فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
🔴فلسفه ی صلح امام حسن علیه السلام با معاویه ⬅️چرا امام حسن ع با معاویه صلح کرد؟ #قسمت دوم 📝عَنْ ح
⚫️چرا امام حسن ع با معاویه صلح کرد؟
⬅️فلسفه ی صلح امام حسن علیه السلام با معاویه #قسمت سوم
📝 از زید بن وهب روایت میکند که گفت: هنگامی که در مدائن به امام حسن نیزه زده شد من در حالی که آن حضرت از فشار درد مینالید بحضورش مشرف شدم و گفتم: یابن رسول الله! تو چه صلاح میدانی، زیرا مردم متحیر و سرگردانند!؟ فرمود: به خدا قسم که معاویه برای من از این مردم بهتر است. این مردم گمان میکنند شیعیان منند، ولی در صدد کشتن من بر میآیند، اثاث و لباس سفرم را به غارت میبرند، اموال مرا تصاحب مینمایند به خدا قسم اگر من از معاویه تعهدی بگیرم که خون خود را حفظ کنم و اهل و عیالم را در امان بدارم بهتر از این است که آنان مرا بقتل برسانند و اهل بیتم از بین بروند. به خدا قسم اگر من با معاویه نبرد نمایم اینان #گردن مرا میگیرند و مرا به معاویه #تسلیم میکنند.
⬅️به خدا قسم اگر من با معاویه صلح و سازش نمایم و محترم باشم بهتر از این است که من کشته یا اسیر گردم، با این که منتی بر من نهاده شود و تا آخر دهر برای بنی هاشم عیب و عار باشد و معاویه دائما بر زنده و مرده ی ما منت بگذارد.
📝راوی میگوید: من به آن حضرت گفتم: یابن رسول الله! آیا شیعیان خود را نظیر گوسفندانی بدون شبان واگذار مینمائی!؟ فرمود: چکنم: من از موضوعی که به وسیله ی افراد مورد وثوق وی به من رسیده آگاه میباشم. یک روز امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که خوشحال بودم به من فرمود: ای حسن! آیا خوشحالی؟ چه حالی خواهی داشت در آن موقعی که پدر خود را کشته بنگری؟ چه حالی خواهی داشت در آن هنگامی که #بنی_امیه متصدی امر #خلافت شوند و امیر آنان شخصی است که گلوی او و روده هایش گشاده میباشند، وی میخورد ولی سیر نمی شود در حالی میمیرد که در آسمان یاوری و در زمین پوزش پذیری نخواهد داشت. او بر شرق و غرب مستولی خواهد شد، بندگان در مقابل وی #ذلیل میشوند و #سلطنت او طولانی خواهد شد، وی #بدعت و گمراهی هائی به یادگار میگذارد، حق و سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را پایمال مینماید.
📌 #معاویه مال خدا را به دوستداران خویشتن تقسیم میکند، و افرادی را که سزاوار آنند از آن ممنوع مینماید. #مؤمن در زمان سلطنت معاویه ذلیل و #فاسق تقویت خواهد شد. معاویه مال خود را به یاران خویشتن میدهد، بندگان خدا را #غلام و #کنیز زرخرید قرار خواهد داد. در زمان سلطنت وی حق از بین میرود و باطل ظاهر میشود، مردمان نیکوکار مورد #لعن قرار میگیرند، هر کس با او درباره ی حق دشمنی کند کشته خواهد شد، هر کسی که راجع به تقویت باطل با وی دوستی نماید جائزه خواهد گرفت.
📝 #روزگار بدین منوال خواهد بود تا این که خدا مردی را در #آخرالزمان که روزگاری است سخت مبعوث مینماید و او را به وسیله ی #ملائکه ی خود تأیید میکند انصار و یاران وی را نگاهداری مینماید، او را به وسیله ی آیات و معجزات خود #نصرت میدهد وی را بر زمین ظاهر و مسلط میکند تا این که مردم خواه ناخواه مطیع و منقاد او شوند، او زمین را بعد از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد پر از #عدل و #داد و نور و برهان خواهد کرد، عرض و طول شهرها برایش مطیع شوند، حتی کافری نیست مگر این که ایمان میآورد و تبه کاری نیست مگر این که نیکوکار خواهد شد، درندگان در زمان سلطنت او صلح و سازش مینمایند، زمین #گیاهان خود را میرویاند آسمان #برکات خود را فرو میریزد، گنجها برای او ظاهر خواهند شد، مدت چهل سال مالک شرق و غرب خواهد شد، #خوشا به حال کسی که روزگار او را درک کند و سخن وی را بشنود.
📙 احتجاج ص۱۴۸
#فلسفه_ی_صلح_امام_حسن_علیه_السلام_با_معاویة_بن_ابوسفیان
🔘ادامه دارد
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#انحطاط_اخلاقی_جهان_معاصر 📛 قسـمت هفتم 📛 🔴 #آگاهی_شیطان ✴️ نقش علم فقط این است که بشر
#انحطاط_اخلاقی_جهان_معاصر
📛 قسـمت آخـر 📛
🔴 #عرفان_منهای_مذهب
✳️اخیرا به عرفان توجه پیدا کردهاند از باب این که آن را فرهنگ #انسانگرا میدانند نمیدانند که اساس عرفان #خدا_آگاهی و تسلیم به خدا است میخواهند عرفان را از خدا جدا کنند و عرفان هم باشد، خیلی عجیب است!
من در نوشتههای امروز ایرانیها میبینم به عرفان گرایش پیدا کردهاند، عرفان منهای خدا و مذهب! این خیلی عجیب است! امکان ندارد.
امام باقر (علیهالسلام) فرمود: «غربوا و شرقوا؛[۶]
، به غرب عالم بروید، به شرق عالم بروید»،
آخرش باید بیایید اینجا زانو بزنید تا #حقیقت را بفهمید. این است که آینده بشریت چارهای ندارد جز #تسلیم به ایمان، یعنی خدا آگاهی مقرون به تسلیم و خضوع بحرانهای حل ناشدنی و مشکلات امروز بشر، تمام بحرانهایی است معنوی و اخلاقی. ریشهاش در کجاست؟ #فقدان_ایمان.
✳️در گذشته بشر خیلی بحرانها داشت که منشاش جهل و نادانی و فقدان علم بود ولی امروز بحمدالله این بال بشر خیلی رشد کرده، این یک بالش که بال علم است، خوب رشد کرده؛ ولی آن بال دیگرش که بال ایمان است همین جور مانده (و مرغ با یک بال نمیتواند پرواز بکند)، همان طور که ایمان نیز در برخی محیطها رشد میکند (و ثمر میدهد) ولی در محیط #جهل و #تعصب برای بشر جز بدبختی چیز دیگری نمیآورد.
✳️قرآن تکیه اش روی هر دوی اینهاست: بال علم و بال ایمان، و با این دو بال است که مشکلات بشر آنچنان که باید حل میشود قرآن گاهی از علم جدا سخن میگوید و از ایمان جدا، مثل: «و قال الذین اوتوا العلم؛[۷]
کسانی که علم و دانش به آنها داده شد»،
گاهی هم علم و ایمان را با یکدیگر توام میکند: «و قال الذین اوتوا العلم و الایمان؛[۸]
کسانی که علم و ایمان به آنها داده شد»،
آنها که هم از موهبت دانش و روشنایی و قدرتی که دانش میدهد (بر خوردارند و هم از موهبت ایمان) حدودی که دانش به انسان روشنایی میدهد آن است که قدرت انسان را بر طبیعت افزایش و بسط میدهد و #طبیعت را در اختیار انسان قرار میدهد ولی ایمان دژی را فتح میکند که آن دژ در قلمرو علم نیست و علم قادر به فتح آن دژ نیست آن دژ درون خود انسان است، #نفس_انسان است.
✳️ در احادیث شیعه و سنی حدیثی است معتبر از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، و پیغمبر چه حرفها را بجا میگوید! موقعیت را تشخیص میدهد کجا حرف حق خودش را بزند میخواهدمسئله مجاهده با نفس را مطرح کند، میگذارد یک روزی که عدهای از اصحابش با غرور و افتخار از یک جنگ برگشتهاند، میآید جلو به اینها آفرین میگوید، ولی اینچنین آفرین میگوید: «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر: آفرین بر گروهی که جهاد کوچکتر را انجام دادهاند و جهاد بزرگتر باقی مانده است، یا رسول الله! جهاد بزرگتر چیست؟ خیال کردند صحنه دیگری است نظیر آن جنگ فرمود: «جهاد النفس»[۹]
✳️ یعنی اسلام من دو جهاد میخواهد: هم در جبهه بیرون جهاد با انسانهای طاغی و متمرد، و هم جهاد با نفس، یکی به تنهایی کافی نیست،
✳️ آن خطایی که آقای توئین بی میگوید، اختراع ماشین نیست آن خطا آزاد گذاشتن #آز است، آزاد گذاشتن آز از کجا پیدا شد؟ از آنجا که یگانه عامل دربندکننده آن را که ایمان است از بشر گرفتهاید. این است که باید بازگردیم به ایمان و راهی جز بازگشت به ایمان نداریم.
📚پی نوشت ها:
.۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۳۵.
۷. قصص/سوره۲۸، آیه۸۰.
۸. روم/سوره۳۰، آیه۵۶.
۹. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۹، ص۳۷۸.