#خاطرات_شهید
هادی قبل از اینکه جذب سپاه شود ودربسیج ویژه شروع به فعالیت کند، خیلی مشتاق بودکه به سوریه برود.
ایشان توسط #شهید_محمودرضا_بیضایی که ازبچه های اسلامشهربودو2سال پیش در سوریه به شهادت رسید، آموزش نظامی دیدوارادت ویژه ای به این شهیدداشت.
وقتی خبرشهادت محمودرضا راشنید بغض عجیبی گلویش راگرفته بود، سپس گفت بایدانتقام #شهید_بیضایی راازاین تکفیری ها بگیرم.
#شهید_هادی_شجاع
#سالروز_ولادت 🌷
╭─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╮
🆔 @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╯
#چفیه
وقتی پیکرشراداخل قبرگذاشتم، ازطرف همسرمعززش گفتندمحمودرضا سفارش کرده چفیه ای که ازآقا گرفته بااو دفن شود!
جاخوردم نمی دانستم ازآقاچفیه گرفته، رفتندچفیه راازداخل ماشین آوردند، مانده بودم باپیکرش چه بگویم!
همیشه درارادت به آقا(مقام معظم رهبری) خودم رابالاتر می دانستم، چفیه راکه روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پایش هم نرسیده ام!
دراین چندوقت،یادم هست یکبارچندسال پیش گفت شیعیان دربعضی کشورها بدون وضو تصویر آقارا مس نمی کنند وگفت مااینجا ازشیعیان عقب افتاده ایم.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#سالروز_ولادت 🌷
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
🆔 @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
کاش میشد ...
تا خدا پــرواز کرد
پای دل از بند دنیا باز کرد
کاش میشد از تعلق شد رها
بال زد همچون ڪبوتــر در هوا ...
درون خودش کلنجاری داشت با خودش ؛ برای کسی آشکار نمیکرد اما گاهی توی حرفهایش، میزد بیرون؛ هر بار که بر میگشت و مینشستیم به حرف زدن، حرفهایش بیشتر بوی رفتن میداد و اگر توی حرفهایش دقیق میشدی میتوانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل میکند.
آن اوایل یڪبار که از معرکه برگشته بود وسط حرفهایش خیلی محکم گفت: «جانفشانـی اصلاً کار آسـانی نیست» بعد تعریف ڪرد که آنجا در نقطه ای باید فاصلهای چند متری را در تیررس تکفیریها میدوید و توی همین چند متر ، دختـرش آمده جلوی چشمش ...
بعد توضیح داد که تعلقات چطور مانع شهادت شهید است… تمرینهای زیادی توی یکی دو سال گذشته برای بریدن رشته تعلقاتش انجام داده بود و همه را هم برید؛ این بار که میرفت به کسی گفته بود « این دفعه از کوثر بریدم »
✍ به نقل از : احمدرضا بیضایی
( برادر بزرگوار شهید )
#پاسدار_مدافـع_حـرم
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
🆔 @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯