن! روی یک تکه از پل‌هایی که آنجا افتاده بود سوار شد. هفت هشت تا از قمقمه‌های بچه‌ها دستش بود. با دست آب رو کنار میزد و می‌رفت جلو؛‌ وسط آب،‌ زیر آتش. آن‌جا آب زلال‌تر بود! قمقمه‌ها را یکی یکی پر کرد و برگشت... 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
اگر آیندگان پرسیدند که چرا به جبهه رفتم و شهید شدم ؛ بگویید: من از آموزگاری چون حسین(ع) در سرزمینی چون ڪربلا و در زمانی چون‌ عاشورا ، درسِ عشق و شهادت و آزادمردی گرفته‌ام و معلم به من گفت: «انی لا اری الموت الا السعادة و الحیوة مع الضالمین الا...» مرگ برای من چیزی جز شهادت و افتخار، و زندگی با ظالمین جز خواری و ذلت نیست. طلبه مجاهد و عارف متولد روستای قناتغستان کرمان شهادت : ۱۷ سالگی ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ فاو ؛ عملیات والفجر ۸ 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
" شهدا " . . . اعتبار این مرز و بومند ، اعتبارمان را از پلاک‌ها پاک نکنیم 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
در کربلای۴ کار گِره خورده بود ... همراه با سردار اسدی از خط برمی‌گشتیم به خاڪریزی رسیدیم.... آنسوی هشت پریها و سیم‌خاردارها یک تانک در معرض دید دشمن بود دلم می‌سوخت که این جوانان الان مورد هدف دشمن قرار می‌گیرند اما نمی‌توانستم کاری کنم ... به یکباره دیدم دشمن این تانک را زد تانک در آتش می‌سوخت و گُر می‌گرفت نیروهای تانک نیز در آن آتش می‌سوختند. این صحنه را که دیدم، از درون آتش گرفتم. گفتم: خدا به داد پدرشـان برسد ... من این صحنهٔ جان‌دادن و سوختن جوانها را می‌دیدم و هیچ کاری از دستم ساخته نبود. به عقب برگشتیم ... خبر دادند که محمدم شهید شده است پرس‌وجو کردم که کجابوده است و چگونه؟ وقتی گفتند محمد در همان تانک بوده است، باز دلم آتش گرفت. محمدم می‌سوخت و من نمیتوانستم کاری بکنم. حتی نتوانستم وقتِ جان‌دادن بالای سرش بروم و بدرقه‌اش کنم.... ✍ راوی : پدر شهید زبان به روضه چرا وا کنم؟ هـمین ڪافی‌ست : مباد شاهدِ جان دادنِ پسر، پدری ... ۳۳_المهدی 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
یه آرزو داشت که همیشه به زبون می‌آورد می گفت : « می‌خوام روز عاشورایِ امام حسین، عاشورایـی بشم..». روز عاشـورا .... داشت جعبه‌های مهمات رو جا به‌ جا می کــرد ، که صدای انفجار بلند شد! وقتی گرد و غبار خوابید ، دیدم سرش از بدنش جدا شده... سر جدا، پیکر جدا …. ✍ راوی: همرزم شهید ۳۲انصارالحسین_همدان ۱۳۶۵ 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
« محو روضه‌ی امام حسین » ... هر هفته توی خونه روضه داشتیم وقتی آقا شروع می کرد به خوندن ، تا اسم امام حسین (ع) می اومد حاجی رو می‌دیدی که اشکش جاری شده. حال عجیبی می‌شد با روضه امام حسین(ع) انگار توی عالم دیگه ای سیر می کرد.... یه بار وسطِ روضه . . . مصطفی رفته بود بشینه رو پاش؛ متوجه بچه نشده بود، انگار ندیده بودش! گریه‌کنون اومد پیشِ من، گفت: « بابا منو دوست نداره هر چی گفتم جوابم رو نداد ...» روضه که تموم شد، گفتم: «حاجی، مصطفی اینطوری میگه.» با تعجب گفت: « خدا شاهده نه من کسی رو دیدم نه صدایی شنیدم...» از بس محوِ روضه بود …. ✍ راوی: همسر شهید ۴۱ثارالله ۱۳۶۵ 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان عج توبه کنندگان رو دوست داره آغوش پر مهر امام رئوف همیشه به روی بندگان خدای رحمن باز است. مگر نشنیدی قصه ”حر ” در کربلا؟! 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
✅حضرت 🌼ما باید باب توجیه خطا و اشتباه را به روی خود ببندیم، و برای هر خطا، زبان به استغفار بگشاییم، و اگر قابل جبران باشد جبران کنیم. 📚 در محضر بهجت، ج١، ص٣٠٠ 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
می گفت : « پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه، خسته نشه کسی که نخوابه ، تا وقتی خود به خود خوابش ببره...» یه بار توی جلسه‌ی فرماندهان داشت روی کالک، شرایط منطقه رو توضیح می‌داد؛ یه دفعه وسطِ صحبت صداش قطع شد. از خستگی خوابش برده بود دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد عذر خواهی کرد ؛ گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیدم ... ۳۱عاشورا 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
هم مداح بود هم شاعر اهل بیت می گفت : « شرمنده ‌ام که با سَر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود ..» بعدِ شهادت . . . وصیتنامه‌اش رو آوردند ، نوشته بود : قـبرم رو توی کتابخونه‌ مسجد المهدی کَندم سراغ قبر که رفتند . . . دیدند که برای هیکلش کوچیکه! وقتی جنازه‌ش اومد، قبـر اندازه‌ ی اندازه‌ بود اندازه تنِ بی سرش ... ✍ راوی: حاج‌ کاظم محمدی مداح اهل بیت علیهم‌السلام ۱۳۶۱ 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
دلش می‌خواست بره قم يا نجف درس طلبگی بخونه. حتی توی خونه صداش می‌کردن "آشيخ احمد!" ولی نرفت. می‌گفت "کار بابا تو مغازه زياده." 🆔👇👇👇 @sire_o_sh
ترکشی به سينه اش نشسته بود. برده بودنش برای آخرين عمل جراحی. قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن : بمان! بعد از عمل مرخصت می کنن ،اينجوری خطرناکه. گفت: وقتی اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمی خوام... 🆔👇👇👇 @sire_o_sh