eitaa logo
سیصدودلتنگ نفر💔
16.7هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
11.1هزار ویدیو
255 فایل
🖇️ کانال استیکرمون eitaa.com/joinchat/3431596091Cab66f12f3a 🖇️کانال عکسمون eitaa.com/joinchat/3628073121Ca08c1e088c @Yasesefid: جهت تبلیغ راضی به کپی بنرهای تبلیغ و تبادلمون در هیچ پیام‌رسانی نیستیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
سیصدودلتنگ نفر💔
🔻 #تجربه_نزدیک_به_مرگ ♨️حسينيه 🔹مي خواستم بنشينم و همانجا زار زار گريه كنم. براي يك شوخي بي م
🔻 ♨️سفر كربلا 🔹حسابي به مشكل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخيهاي بيش از حد و صحبتهاي پشت سر مردم و غيبتها و... نابود ميشد و اعمال زشت من باقي ميماند. البته وقتي يك كار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاك شدن كارهاي زشت ميشد. چرا كه در قرآن آمده بود: «ان الحسنات یذهبن السیئات» زيارت هاي اهل بيت بسيار در نامه اعمال من تأثير مثبت داشت. البته زيارتهاي بامعرفتي که با گناه آلوده نشده بود. اما خيلي سخت بود. هر روز ما، دقيق بررسي و حسابرسي ميشد. كوچكترين اعمال مورد بررسي قرار ميگرفت. 🔹همينطور كه اعمال روزانه ام بررسي ميشد، به يكي از روزهاي دوران جواني رسيديم. اواسط دهه هشتاد. يكباره جوان پشت ميز گفت: به دستور آقا اباعبدالله پنج سال از اعمال شما را بخشيديم. اين پنج سال بدون حساب طي ميشود. باتعجب گفتم: يعني چي!؟ گفت: يعني پنج سال گناهان شما بخشيده شده و اعمال خوبتان باقي ميماند. نميدانيد چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرايط بوديد، لذتي كه من از شنيدن اين خبر پيدا كردم را حس ميكرديد. پنج سال بدون حساب و كتاب؟! گفتم: اين دستور آقا به چه علت بود؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. 🔹در دهه هشتاد و بعد از نابودي صدام، بنده چندين بار توفيق يافتم كه به سفر كربلا بروم. در يكي از اين سفرها، يك پيرمرد كر و لال در كاروان ما بود. مدير كاروان به من گفت: ميتواني اين پيرمرد را مراقبت كني و همراه او باشی؟ من هم مثل خيليهاي ديگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولاي خودم خلوت داشته باشم، اما با اكراه قبول كردم. كار از آنچه فكر ميكردم سختتر بود. اين پيرمرد هوش و حواس درست و حسابي نداشت. او را بايد كاملا مراقبت ميكردم. اگر لحظه‌اي او را رها ميكردم گم ميشد. خلاصه تمام سفر كربلای من تحت الشعاع حضور اين پيرمرد شد. اين پيرمرد هر روز با من به حرم مي آمد و برميگشت. حضور قلب من كم شده بود. چون بايد مراقب اين پيرمرد ميبودم. روز آخر قصد خريد يك لباس داشت. فروشنده وقتي فهميد كه او متوجه نميشود، قيمت را چند برابر گفت. من جلو آمدم و گفتم: چي داري ميگي؟ اين آقا زائر مولاست. چرا اينطوري قيمت ميدي؟ اين لباس قيمتش خيلي كمتره. خلاصه اينكه من لباس را خيلي ارزانتر براي اين پيرمرد خريدم. با هم از مغازه بيرون آمديم. من عصباني و پيرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: عجب دردسري براي ما درست شد. اين دفعه كربلا اصلا به ما حال نداد. يكباره ديدم پيرمرد ايستاد. رو به حرم كرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بيزباني براي من دعا كرد. جوان پشت ميز گفت: به دعاي اين پيرمرد، آقا امام حسين علیه السلام شفاعت كردند و گناهان پنج سال تو را بخشيدند. بايد در آن شرايط قرار ميگرفتيد تا بفهميد چقدر از اين اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در كتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب اين سالها همگي ثبت شد و گناهانش محو شده بود. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
سیصدودلتنگ نفر💔
🔻 #تجربه_نزدیک_به_مرگ ♨️سفر كربلا 🔹حسابي به مشكل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخيهاي بيش
🔻 🔹برای ملاقات با همسرم به بیمارستان رفتم، ماشین را در جایی قرار دادم که سد معبر بود. می توانستم جلوتر پارک کنم اما همان جا توقف کردم. راه چند ماشین برای چند دقیقه بسته شد. وقتی دیدم که راه بسته شده، برگشتم و ماشین را جا به جا کردم. جلوتر جای پارک بود. 🔹 در آن سوی هستی به من نشان دادند که تو با این سد معبر که برای راحتی خودت انجام دادی، باعث شدی که هفت نفر معطل شده و برخی از آنها دیر به محل کار برسند! چهره آنها را به من نشان دادند و گفتند: باید از این هفت نفر که وقتشان را ضایع کردی رضایت بگیری. بدون رضایت آنها راهی بهشت نخواهی شد. باور کنید که از آن روز دیگر سد معبر انجام نمی دهم. خیلی مراقبت میکنم که در رانندگی حق کسی ضایع نشود. 📚برگرفته از کتاب شنود، تجربه نزدیک به مرگ اثر گروه شهید هادی ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
سیصدودلتنگ نفر💔
🔻 #تجربه_نزدیک_به_مرگ 🔹برای ملاقات با همسرم به بیمارستان رفتم، ماشین را در جایی قرار دادم که سد مع
🔻 🔹آنها همه چيز را دقيق نوشته بودند. جاي هيچگونه اعتراضي نبود. تمام اعمال ثبت بود. هيچ حرفي هم نميشد بزنيم. اما خوشحال بودم كه از كودكي، هميشه همراه پدرم در مسجد و هيئت بودم. از اين بابت به خودم افتخار ميكردم و خودم را از همين حال در بهترين درجات بهشت ميديدم. همينطور كه به صفحه اول نگاه ميكردم و به اعمال خوبم افتخار ميكردم، يكدفعه ديدم، تمام اعمال خوبم در حال محو شدن است! 🔹صفحه پر از اعمال خوب بود اما حال تبديل به كاغذ سفيد شده بود! باعصبانيت گفتم: چرا اينها محو شد. مگر من اين كارهاي خوب را انجام ندادم؟ گفت: بله درست ميگويي، اما همان روز غيبت يكي از دوستانت را كردي. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد. گفتم: چرا؟ چرا تمام اعمال من!؟ او هم غير مستقيم اشاره كرد به حديثي از پيامبر كه ميفرمايند:«سرعت نفوذ آتش در خوردن گياه خشک، به پاي سرعت اثر غيبت در نابودي حسنات يک بنده نميرسد.» 🔹رفتم صفحه بعد. آن روز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت، مسجد، بسيج، هيئت، رضايت پدر و مادر و... فيلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود. تمام اعمال خوب، مورد تأييد من بود. آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خيليها مثل من بچه مثبت بودند. خيلي از كارهاي خوبي كه فراموش كرده بودم تماماً براي من يادآوري ميشد. اما باتعجب دوباره مشاهده كردم كه تمام اعمال من در حال محو شدن است! گفتم: اين دفعه چرا؟ من كه در اين روز غيبت نكردم!؟ جوان گفت: يكي از رفقاي مذهبي ات را مسخره كردي. اين عمل زشت باعث نابودي اعمالت شد. بعد بدون اينكه حرفي بزند، آيه سي ام سوره يس برايم يادآوري شد: روز قيامت براي مسخره كنندگان روز حسرت بزرگي است. 📚سه دقیقه در قیامت ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
20.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 ✍ روایت شنیدنی از تاثیر و وزن نگاه غصبناک در محاسبه ی اعمال ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
سیصدودلتنگ نفر💔
🔻 #تجربه_نزدیک_به_مرگ 🔹آنها همه چيز را دقيق نوشته بودند. جاي هيچگونه اعتراضي نبود. تمام اعمال ثبت
🔻 ♨️هر چه به سنین بالاتر می‌رسیدم ثواب کمتری می‌بردم!!! 🔹 نکته دیگری که شاهد بودم اینکه؛ هرچه به سنین بالاتر می رسیدم، ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عملم میدیدم! به جوانی که پشت میز نشسته بود گفتم: در این روزها من همگی نمازهایم را به جماعت خواندم. من در این شب ها هیئت رفته ام. چرا این ها در نامه عملم نیست؟ به من گفت: هر چه سن و سالت بیشتر می شد، ریا و خودنمایی در اعمالت زیاد می شد. اوایل خالصانه به مسجد و هیئت می رفتی اما بعدها، مسجد میرفتی تا تو را ببینند. هیئت میرفتی تا رفقایت نگویند چرا نیامدی! اگر واقعا برای خدا بود، چرا به فلان مسجد یا هیئت که دوستانت نبودند نمی رفتی؟ 📚کتاب سه دقیقه در قیامت ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
سیصدودلتنگ نفر💔
🔻 #تجربه_نزدیک_به_مرگ ♨️هر چه به سنین بالاتر می‌رسیدم ثواب کمتری می‌بردم!!! 🔹 نکته دیگری که شاهد
🔻 🔹من هر روز برای رسیدن به محل کار، مسیری را در اتوبان طی می کنم. همیشه ، اگر ببینم کسی منتظر است، حتما او را سوار می کنم. 🔹یک روز هوا بارانی بود. پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران مانده بود. با اینکه خطرناک بود اما ایستادم و او را سوار کردم. 🔹ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد، اما چیزی نگفتم. پیرزن تا به مقصد برسد مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد. بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم: هر چه می‌خواهی بدهی برای اموات ما صلوات بفرست. 🔹من در آن سوی هستی، بستگان و اموات خودم را دیدم. آن‌ها از من به خاطر دعا های آن پیرزن و هایی که برایشان فرستاد، حسابی تشکر کردند این را هم بگویم که صلوات، واقعا ذکر و دعای معجزه گری است. آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم. 📚 کتاب سه دقیقه در قيامت ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
سیصدودلتنگ نفر💔
🔻 #تجربه_نزدیک_به_مرگ 🔹من هر روز برای رسیدن به محل کار، مسیری را در اتوبان طی می کنم. همیشه ، اگر
🔻 🔹در دنیا می‌توانستیم با یک طلب حلالیت چند دقیقه‌ای رضایت‌بگیریم 🔹اما در آنجا متناسب با ظلمی که کرده بودیم فشار روحی سخت و عجیبی را تحمل می‌کردیم... 🔹حساس بودن این امر به حدی است که اگر کسی دل از تمام تعلقات مادی مانند زن و فرزند و زندگی و... بکند و برای رضای خدا به جهاد بپردازد و در این راه شهید شود تمام گناهان او بخشیده می‌شود غیر از ... 🔹تمام گناهان شهید بجز بدهکاری و دین او بخشيده می‌شود که باید بدهکاری را ادا کند. 📚 کتاب تقاص ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 🎥 دست‌گیری از مردم تنها چیزی که آن‎ور دست من را گرفت... روایتی شنیدنی از یک تجربه‌گر مرگ موقت ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
سیصدودلتنگ نفر💔
🔻 #تجربه_نزدیک_به_مرگ 🔹در دنیا می‌توانستیم با یک طلب حلالیت چند دقیقه‌ای رضایت‌بگیریم 🔹اما در
🔻 🔹برای ملاقات با همسرم به بیمارستان رفتم، ماشین را در جایی قرار دادم که سد معبر بود. می توانستم جلوتر پارک کنم اما همان جا توقف کردم. راه چند ماشین برای چند دقیقه بسته شد. وقتی دیدم که راه بسته شده، برگشتم و ماشین را جا به جا کردم. جلوتر جای پارک بود. 🔹 در آن سوی هستی به من نشان دادند که تو با این سد معبر که برای راحتی خودت انجام دادی، باعث شدی که هفت نفر معطل شده و برخی از آنها دیر به محل کار برسند! چهره آنها را به من نشان دادند و گفتند: باید از این هفت نفر که وقتشان را ضایع کردی رضایت بگیری. بدون رضایت آنها راهی بهشت نخواهی شد. باور کنید که از آن روز دیگر سد معبر انجام نمی دهم. خیلی مراقبت میکنم که در رانندگی حق کسی ضایع نشود. 📚برگرفته از کتاب شنود، تجربه نزدیک به مرگ اثر گروه شهید هادی ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
سیصدودلتنگ نفر💔
🔻 #تجربه_نزدیک_به_مرگ 🔹برای ملاقات با همسرم به بیمارستان رفتم، ماشین را در جایی قرار دادم که سد مع
🔻 🔹همسایه ما مرد خوبی بود. کاسب بود و مـثـل خیلی از مـردم، خانـواده دار و صبح تا شب مشغول کار بود. بـه نماز هم اهمیت می داد. امـا مشکلی داشت. روی بدنش قوز داشت. خیلی از این بابت اذیت می شد. 🔹در جریان تجربه نزدیک به مرگ، او را مشاهده کردم. مدتی از فوت او می گذشت. بدنش سالم بود. پرسیدم چه خبر؟ 🔹گفت: زمانی که به این طرف آمدم، ملائک الهی به استقبال من آمدند و مرا به این بهشت برزخی آوردند. آنها به جای پرداختن به بررسی اعمال، از من معذرت خواهی کردند! 🔹تعجب کردم، برای چی از من عذر خواهی می‌کنند؟! گفتند که شما در دنیا مشکل جسمی داشتی و درگیر گرفتاری و سختی بودی، از این بابت از شما عذر می خواهیم. خداوند متعال به همین دلیل، با رحمت خود با شما برخورد کرد. 📚 کتاب نسیمی از ملکوت. تجربه نزدیک به مرگ اثر جدید گروه شهید هادی ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
20.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 ✍ روایت شنیدنی از تاثیر و وزن نگاه غصبناک در محاسبه ی اعمال ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 🎥 دست‌گیری از مردم تنها چیزی که آن‎ور دست من را گرفت... روایتی شنیدنی از یک تجربه‌گر مرگ موقت ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        @sisadodelltangnafar ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛