eitaa logo
سیره علما
3.4هزار دنبال‌کننده
745 عکس
289 ویدیو
26 فایل
(ببخشید تبادل نداریم)ارتباط با ما @salehps سایت www.kelasdari.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶نماز اول وقت حجت الاسلام قرائتی حفظه الله تعالی در استودیوی برنامه سمت خدا @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶واکنش رهبرانقلاب به سوال یکی از شاگردانشان @sireolama
🔶آیت الله العظمی آقا نورالدین عراقی: الهی ما اسیر شهوتیم، امیر شهوتمان گردان @sireolama
🔶تصویر مزار آیت الله العظمی آقا نورالدین عراقی (اراکی) در شهر اراک. @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶دعای شب آخر ماه شعبان و اوّل ماه رمضان. حارث بن مغیره نضری از امام صادق(سلام الله علیه) روایت کرده است که آن حضرت در شب آخر ماه شعبان و شب اوّل ماه رمضان این دعا را می‌خواند: . 🔶اَللّهُمَّ اِنَّ هذَا الشَّهْرَ الْمُبارَکَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرآنُ، هُدیً لِلنّاسِ وَبَیِّنات مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقانِ قَدْ حَضَرَ... @sireolama
🔶تصویر امام موسی صدر حفظه الله تعالی @sireolama
....تخيلات نويسندگان 🔶سید علی صدر، برادر امام موسی صدر ما عادت‌ داشتيم‌ براي‌ گردش‌ و تفريح‌ به‌ بيرون‌ شهر برويم. در يكي‌ از اين‌ گردش‌ها آقا موسي‌ از من‌ جدا شد و سراغ‌ عده‌اي‌ از بچه‌ها رفت‌ و مدتي‌ در كنار آنان‌ نشست‌ و سپس‌ برگشت. با تعجب‌ از اين‌ رفتار ايشان‌ سؤ‌ال‌ كردم، چرا كه‌ آن‌ بچه‌ها غريبه‌ بودند و با ما نسبتي‌ نداشتند. ايشان‌ جواب‌ دادند: رفتم‌ نصيحتشان‌ كنم‌ تا مبادا بازي‌شان‌ به‌ قمار منجر شود. . . 🔶سيد جواد طباطبايي، خواهرزاده امام موسي صدر من‌ در آن‌ زمان‌ مشغول‌ مطالعه‌ي‌ يك‌ رمان‌ بودم. . 🔶دايي‌ام‌ كه‌ توجه‌ و سرگرم‌ شدن‌ مرا ديد، گفت: اين‌ داستان‌ها براي‌ شما جذاب‌ است، اما در آينده‌ به‌ سبب‌ اينكه‌ وقت‌ خود را با خواندن‌ اين‌ كتاب‌ها تلف‌ كرده‌ايد، احساس‌ ندامت‌ خواهيد كرد. سپس‌ چندين‌ كتاب‌ براي‌ مطالعه‌ به‌ من‌ پيشنهاد كرد كه‌ يكي‌ از آنها كتاب‌ تاريخ‌ تمدن‌ بود. ايشان‌ مي‌گفت: مطالعه‌ي‌ چنين‌ كتاب‌هايي، ذهن‌ را باز مي‌كند. . 🔶در آن زمان قصه‌هاي دنباله‌داري در مجلات چاپ مي‌شد و ما همه منتظر چاپ آن‌ها بوديم. حتي بعد از آن‌كه اين قصه‌ها به صورت كتاب هم چاپ مي‌شد، ‌آن‌ها را دنبال مي‌كرديم. اين مجلات و كتاب‌ها دست به دست مي‌گشت. . 🔶ايشان متوجه اين مسئله شدند و به ما گفتند كه اين نوع داستان‌ها ساخته و پرداخته‌ي تخيلات نويسندگان آن‌هاست. اين نويسندگان آن قدر غرق در تخيل خود مي‌شوند كه از مرگ قهرمان خودساخته متأثر مي‌شوند. اين داستان‌ها تخيل شما را پرورش مي‌دهد،‌ اما لازم است كه شما در اين سن و سال كتاب‌هايي را نيز بخوانيد كه تعقل شما را پرورش دهد. . 🔶پس به خواندن اين گونه كتاب‌ها اكتفا نكنيد و كتاب‌هايي را هم كه براي پرورش تعقل شما مفيد است، بخوانيد. ايشان فقط نمي‌گفتند كه نخوانيد بلكه كتاب‌هايي هم براي خواندن معرفي مي‌كردند. خودشان كتاب‌هايي داشتند و به ما هم مي‌دادند. برخورد ايشان ملايم بود و فقط منع نمي‌كردند، بلكه راه مناسب را هم معرفي مي‌كردند. منبع: كتاب گذارها و خاطره‌ها، صفحه ۵۷ ـ ۵۸ کانال سیره علما @sireolama
🔶تصویر آیت الله محیی الدین حائری شیرازی رضوان الله تعالی علیه @sireolama
....تراول را گرفت 🔶خاطره فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی از پدر . 🔶مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه(سیرابی) گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . 🔶خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... . 🔶در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند . 🔶یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... . 🔶بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. . 🔶بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. . 🔶پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. . 🔶در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! . 🔶نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» . 🔶وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. . 🔶گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» . 🔶گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. . 🔶در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»... . 🔶نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» . کانال سیره علما @sireolama
🔶تصویر علامه سید محمد حسین طباطبایی رضوان الله تعالی علیه @sireolama
....دق‌الباب 🔶خاطره دکتر صدوقی‌سُها از علامه طباطبایی: اولین باری که به محضر علامه طباطبایی(ره) در قم رفتم زمانی که به در منزل ایشان رسیدم به محض اینکه دق‌الباب کردم خودشان به در خانه آمدند. به ایشان عرض کردم که مشغول تدوین تاریخ حکمای اسلام هستم و به محضر شما آمده‌ام تا شرح حالی بفرمائید تا در این اثر درج کنم. ایشان فرمودند: «برو از آقای نصر بگیر» و به داخل خانه تشریف بردند. . 🔶دومین بار هم که به نزد علامه طباطبایی(ره) رفتم، به محض اینکه در زدم در را باز کردند. پس از سلام و احوالپرسی به ایشان گفتم که تنها برای زیارت شما آمده‌ام. خدا را گواه می‌گیرم که با شنیدن این سخن چنان ناراحت شدند که هندسه صورت ایشان شکست و با ناراحتی و چهره شکسته رفتند. . 🔶آقای قدوسی می گفت وصف این تفسیر تا لبنان و الازهر مصر رفته. می گفت از قول امام موسی صدر گفته اند که از وقتی "المیزان" به دستش رسیده. . کتابخانه اش تعطیل شده و کتاب دیگری نمی خواند. این چیز ها را وقتی جلوی محمدحسین می گفتند، روی خوش نشان نمی داد. می گفت: " تعریف نکنید! وقتی تعریف می کنید، خوشم می آید و وقتی آدم خوشش آمد، خلوص و قصد قرب اش از بین می رود". کانال سیره علما @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶حجت الاسلام شهید مصطفی قاسمی رضوان الله تعالی علیه در هنگام شهادت روزه بودند. @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت الله العظمی الامام خامنه ای حفظه الله تعالی @sireolama
🔶تصویر علامه محمد تقی جعفری رضوان الله تعالی علیه @sireolama
....یک اپسیلون 🔶علامه محمدتقی جعفری رحمة الله علیه: اگر این خدایی که ما برای خود جعل می کنیم، آن خدایی که اگر زن هستم به من باید زیبایی کلئوپاترا را بدهد، و اگر مرد هستم زیبایی یوسف را، اگر از عدالت خوشم بیاید باید عدالت علی (سلام الله علیه) را به من بدهد، ثروت قارون را بدهد، جهانگیری اسکندر مقدونی را بدهد... . 🔶این خدا اگر یک اپسیلون از این موقعیت ها کمتر به من لطف کند، خدایی مشکوک است. می گوید: خدا وجود ندارد، دلیلتان بر وجود خدا چیست؟ . 🔶منشأ و ریشه این قضیه از این جاست: خدا را طوری می سازد، که بعد به او شک کند. بعد آن فیلسوف ساده را ببینید که می گوید: خدا را واقعا نمی توان از روی دلیل ثابت کرد. . 🔶منشأ و ریشه این قضیه از این جاست: خدا را طوری می سازد، که بعد به او شک کند. بعد آن فیلسوف ساده را ببینید که می گوید: خدا را واقعا نمی توان از روی دلیل ثابت کرد. . 🔶کدام خدا را می فرمایید؟ آن خدایی که من ساختم و تو ساختی، شک در آن نکن، یقینا چنین خدایی وجود ندارد. بشر را راحت کنید. . 🔶آن خدایی که ما ساخته ایم؛ بازرگان ساخته برای چک و سفته اش، دانشجو و دانش آموز برای نمره های خوب ساخته است، مریض برای خوب شدنش می سازد، اقویای عالم برای بدبخت کردن مردم می سازند، آیا این خداها را می فرمایید؟ . 🔶چرا این قدر خودتان را در کتاب ها خسته می کنید؟ این خدا، به حق حقیقت قسم وجود ندارد. یک خدا نیست که انگیزه حرکت برای انسان ها نمی شود. یک خدا نیست که آن قدر شعر و استدلال نمی خواست. کانال سیره علما @sireolama
🔶تصویر آیت الله العظمی شیخ محمد تقی بهجت رضوان الله تعالی علیه @sireolama
...اینکه چیزی نیست 🔶آیت الله العظمی بهجت: آقایی به بمبئی رفته بود و دیده بود در یک محله همه شیعه هستند ولی نماز نمی خوانند. . 🔶به آنان گفت: طوری نیست همان ماهی یک نماز بخوانید کافی است! . 🔶البته چنین فتوا و دستوری نیاز به جرأت و یقین دارد. لذا همه گفتند: اینکه چیزی نیست، و ماهی یک نماز خواندند. . 🔶مدت ها بدین منوال ماهی یک نماز می خواندند تا این که آن آقا به آن ها گفت: هفته ای یک نماز! . 🔶مدت ها گذشت تا این که فرمود: شبانه روزی یک نماز! . 🔶و کم کم صبح و شام، تا این که نماز های یومیه را با کمال سهولت و بدون هیچ صعوبتی، به آن ها تعلیم نمود و آنان را نمازخوان کرد و نتیجه ی مطلوب و نهایی را گرفت! . 🔶به ایشان گفته شد: چگونه آن ها را در این مدت بی نماز گذاشتی؟ . 🔶گفت: آن ها خود بی نماز بودند، من بی نماز نکردم ، من با این روش آن ها را تدریجاً نمازخوان کردم! کانال سیره علما @sireolama
...در خلال فرمایشاتشان 🔶یکی از شاگردان آیت الله کوهستانی نقل کرد: که روزی به اتفاق چند تن از ارادتمندان آقاجان نزدشان فیض می بردیم، در خلال فرمایشاتشان . 🔶فرمودند: مدت هاست که این دوست به سراغ ما نمی آید. . 🔶گفتم: آقاجان دوست شما کیست؟ فرمودند: تَب . 🔶تصویر آیت الله شیخ محمد کوهستانی رضوان الله تعالی علیه در حیاط منزلشان @sireolama @ayt_kouhestani
🔶تصویر آیت الله شهید صدوقی رضوان الله تعالی علیه @sireolama
....مرغابی را از آب نترسانید 🔶آیت‌الله شهید صدوقی، از آب حوض وضو می‌گرفت. محاسنش را عطر و شانه می‌زد. کفش‌های واکس خورده‌اش را می‌پوشید و راهی مسجد می‌شد. از توی بازار که رد می‌شد مردم می‌گفتند: ما آخوندی به خوش تیپی و تمیزی صدوقی ندیدیم. . 🔶دکتر به آیت‌الله صدوقی گفته بود از تخت پایین نیاید و نمازش را هم روی تخت بخواند. نماز شبش که تمام شد گفت: اگر می‌دانستم باید به خاطر جراحی چشم شبی بدون سجده در برابر خدا سپری کنم؛ هرگز حاضر نمی‌شدم عمل کنم. . 🔶دختر آیت الله صدوقی در خصوص خاطرات خود از پدرش میگوید: وقتی شهید دستغیب به شهادت رسیده بود پدرم با ناراحتی گفت: نوبت من بود چرا ایشان از من پیشی گرفت. . 🔶پدرم یکی دو هفته قبل از شهادت به ترور تهدید شده بود و منافقین از مردم خواسته بودند که به نماز جمعه نروند ولی پدرم با آن همه تهدیدات می گفت من نماز را ترک نمی کنم و آن جمله معروف که” مرغابی را از آب نترسانید” در خطبه نماز جمعه خطاب به منافقان گفته بود. . 🔶سال ۱۳۶۱ بود، آن سال ۱۱ رمضان و ۱۱ تیر مصادف شده بود، یکی از روزهای گرم تابستان اما این گرما و روزه‌داری مردم باعث نشد که صف نمازجمعه یزد آن هم به امامت آیت‌الله محمد صدوقی خلوت باشد، مردم حتی تا پشت‌بام‌ها هم سجاده و جانماز پهن کرده بودند. . 🔶نمازجمعه که تمام شد حوالی ساعت یک و ۲۰ دقیقه ظهر بود، مسجد ملا اسماعیل مملو از جمعیت بود، امام جمعه خیلی نگران گرمایی بود که مردم را آزار می‌داد حتی اجازه نداد بین دو خطبه اطلاعیه‌ای که آماده شده بود را بخوانند حتی از مردم درخواست کرد که همراه موذن اذان را تکرار نکنند تا نماز سریع‌تر تمام شود. . 🔶وقتی عرق‌ریزان از گرما نماز را به پایان رساند، از محراب به سمت خودرو حرکت کرد، صحن قدیم مسجد ملااسماعیل را که ترک کرد، وارد صحن جدید شد و ایستاد تا کفش‌هایش را بپوشد. . 🔶نحوه شهادت شهید محراب، آیت‌الله صدوقی از پشت سر جوانی محکم آیت‌الله صدوقی را در آغوش گرفت و گفت می‌خواهد پیشانی او را ببوسد. چون حرکاتش شک‌برانگیز بود، پاسدارها و حتی خود آیت‌الله تلاش کردند تا او را دور کنند اما موفق نشدند. . 🔶آن جوان که نامش رضا ابراهیم‌زاده و از اعضای سازمان مجاهدین خلق و از منافقان بود، همانطور محکم آیت‌الله را در آغوش گرفته بود و او را رها نمی‌کرد تا اینکه ناگهان صدای انفجاری، دست پلید او را رو کرد. . 🔶آیت‌الله از ناحیه کمر و ستون فقرات و شکم به شدت مصدوم شد و در راه انتقال به بیمارستان افشار یزد به آرزوی همیشگی خود که همان شهادت بود، رسید. 🔶جمعیت آن روز در مسجد ملااسماعیل غوغا می‌کرد، دختران آیت‌الله و خانواده او نیز در نمازجمعه حضور داشتند و صدای انفجار بیش از همه آن‌ها را متلاطم کرده بود. کانال سیره علما @sireolama
...یک چیز مرا زجر می دهد 🔶فرزند آیت الله العظمی مرعشی نجفی: شب آخری که ایشان رحلت فرمودند، همان شب به بنده می فرمودند: . 🔶«من خیلی بارم سبک است و هیچ نگرانی ندارم، تنها یک چیز مرا زجر می دهد و آن این است که می ترسم در ایام زندگیم نوشته من یا صحبتهای من در هر موردی باعث شده باشد که حقی ناحق شود، یا در همسایگی ما گرسنه ای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم که و الله و بالله و تالله اگر چنین چیزی بوده من آگاهی نداشته ام و نصیحت می فرمودند که شما هم بارتان را سبک کنید و از تجمل پرستی وخانه بزرگ و...بپرهیزید، که همه چیز ظرف چند دقیقه نابود می شود.» . 🔶و روزی که ایشان از دنیا رفتند، یک قبا داشتند که مشکی بود و در ایام محرم و صفر می پوشیدند و مجموع پولی که در جیب ایشان بود، هشتصد تومان بود و هیچ اندوخته ای، زمینی یاملکی نداشتند. . 🔶تصویر آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی رضوان الله تعالی علیه کانال سیره علما @sireolama
...می‌روند 🔶دو خانم با هم دربارۀ اینکه گرد و خاک جارو شده را کجا بریزند دعوا و داد و بیداد می‌کردند و نزدیک بود که کار به کتک کاری بکشد. . 🔶آیت الله العظمی حاج شیخ علی محمد بروجردی(ره) که در مسیر بازگشت از مسجد بود، بدون هیچ نصیحت و توصیه‌ای، فوراً عبایشان را در می‌آورند و پهن می‌کنند و خاک‌ها را در آن می‌ریزند و عبا را بر می‌دارند و به خانه خود می‌روند. . 🔶یکی از خانم‌ها نقل می‌کند که این رفتار مرحوم حاج شیخ آن قدر در ما تأثیر گذاشت که منشأ رفاقت ما دو خانم گردید. . 🔶تصویر آیت الله العظمی حاج شیخ علی محمد بروجردی رضوان الله تعالی علیه کانال سیره علما @sireolama
🔶تصویری نادر از آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله تعالی علیه در بروجرد با تشکر از کانال بروجرد قدیم @sireolama
....خواهر شاه 🔶شخصی ثروتمند بخشي از اموال خود را وصيت براي ساخت بيمارستان نمود و وصی خود را آیت الله العظمی بروجردی و شاه قرار داد. . 🔶شاه مي خواست بيمارستان را در تهران بسازد ولی آیت الله بروجردی مي خواستند در قم ساخته شود. . 🔶بالاخره شاه با نظر آیت الله بروجردی موافقت كرد و اين بيمارستان كه بنام نكوئي نام گرفت، در قم ساخته شد. در مديريت اين بيمارستان بين اطرافيان اية الله بروجردي بحث شد. . 🔶آنها به حضرت آقا پيشنهاد كه دكتر مدرسی مدير شود و با نظر اية الله بروجردی و اطرافيان، اطبا و كاركنان انتخاب شوند و بيمارستان اداره شود. . 🔶آیت الله العظمي بروجردي مخالفت كردند وفرمودند: وظيفه ما خدمت به دين است و نه اداره بيمارستان. لذا دستور دادند كه بررسی نمايند كداميك از سازمان ها و ادارات بهترين مديريت را در اداره بيمارستان دارند. . 🔶بعد از تحقيقات به حضرت آیت الله بروجردی گزارش دادند كه سازمان خدمات شاهنشاهي در اين كار تخصص دارد. آیت الله بروجردی مديريت و اداره بيمارستان را به سازمان خدمات شاهنشاهي واگذار كردند. . 🔶در آن زمان رياست آن سازمان با خواهر شاه، اشرف پهلوي بود. وی روز كشف حجاب را براي افتتاح بيمارستان مقرر داشت تا بدون حجاب به قم بيايد و بيمارستان را افتتاح كند در ضمن دستور داده بود تا دخترهای دانش آموز بصورت بی حجاب در مسير بيمارستان جهت اسقبال قرار بگيرند. . 🔶حضرت آیت الله بروجردی روز قبل از افتتاح از جريان مطلع شدند، ايشان پيغام به شاه دادند كه اشرف به قم نيايد. . 🔶فردای آن روز خبر دادند كه اشرف پهلوی به علت كسالت به قم نمي رود. بعد از چند روز عده اي از طرف آیت الله بروجردی بيمارستان را افتتاح كردند. . 🔶اگرچه مديريت با سازمان خدمات شاهنشاهي بود. عده ای از بزرگان حوزه در منزل آیت الله بروجردی به ايشان گفتند: حضرت آقا اين واقعه را به اطلاع مردم برسانيد تا مردم بدانند شما چه خدمتی به دين كرديد. . 🔶ايشان در جواب آنها فرمودند: آنها خواستند كاری بكنند و ما هم گفتيم نه، آنها هم گوش كردند، اين ديگر جنجال ندارد. کانال سیره علما @sireolama
سیره علما: 🔶آیت الله حاج شیخ علی صفائی حائری(ره) #عین_صاد در ۲۲ تیر سال ۱۳۷۸ بر اثر تصادف در مسیر زیارت حرم امام رضا سلام الله علیه درگذشتند و در گلزار شهدای علی بن جعفر سلام الله علیهما قم دفن شد. @sireolama