🌹شهید مصطفی ردانی پور🌹
✍اینو میگن آخوند
خبر رسید که ضد انقلاب با حمله به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است.
صبح اول وقت راه افتادیم. مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار دور کمر قوت قلب همه بود.
پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند، باور نمی کردند او اهل رزم و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به شهادت رسانده بود، امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند.
یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت :
- اینو می گن آخوند، اینو می گن آخوند!
مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت :
- اینو میگن سبیل. اینو می گن سبیل.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹شهید رضا شریفی🌹
شرمنده مثل مهسا در فضای مجازی برایت سر وصدا نکردیم
چون برای امنیت ما جان دادی 🙏😔
#شهادتت_مبارک
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🖤
@Alachiigh
🌹شهیدان هـادی و رضـا قنـبـری🌹
✍مادر:
پسرها هر دو بسیجی وارد جبهه شدند و بعدها رضا پاسدار شد. یادم هست یکبار با بچهها سر سفره غذا بودیم که رادیو اعلام کرد به جبههها بروید. بچهها تازه از منطقه برگشته بودند. تا اعلام کردند؛ همانطور که قاشق به دست بودند، گفتم:
«پاشـید ننه! حرکت کنید؛ برگردید جبـهه.
غذا هم نخـورید؛ بــروید.»
👈 چون امام اعلام کرده بود، باید زود اطاعت میکردند... وسط غذا خوردن گفتم بلند شوید و بروید. سفره را در زیر زمین پهن میکردیم معمولاً. فکر کنم آبگوشت داشتیم آن روز...
🔸 هــادی بارها به من گفته بود که:
«چون تو راضی نیستی، من شهید نمیشوم؛
واِلا تا حالا باید بارها شهید میشدم.»
آنقدر این حرف را تکرار کرده بود که دستهایم را بالا بردم و گفتم:
«خدایا! اینها مال تو هستند؛ آرامش ندارند.
اگر میخواهی آنها را ببری خودت میدانی.»
🌹 یک هفته بعد، هــادی شهید شد.
🔻 مزار متبرک شهیدان:
قطعه 26 ردیف 35 بالای مزار شهید پلارک
📝 وصیت شهید رضا قنبری :
بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش امام زمان(عج) باز می شود. نکند خدای ناکرده امام زمان(عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود…
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh