eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
9.8هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
سیدحسن نصرالله: نابودی اسرائیل قطعی است دبیرکل حزب‌الله لبنان: 🔸پیش‌بینی رهبر انقلاب درباره پایان عمر رژیم صهیونیستی مسئله‌ی کاملاً جدی است. 🔸شرایط میدانی و واقعی و تمامی داده‌ها، بررسی‌ها و اطلاعات نشان می‌دهد که چنین اتفاقی رخ خواهد داد؛ اما شرط تحقق این مهم، آن است که مقاومت به کار خود در منطقه ادامه دهد، تسلیم اسرائیل نشود. 🔸نقاط ضعف اسرائیل بسیار کُشنده است. 🔸من از جمله کسانی هستم که به قدرت نسل حاضر اعتقاد دارند و ان‌شاءالله این نسل وارد فلسطین خواهد شد و در قدس نماز برپا خواهد کرد.
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت 93 رمان سجاده صبر🌺 فاطمه که از حرفهای دیشب سهیل احساس خطر میکرد سعی کرد خیلی رسمی تر رفتار کنه
قسمت 94 سجاده صبر فاطمه فقط چند جمله گفت و تا آخر شب دیگه حرفی نزد، گفت: من اول به خاطر خدا، بعد به خاطر عشقم به تو، خیلی دارم صبوری می کنم. امیدوارم اجر صبرم رو ببینم، اول از خدا، بعد از تو ... اون شب هر چقدر سهیل پاپیچ فاطمه شد تا بفهمه موضوع چیه موفق نشد، فاطمه حرفی نزد، فقط بهش اطمینان داد فردا که از خواب بیدار شه حالش خوب میشه شب فاطمه به خیلی چیزها فکر کرد، به لحظه ای که سهیل در مورد محسن ازش پرسیده بود، یا به زمانی که شیدا رو توی خونش دیده بود، و فیلم ها ... با خودش گفت: چیزی که مطمئنم اینه که من با سهیل فرق دارم، هیچ وقت دوست نداشتم آدمی مثل اون باشم ... و نخواهم شد ... من فاطمه ام، تا آخر هم فاطمه می مونم ...اما ... امیدوارم خدا بهم کمک کنه ... اللهم لک الحمد حمد الشاکرین ... و صبح همون طور شد که قول داده بود، سرحال و پر انرژی... توکل به خدا آرامش بخش ترین چیزی بود که فاطمه داشت و خدا خدا میکرد هیچ وقت از دستش نده ... اما در مقابل شیطنتهای شیدا چقدر میشد صبر کرد؟! این تازه اولش بود ... در خونه با صدای قیژ قیژ وحشتناکی باز شد و محسن با یک تابلو وارد شد، در رو دوباره تکون داد و دوباره همون صدا بلند شد، محسن تابلو رو کنار دیوار قرار داد و گفت: این درم مثل من دیگه داره کم کم پیر میشه. بعد هم به سمت آشپزخونه رفت، کمی روغن گریس آورد و مشغول روغن کاری در شد که خانمی پشت در ظاهر شد. محسن که روی زمین نشسته بود با تعجب سرش رو باال آورد و با دیدن صورت مادرش لبخندی زد، بلند شد و گفت: به به، سالم مامان خانم، چه عجب، راه گم کردی؟ -سالم مادر، تو که نمیای به ما سر بزنی، خوبه ما الاقل راه گم میکنیم، نمیخوای بری کنار؟ -بله، بفرمایید تو .. بابا چطوره؟ -از احوال پرسی پسرش خوبه! ... این چیه؟ طلعت خانم دستی به تابلو کشید که محسن گفت: یک تابلو فرشه، آوردم بزنم به دیوار -تابلویی که قرار بود واسه بچه دار شدن مهران واسش سفارش بدی چی شد؟ -دارن روش کار میکنن.
‍ ‍ ‌ ‌ 🔴تقسیم‌بندی کلی فرقه‌ها ▪️وقتی فرقه‌ها را بررسی می‌کنیم به چند دسته تقسیم می‌شوند: 1-عرفان‌های هندی 2-عرفان‌های آمریکایی 3-عرفان‌های چینی و خاور دور 4-عرفان مسیحی 5-عرفان یهود 6-عرفانهای اروپایی ▪️این چند دسته مهم‌ترین دسته‌های این عرفان‌های نوپدید در دنیا هستند. البته عرفان‌های «آفریقایی» هم هستند اما خیلی مطرح نشدند، چون آفریقایی‌ها رسانه قوی و قدرت تبلیغاتی نداشتند. ✅وجوه مشترک تمام فرقه‌ها 👈1- این جریانات تقریباً وجوه مشترک دارند. اکثر این‌ها «انسان‌محور» هستند، چون «اُمانیستی» هستند. وقتی در این فرقه‌ها تحقیق ‌کنید، می‌بینید همه چیزهایی که می‌گویند مال انسان است، نه انسان برای رسیدن به خدا، «انسان بماهو انسان».آرامش، خلسه، تنهایی، مدیتیشن، تمرکز، خودآگاهی، و حتی خودخدایی و... مسائلی است که هرکدام از این عرفان‌ها ترویج می‌کنند. یعنی همه‌اش برای خود(نفس). درست است در عرفان اسلامی هم لحاظ شده اما خود برای عبور از خود است. حضرت امیر می‌فرماید: «عارف کسی است که نفس را شناخت و آن را پاک کرد و آن را از هرچه که از خدا دورش می‌کند رها کرد.» به قول خواجه شیراز «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است» یعنی خودت را بشناس تا از پتانسیل‌ها برای رسیدن به خدا استفاده کنی اما در شبه‌عرفان‌ها این‌طور نیست. چون آنها خدامحور نیستند، انسان محورند. 👈2- مسأله دوم اینکه این فرقه‌ها عمدتاً «ضد معاد» و «تناسخ‌گرا» هستند. یعنی معتقدند که وقتی انسان در این دنیا می‌میرد جسم از بین می‌رود ولی روح باقی است و وارد یک جسم دیگر می‌شود؛ و مدام گردش می‌کند تا به ابدیت نهایی و به تکامل نهایی عالم می‌رسد. برخی هم معتقدند که در یک دوره زمانی روح و جسم با هم از بین می‌روند و تمام می‌شوند؛ یعنی به معاد قائل نیستند. ...
‍ ‍ 🌺﷽🌺 ✳️حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف توقیعی است که به شیخ مفید مرحمت فرموده اند: ✅«هریک از شما باید کاری کند که وی را به محبت و دوستی ما نزدیک تر کند و از آنچه خوشایند ما نبوده و موجب کراهت و خشم ماست دوری گزیند؛ زیرا امر ما ناگهانی فرا می رسد، ✅در هنگامی که توبه و بازگشت برای او سودی ندارد و پشیمانی او از گناه، از کیفر ما نجاتش نمی بخشد و خداوند رشد و هدایت را به شما الهام فرماید» 📚(احتجاج طبرسی، ج2، ص497)
✨﷽✨ 💠مورچه و سليمان نبي(ع)💠 ✍روزي حضرت سليمان(ع) در كنار دريا نشسته بود، نگاهش به مورچه اي افتاد كه دانه گندمي را با خود به طرف دريا حمل مي كرد. سليمان همچنان به او نگاه مي كرد كه ديد او نزديك آب رسيد. در همان لحظه قورباغه اي سرش را ازآب بيرون آورد و دهانش را گشود. مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه درون آب رفت. سليمان مدتي در اين مورد به فكر فرو رفت و شگفت زده فكر مي كرد. ناگاه ديد آن قورباغه سرش را از آب بيرون آورد و دهانش را گشود. آن مورچه از دهان او بيرون آمد ولي دانه گندم را همراه خود نداشت. سليمان(ع) آن مورچه را طلبيد و سرگذشت او را پرسيد. مورچه گفت: «اي پيامبر خدا! در قعر اين دريا سنگي تو خالي وجود دارد و كرمي درون آن زندگي مي كند. خداوند آن را در آنجا آفريد. او نمي تواند از آنجا خارج شود و من روزي او را حمل مي كنم. خداوند اين قورباغه را مأمور كرده مرا درون آب دريا به سوي آن كرم حمل كرده و ببرد. اين قورباغه مرا به كنار سوراخي كه در آن سنگ است، مي برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ مي گذارد. من از دهان او بيرون آمده و خود را به آن كرم مي رسانم و دانه گندم را نزد او مي گذارم و سپس باز مي گردم و به دهان همان قورباغه كه در انتظار من است وارد مي شوم. او در ميان آب شنا كرده مرا به بيرون آب دريا مي آورد و دهانش را باز مي كند و من از دهان او خارج مي شوم. سليمان به مورچه گفت: وقتي كه دانه گندم را براي آن كرم مي بري آيا سخني از او شنيده اي؟ مورچه گفت: آري. او مي گويد: اي خدايي كه رزق و روزي مرا درون اين سنگ در قعر اين دريا فراموش نمي كني، رحمتت را نسبت به بندگان با ايمانت فراموش نكن.(1) « و چون انسان را نعمت بخشيم روي برتابد و خود را كنار كشد و چون آسيبي بدو رسد دست به دعاي فراوان بردارد.»(2) 📚(1)- داستان انبیاء 📚(2)-سوره فصلت - آيه۵۱ 【 السلام علیڪ یا اباعبدالله】
✨﷽✨ ✅عزاداران بر خود ببالند. ✍هنگامی که پیامبر اعظم صلّی اللّه علیه و آله فاطمه اطهر را از شهادت فرزندش حسین و آن مصائبی که دچار آن حضرت خواهد شد آگاه نمود، آن بانو گریه شدیدی کرد و گفت: پدر جان! چنین مصائبی در چه زمانی رخ می‌دهد؟ فرمود: در آن زمان که من و تو و علی در دنیا نیستیم! گریه حضرت زهرا شدیدتر شد و گفت: پدر جان! پس چه کسی برای حسین گریه خواهد کرد و چه کسی متصدی عزاداری وی خواهد شد؟ پیامبر فرمود: ای فاطمه! زنان امت من بر زنان اهل بیتم و مردانِ ایشان بر مردان اهل بیت من گریه خواهند کرد، همه ساله هر گروهی پس از دیگری عزاداری را تجدید می‌کنند. هنگامی که روز قیامت فرا رسد، تو زنان امت من و من مردان آنان را شفاعت خواهیم کرد. هر یکی از ایشان که در مصیبت امام حسین گریه کند، ما دست او را می‌گیریم و وارد بهشت می‌کنیم. ای فاطمه! هر چشمی فردای قیامت گریان است غیر از چشمی که در مصیبت حسین گریه کند، زیرا صاحب آن چشم خندان و مژده نعمت‌های بهشت به وی داده خواهد شد. 📚 بحار الأنوار ، ٤٤/٢٩٣ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 🔮 « مانور ظهور » 📥 دانلود با کیفیت‌های مخلتف 🎤 دانلود سخنرانی کامل ⚫️⚜🔹✨🔴✨🔹⚜⚫️
🔆 امام جواد عليه السلام: 🔺هر كس بدون آگاهى كار كند، بيش از آنكه درست كند، خراب می‌كند 📚 بحارالانوار، ج۷۸، ص۳۴۶ ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🍁 حضرت علی (ع)فرمودند: میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست چهار انگشت میان گوش و چشم... باطل این است که بگویى: شنیدم... و حق آن است که بگویى: دیدم... ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت 94 سجاده صبر فاطمه فقط چند جمله گفت و تا آخر شب دیگه حرفی نزد، گفت: من اول به خاطر خدا، بعد به
قسمت 95 رمان سجاده صبر اما خودش هم میدونست که داره دروغ میگه، تابلوی منظره غروب رو برای مهران سفارش داده بود، اما وقتی دیدتش، زیباییش و از اون مهم تر اینکه با دستهای فاطمه بافته شده بود مجذوبش کرد و مطمئن بود نمی خواد این تابلو رو به هیچ کسی بده. طلعت خانم که از سر و وضع خونه محسن راضی نبود گفت: تو چرا اینقدر شلخته ای بچه؟ اون ننه بزرگت بهت تمیزی یاد نداد؟ پیرزن افریته -مامان!!! این جور در مورد خانم جون حرف نزن خواهش میکنم، من بهشون خیلی مدیونم -مدیونی؟!! اینکه به زور تو رو از خونوادت جدا کردند و تو اون لونه موش بزرگت کردن باعث شده مدیونشون باشی؟ -مادر من، باز شروع نکن تو رو خدا، بشین برات چایی بیارم، هوا بیرون سرده. -آره خیلی سرده. از اون سرد تر دل توئه که نمیگی از دار دنیا یه ننه بابای پیر داری که گه گاهی باید بهشون سر بزنی -شرمنده ام به خدا، خیلی سرم شلوغه. -آره، اونقدر شلوغ که وقت نمیکنی یکی رو بیاری اینجا به خونه زندگیت برسه، تو نمی خوای زن بگیری؟ خودت که عرضه نداری بذار من واست یکی رو پیدا کنم -ای بابا! مادر من، شما از وقتی اومدی اینجا داری تیکه میندازی ها، تو رو خدا بس کنین دیگه، بفرمایید اینم چایی -بگو مادرت الل شه دیگه محسن که حسابی کالفه شده بود، چایی رو رو به روی مادرش قرار داد و به سمت تابلو رفت، روزنامه های روشو پاره کرد و با لبخند نگاهی بهش انداخت، بعد هم شروع کرد به پیدا کردن جای مناسب برای نصبش، طلعت خانم یک ریز حرف میزد و محسن تمام تالشش رو میکرد محترمانه جواب بده، باالخره تابلو فرش رو روی بزرگترین دیوار خونه نصب کرد و بعد از چند لحظه نگاه کردنش به سمت مادرش رفت ... نگاه کردن به بچه ها بهش آرامش میداد، صدای اذان رو که شنید دست از نوازش بچه ها کشید و به علی و ریحانه که با چشمهای باز نگاهش میکردند گفت: خوب، وقت اینه که من برم با خدا جونم حرف بزنم. عادت داشت هفته ای دو سه بار از چند دقیقه قبل از اذان صبح بچه ها رو نوازش میکرد و براشون دعا می خوند، گاهی الالیی، گاهی آیه قرآن و گاهی هم همون طور در حال نوازش بهشون میگفت که چقدر دوستشون داره، دلش میخواست بچه هاش از همین االن عادت کنند که وقتی خدا توی دل شب بنده هاش رو به سمت خودش میخونه لبیک گویان بلند شن و سالم خدا رو علیک بگن. علی و ریحانه هم انگار عادت کرده بودند، موقع اذان صبح.. ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🔰چو فردا شود، فکر فردا کنیم چو دی رفت و فردا نیامد پدید به شادی یک امشب بباید برید چنان بِه که امشب تماشا کنیم چو فردا رسد، کارِ فردا کنیم 👤 نظامی ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥« عدالت، گمشده‌ی آخرالزمان » 🔺 قبل ظهور دنیا زشت میشه... 👤استاد ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯