eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
9.8هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 #پیام_فوری استاد تبریزیان 📣 #آغاز به کار کانال شخصی خود را در پیامرسان ایتا اعلام میکنم. لذا جهت ارائه مطالب صریح، بدون سانسور و ملاحظات از همه هموطنان عزیز دعوت میکنم تا مورد استفاده قرار گیرد و سبب شود که مردم از درد بیماری و سایر مشکلات رهایی یابند. ✅ #درمان_همه_بیماری‌ها از جمله انواع: سرطان، فلج، بیماریهای کبدی و قلبی، بیماریهای مغز و اعصاب، بیماریهای عفونی مانند ایدز ، بیماریهای مجاری ادرار ، مجاری تنفسی، پوستی ، کیست‌ها و دمل‌ها، بیماری های زنان ، عرقی و ژنتیکی ، تمام بیماریهای دستگاه گوارش ،بیماریهای روده و معده، بیماریهای مفاصل و انواع دردها و... 💎جهت عضویت در کانال #استاد_تبریزیان ابتدا از طریق کانال «طب النبی (ص)» اقدام کنید👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/79953942Cd5a2067649
❌‼️ ‼️❌ ◀️امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که خیلی تو مردم محبوب بود یه روز کاملا ناگهانی وارد یک کاباره شد، یدفه همه تا او را دیدند دست و پای خودشون و گم کردند اما در میان تعجب، سید رفت پشت میز میکده نشست و به خدمتکار گفت برای من هم مشروب خوب بیاورید، سکوتی به آنجا حاکم شد اما او شوخی نمیکرد و جدی گفت پس چرا وایسادی؟ خدمتکار رفت با حالت شرمندگی یه پیاله آورد گذاشت جلوی سید، همه با تعجب بهش نگاه میکردن که چی میشه که میان بهت و حیرت همه ناگهان سید ظرف مشروب و برداشت .. 🔰🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/4000645139Cde96dd3d95
✨﷽✨ ✅مهمترین یاری ما به امام زمان چيست؟ ✍حضرت امام حسین علیه السلام درمورد امام زمان ارواحنافداه فرمودند: «لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی»، اگر زمانش را درک می‌کردم تمام عمر خدمت‌گذارش می‌شدم. حالا این توفیق نصیبمان شده و زمان حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه که جانم و پدر و مادرم به فدایشان باد را درک کرده‌ایم، همت کنیم و با عزمی جدی‌تر از قبل برای یاریش به پاخیزیم، و این را بدانید: «یاری کردن حضرت، قدم برداشتن در جهت اهداف و مقاصد ایشان می‌باشد و مهمترین یاری ما در مرحله اول، خودسازی و تکمیل تزکیه نفسمان می‌باشد و در این صورت است که معنی و نصرتی معدة لکم و مودتی خالصة لکم را در زیارت آل‌یاسین صادقانه به حضرت عرض می‌کنیم.» 📚حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⏰ @besoye_zohor
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #145 رمان سجاده صبر 🌼🌿 سهیل یادش اومد که سر ازدواج سهند و مژگان مادرش سر از پا نمیشناخت، عروسی
قسمت رمان سجاده صبر🌹🌻 فاطمه بدون اینکه عکس العملی نشون بده گفت: اوهوم سهیل که توی دلش از رفتن محسن خوشحال بود، یاد شیدا افتاد و اون اتفاقات شوم چند سال پیش ... گرچه براش مهم نبود، اما دوست داشت ببینه بعد از اینکه کامران تونست از سهیل رفع اتهام کنه و در نتیجه همه چی به ضرر شیدا که با مدارکش قصد بی آبرو کردنش رو داشت تموم شد، شیدا چیکار کرد و چه به سرش اومد ... نمی خواست جلوی فاطمه حرفی بزنه یا چیزی بپرسه، مخصوصا با این وضعیت روحی یادآوری شیدا براش مثل سم بود ... تصمیم گرفت فردا ببینه می تونه چیزی ازش بفهمه ... به بازوهای فاطمه که از زیر پتو بیرون اومده بود نگاه کرد، کبود بودند، دلش ریش شد، یعنی واقعا انقدر محکم دستهاش رو فشار داده بود که اینجوری کبود شده بودند؟! ... با نگرانی دستش رو روی بازوهای فاطمه کشید ...از سرمای دست سهیل فاطمه بیدار شد و گفت: -سالم... -سالم عزیز دل سهیل ... صبح بخیر ... -کجا میری این وقت صبح -میخوام با کامران برم بیرون، یه سری کار دارم، تا قبل از ظهر برمیگردم که ناهارو که خوردیم بریم خونه مامانت فاطمه فقط سری تکون داد و سرش رو دوباره روی بالشت گذاشت و چشماش رو بست. سهیل لباس پوشید و به موبایل کامران زنگ زد: کجایی؟ .... آره االن میام پایین ... فعال از راه پله ها پایین رفت و جلوی در منتظر ایستاد تا کامران اومد و سوار ماشین شد -سالم صبح بخیر -علیک سالم، آخه پسر تو مگه عقل تو کلت نیست؟ واسه چی میخوای در مورد فدایی زاده تحقیق کنی... -حاال شما برو، من بهت میگم. -من که میدونم تو با اون زنه .... بعد هم چشمکی زد و با خنده گفت: بله سهیل که مستقیم به چشمهای کامران خیره شده بود گفت: نه، قضیه چیز دیگه ایه ... اون همه زندگیم رو داغون کرد، همه چیز رو ازم گرفت... من رو از شهر و دیارم آواره کرد و همینم باعث مرگ علی شد ... دوست دارم حاال که دیگه دستش خالیه برم و یکی بزنم تو گوشش..
❤ بازجمعه شد موعودا دیر هنگامی است آرمان انتظار را به کوله بار صبر و یقین بر دوش میکشیم و بر ترنم آوای ظهورت سرخوشیم 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🆔 @besoye_zohor
🍃🎋🍃 سخنـــــــرانیهاےِ جنجالےِ استاد دانشمند....😱😨 ڪاسه کوزه خیلیا رو بهم ریختہ😂 درسا و نڪات اخلاقی و آموزنده اش رو ڪہ نڴو 😃 دانشمنــــــد ڪولاڪ کرده تو ایتا😍 با عضویت تو ایـ👇👇👇ــن کانال بہ روز و پُر مغز باشید http://eitaa.com/joinchat/3861118976C7d082fd2da 🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 چای قند پهلو! ✔️ این رفتار بیشترین تاثیر را روی بچه‌ها می‌گذارد ... 🔊 استاد پناهیان @besoye_zohor
4_5951731070503224361.mp3
37.91M
📛شناخت کامل جن و جن گیری 👈و راه های خلاصی از سحر و جن👉 👤استاد لطفا فوروارد شود🔄 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @besoye_zohor
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴استاد رائفی پور ❌لباس تنگ نپوشید❌ امام حسین(ع): لباس تنگ ذلت می اورد نشر دهید♻️ 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @besoye_zohor
✨﷽✨ 🍁 چهره حضرت ولی عصر (عج) 🍁 ✍متأسفانه يكي از جفاها و ظلم‌هايي كه به امام زمان(ع) مي‌شود همين است كه چهره‌ي حضرت را بعضي‌ها متأسفانه چهره‌ي خشني شناختند. حالا يا در اثر جهالت‌ها و بي‌معرفتي‌ها، يا در اثر بد معرفي كردن‌ها، يا در اثر غرض ورزي‌ها، به هر حال هرچه كه هست بعضي‌ها اين چهره‌ي نوراني و اين دل رئوف و منور را خشن فرض كردند كه خيلي سختگير است و نعوذ بالله يك شمشيري در دستش هست كه همينطور از كشته، پشته مي‌سازد و جوي‌هاي خون راه مي‌اندازد. مي‌دانيد اين نگاه به وليعصر(ع) باعث مي شود كه ميل به ظهور را در بعضي‌ها بگيرد. بعضي‌ها حتي دعا براي ظهور هم نمي‌كنند. بعضي‌ها مي‌گويند: ما آلوده هستيم، گناهكار هستيم. حضرت وقتي اينطور بخواهد بيايد، ظهور كند، برخورد داشته باشد و سختگير باشد، طبيعتاً مي‌خواهد با ما برخورد كند. پس براي چه دعا كنيم كه بيايد؟ دعا كنيم كه با ما برخوردي صورت بگيرد؟ يا حداقل اينطور مي‌گويند كه: چون گنهكار و آلوده هستيم، جزء ياران حضرت كه نمي‌توانيم باشيم. بنابراين جايگاه و موقعيت و ارزشي در حكومت و دولت حضرت نخواهيم داشت. پس ديگر آمدن و نيامدنش براي ما چيزي ندارد. آمدنش براي ما حسني ندارد. اين نگاه خيلي نگاه اشتباهي است. اگر ديده شود كه سختگيري حضرت براي مردم نيست. براي يك عده علف هرزهايي است، معاند، لجوج، عنود كه با وجود اينكه حق بر آنها آشكار شده و حجت بر آنها تمام شده مهلت به آنها داده شده كه حقيقت را بفهمند، و همه گونه دلايل و براهن براي آنها آورده مي‌شود يك عده كافر لجوج يا مشرك منافق يا امثال اين تيپ افراد كه علف هرزهاي انسانيت هستند، اينها برداشته مي‌شوند. و الا بقيه‌ي مردم، حتي آنهايي كه گناهاني داشتند، آلودگي‌ها و اشتباهات و خطاهايي در اثر تربيت‌هاي نامناسب اجتماعي داشتند، در اثر حكومت‌ها و حاكميت‌هاي اشتباه بر جهان و ولايت‌هاي ابليسي داشتند، با همه‌ي آنها با رأفت و رحمت برخورد خواهد شد و به گونه‌اي كه انسان از اين رأفت شرمنده مي‌شود. 📚از بیانات حجت الاسلام عالی 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⏰ @besoye_zohor
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #146 رمان سجاده صبر🌹🌻 فاطمه بدون اینکه عکس العملی نشون بده گفت: اوهوم سهیل که توی دلش از رفتن
قسمت سجاده صبر 🌼🍂 سهیل خر نشو، این زنه وحشیه دوباره میفته دنبالت ها -دیگه نمی تونه ... دیگه چیزی ازم نداره و نمی تونه به دست بیاره ... میشه راه بیفتی؟ تا ظهر بیشتر وقت ندارم کامران سری تکون داد، دنده رو عوض کرد و حرکت کرد ... +++ -بیا، این هم آدرس کارگاهش، بعد از اون افتضاحی که به بار آورده بود، خیلی شیک انداختنش بیرون ... -باشه، پس من رفتم، ماشینتو که میتونم ببرم؟ -سهیل خرابکاری نکنی ها، نری رو در روش وایستی و بالیی سرش بیاری -باشه، فعال... در حال رانندگی بود که با خودش کمی فکر کرد، گرچه دلش میخواست بزنه شیدا رو له کنه .... اما .... لحظه ای به فکر فرو رفت، ذهنش بهش میگفت چه دلیلی داره که بری اونجا؟ ... از اونجا رفتن چی به دست میاری؟! ... شیدا نشونه ای از گذشته نکبت بارته که بابتش تاوانهای بزرگی دادی ... و شاید تازه داری احساس میکنی خدا باالخره توبت رو پذیرفته ... دیدن و حرف زدن با اون یعنی تایید گذشته ای که عهد کردی برای همیشه از زندگیت پاکش کنی ... دیگه به جلوی در کارگاه رسیده بود، ماشین رو پارک کرد، اما پیاده نشد، دو دل بود ... یک دلش می گفت پیاده شو و یکی میگفت نه ... به در کارگاه چشم دوخته بود ... یاد فاطمه افتاد، یاد علی، یاد ریحانه، یاد نذرش، یاد کمکهایی که خدا بهش کرده بود ... یاد ... ماشین رو روشن کرد و رفت ... و برای همیشه شیدا رو از خاطرش پاک کرد ... گاهی وقتها وقتی چیزی برای زندگی خطرناکه باید نادیدشون گرفت ... حتی تالش برای حذفشون هم بی فایده ست ... کافیه فقط تصور کنی از اول هم نبودند ... وقتی سهیل و فاطمه توی جاده بر میگشتند، هر دو مشغول فکر کردن بودند، سهیل به زندگیش فکر میکرد، زندگی ای که با فراز و نشیب زیادی همراه بود، اما همه چیز قابل حل به نظر میرسید، چون همیشه یک پناهگاه امن داشت، هرچقدر فاطمه از دستش ناراحت میشد و یا هر چقدر شرمنده میشد، اما میدونست باز هم خونه اش امن ترین پناهگاهیه که هیچ کس حتی خود فاطمه ذره ای بهش بی احترامی نخواهند کرد ... دلش برای سهند میسوخت، کاش میتونست به اون هم بفهمونه زن زندگی کسیه که شوهرش مهمترین آدم زندگیش باشه نه کسی مثل مژگان که همه چیز با اولویت تر از سهند بود ... اما این کوه صبر، این کوه عشق چقدر بعد از مرگ علی شکسته شده بود ... الغر تر و بی رنگ و روتر شده بود، کمتر میخندید، کمتر شوخی میکرد و تمام مدت توی فکر بود ... رو به زیبایی جاده کرد و با خدا درد و دل کرد: خدایا... سالها دل طلب جام جم از ما میکرد / آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد ... خدایا
✍امام زمان عجل اللع تعالی فرجه خدایا، توفيق بندگی و دوری از گناه و نيت پاک . شناخت حرام را به ما عطا فرما ، و با هدايت و استقامت در راهت گراميمان بدار . 📚 المصباح للکفعمی، ص۲۸۱ ⏰ @besoye_zohor