eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
10هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 ویرانه‌های پمپئی در نزدیکی ناپل در ایتالیا واقع شده‌است. در آن آثاری از بناها و مردم شهر باستانی پمپئی که بر اثر آتشفشان کوه وزوو ویران شده به چشم می‌خورد.پیش از این تصور می‌شد مردم این شهر به خاطر گازهای سمی حاصل از آتشفشان کشته شده‌اند اما پژوهشهای دیگر نشان داد آنها به خاطر حرارت بالا جان باخته‌اند. برخی دیگر نیز بر پایه نامه‌هایی که ۲۵ سال پس از این ماجرا نوشته شده به این نتیجه رسیدند که مردم به خاطر استشمام خاکسترهای آتشفشان خفه شده‌اند.این شهر پس از آتشفشان زیر ۴ تا ۶ متر خاک و خاکستر به مدت ۱۵۰۰ سال مدفون شد.این شهر به صورت کاملاً اتفاقی در سال ۱۵۹۹ میلادی کشف شد. شهر تاریخی پمپی که جزو میراث جهانی یونسکو محسوب می‌شود با بیش از دو میلیون و پانصد هزار بازدید کننده در سال یکی از جاذبه‌های مهم ایتالیا به‌شمار می‌آید. شواهد بسیاری وجود دارد که همجنس بازی در یونان و روم باستان بطور گسترده وجود داشته که بی شک در این شهر که مرکز فحشای آن دوران بوده است نیز این عمل وجود داشته است. حتی اگر شهر پمپی شهر دقیق لوط نباشد برای شهر لوط نیز سرنوشت دقیقا مشابهی اتفاق افتاده است نمونه ی دیگری از اتفاقی که برای شهر پمپی اتفاق افتاده در بقایای یک شهر باستانی در سوئد و آمریکای جنوبی کشف شده است.  مجهول ترین جنبه این حادثه اینجاست که چگونه هزاران انسان بی آنکه چیزی بشنوند و یا ببینند، مرگ آنها را دریابد. این بعد حادثه نشان می دهد که نابودی و محو شهر پمپی دقیقا مشابه همان حوادث ویرانگری است که در قرآن به آنها اشاره شده، زیرا قرآن زمانی که این حوادث را  بازگو می کند به «نابودی ناگهانی» اشاره دارد.  به عنوان مثال در سوره (یس) برای چنین عذاب های ناگواری چنین توصیفی آمده است: همه سکنه شهر به یک لحظه هلاک شدند. این وضعیت در آیه 29 این سوره چنین می آید: « (بلکه) فقط یک صیحه آسمانى بود، ناگهان همگى خاموش شدند!». آیه 31 سوره قمر وقتی تخریب و نابودی قوم ثمود را بازگو می کند مجدادا به نابودی آنی اشاره می کند: «ما فقط یک صیحه [صاعقه عظیم] بر آنها فرستادیم و بدنبال آن همگى بصورت گیاه خشکى درآمدند»  مرگ مردم پمپی در یک لحظه رخ داد، همان گونه که در آیات بالا نقل شد. فاجعه هرچه بود، همه چیز به همان حالت اولیه و بدون تغییر باقیمانده است.  در سال 1991 نیمی از این شهر از زیر خاکستر بیرون کشیده شد ولی هنوز هم دو پنجم این شهر سوخته در زیر زمین است. هر ساله جمعیت زیادی از موزه طبیعی پمپی دیدن می کنند و این شهر به یکی از جاذبه های گردشگری ایتالیا تبدیل شده است اما متاسفانه جایی از دیده عبرت در این نگاه ها یافت نمی شود. اکنون هم در نواحی ناپل فساد و هرزگی موج می زند و یادآور مراکز بی بند و باری در شهر پمپی است. جزیره کاپری پایگاهی برای همجنس بازی و برهنه گرایی است و در صنعت توریسم به بهشت همجنس بازان شهرت دارد.  نه تنها در کاپری و ایتالیا بلکه تقریبا در تمامی دنیا چنین انحطاط اخلاقی وجود دارد و مردم هم هیچ توجه و اصراری به پند گیری از تجربیات تلخ مردم گذشته ندارند. در سوره سجده درباره همین مردم می فرماید: «و اگر اینان روی بگردانند به آنها بگو شما را از صاعقه عاد و ثمود بیم میدهیم... *عبرتها چه بسیارند و عبرت پذیران چه اندک!!* مولای متقیان،علی ابن ابیطالب(ع) بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 #رمان_چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_سی_و_پنجم ﺍﺭﻭﻡ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺿﻌﯿﻔﻢ ﮔﻔﺘﻢ
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻘﺪ - ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ﺟﺎﻥ - ﺟﺎﻧﻢ ﺁﻗﺎﯾﯽ - ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ . ﻫﻤﺴﻔﺮﻣﻮﻥ ﻣﯿﺸﯽ ﯾﻪ ﺳﻔﺮ ﺑﺮﯾﻢ؟ ! - ﺷﻤﺎ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﯼ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺭﮐﺎﺑﺘﯿﻢ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ - ﺁﺧﻪ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺎﺷﻪ، ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﯾﺎ ﻗﻄﺎﺭ؟ ! - ﻫﯿﭽﮑﺪﻭﻡ - ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟ ! ﺑﺎ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺑﺮﯾﻢ؟ ! - ﻧﻮﭼﭽﭻ .… ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺁﻗﺎﯼ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺸﻢ - ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ﻧﻪ ﻫﺎ … ﺭﺍﻩ ﻃﻮﻻﻧﯿﻪ، ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﯽ - ﻫﺮﺟﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ﺑﻐﻞ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ - ﻻ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠﻪ … ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﺍﻻﻥ ﻫﺮﭼﯽ ﺑﮕﻢ ﺷﻤﺎ ﯾﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﯿﺎﺭﯼ، . ﺑﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺧﺪﺍ . ﺩﺍﻋﺶ ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ ﻣﺎﺭﻭ ﺑﮑﺸﻪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺷﻤﺎ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ! ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺳﻔﺮ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺸﻬﺪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﯾﻢ . ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﺮﺍﻡ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻭﺭﻕ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﯾﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﻮﺩ، ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﻮﻥ، ﻭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺳﻔﺮ ﺩﻭﻧﻔﺮﻩ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﻮ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ . - ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ﺟﺎﻥ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﯿﺮﯼ؟ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺻﻠﯽ ﺧﻠﻮﺗﻪ ﮐﻪ - ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ - ﻻ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠﻪ … ﺁﺧﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ؟ ! - ﺻﺒﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﺩﯾﮕﻪ … ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺁﻗﺎﯾﯽ؟ ! - ﺟﺎﻧﻢ ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ﺑﺎﻧﻮ؟؟ - ﺍﻭﻥ ﻣﺴﺠﺪﻩ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﺩﻗﯿﻘﺎ ؟ ! - ﮐﺪﻭﻡ ﻣﺴﺠﺪ؟ ! - ﻫﻤﻮﻥ ﻣﺴﺠﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺮﻭﺯ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺩﺭﺵ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﺍ - ﺁﻫﺎ … ﺁﻫﺎ … ﯾﮑﻢ ﺟﻠﻮﺗﺮﻩ . ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ؟؟ -. ﺍﺧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﭘﯽ ﺑﺮﺩﻡ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺑﯽ … - ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻧﻮ - ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ﺟﺎﻥ؟ - ﺟﺎﻥ ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ - ﺍﻭﻧﻤﻮﻗﻊ ﻫﺎ ﯾﻪ ﺍﻫﻨﮕﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ، ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺍﻻﻥ؟ - ﺍﺍﺍﺍﺍ ﺳﯿﺪ - ﺧﻮﺏ ﭼﯿﻪ ﻣﮕﻪ، ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﻫﻨﮕﻪ ؟ ! ؟ ﺍﻫﺎ ﺍﻫﺎ، ﺧﻮﺷﮕﻼ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻗﺼﻦ - ﺳﯿﺪ؟ ! - ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎﺷﻪ … ﻣﺎ ﺗﺴﻠﯿﻢ - ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ؟ ! - ﺟﺎﻥ ﺩﻝ - ﻣﻤﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ … ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺴﺠﺪ ﺗﺮﻣﺰ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺳﯿﺪﻡ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﻭﯾﻠﭽﺮﺵ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻭ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺳﻤﺖ ﻣﺴﺠﺪ . - ﺍﺍﺍﺍ ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﺯﻡ ﺩﺭﺵ ﻗﻔﻠﻪ - ﭼﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﯿﻢ - ﺍﺧﻪ ﺍﻻﻥ ﻭﻗﺖ ﺍﺫﺍﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ - ﺩﻭ ﺭﮐﻌﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﮑﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺨﻮﻧﻢ - ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ، ﺑﻪ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ . ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﭘﺎ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﻭﻟﯽ ﺍﻻﻥ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺗﺎ ﺑﺎﻝ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻤﻮﻗﻊ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ … ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ﺟﺎﻥ، الان میفهمم که تو فرشته ای. : ✨💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖✨ بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯 🌸 🌸🍃 🌸🍃🌸
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
📙 #رمان_پناه ◀️ #قسمت_شصت_و_سوم ✍🏻هیچ عکس العملی نشان نمی دهم.قربان صدقه ام می رود و مدام آه می کشد
⚫️چرا امام حسن ع با معاویه صلح کرد؟ ‼️فلسفه ی صلح امام حسن علیه السلام با معاویه و چهارم قسمت آخر ⬅️عن ابی حمزة، عن أبي جعفر (ع) قال جاء رجل من أصحاب الحسن (ع) يقال له سفيان بن ليلي و هو علي راحة له، فدخل علي الحسن (ع) و هومحتب في فناء داره، قال، فقال له السلام عليك يامذل المؤمنين فقال له الحسن (ع) انزل و لاتعجل، فنزل فعقل راحلته في الدار وأقبل يمشي حتي انتهي إليه، قال، فقال له الحسن (ع) ما قلت قال قلت السلام عليك يامذل المؤمنين، قال و ماعلمك بذلك قال عمدت إلي أمر الأمة فخلعته من عنقك وقلدته هذه الطاغية يحكم بغير ماأنزل الله، قال، فقال له الحسن (ع) سأخبرك لم فعلت ذلك، قال سمعت أبي يقول، قال رسول الله (ص) لن تذهب الأيام والليالي حتي يلي أمر الأمة رجل واسع البلعوم رحب الصدر يأكل و لايشبع و هومعاوية، فلذلك فعلت، ماجاء بك قال حبك قال الله قال الله قال، فقال الحسن (ع) و الله لايحبنا عبدأبدا و لو كان أسيرا في الديلم إلانفعه الله بحبنا و إن حبنا ليساقط الذنوب من بني آدم كماتساقط الريح الورق من الشجر. 📝 از ابوحمزه از امام محمد باقر علیه السلام روایت می‌کند که فرمود: مردی از یاران امام حسن علیه السلام که او را: سفیان بن لیلی می‌گفتند در حالی که بر شتر خود سوار بود نزد آن حضرت آمد، وی در حالی که دامن لباس خود را گرفته بود نزد آستانه ی آن بزرگوار ایستاد و گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین! ⬅️یعنی سلام بر تو! ای ی مؤمنین! امام حسن علیه السلام به وی فرمود: پیاده شو و تعجیل منمای! او پیاده شد و شتر خود را در میان خانه عقال کرد، آنگاه آمد تا نزد امام علیه السلام رسید، 📝 امام به او فرمود: چه گفتی!؟ گفت:گفتم سلام بر تو ای ذلیل کننده ی مؤمنین. ⬅️ امام حسن فرمود: به چه دلیل این سخن را می‌گویی!؟ گفت: تو این امت را از گردن خود خلع نمودی و به این مرد طاغی و سرکش واگذار کردی که برخلاف دستور خدا حکومت می‌نماید. امام حسن فرمود: من تو را از علت اینکه این عمل را انجام دادم آگاه می‌نمایم. 📝من از پدرم علی علیه السلام شنیدم می‌فرمود: پیامبر با عظمت اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: روز و شب‌ها نمی گذرند تا اینکه مردی که دارای گشاد و سینه ای عریض باشد، می‌خورد ولی نمی شود متصدی امر خلافت این امت شود، آن مرد معاویه است. علت صلح من با معاویه همین است. چه باعث شد که نزد ما آمدی؟ گفت: دوستی و حب تو. فرمود: محض رضای خدا؟ گفت: آری. فرمود: به خدا قسم هیچ بنده ای ما را دوست ندارد ولو اینکه در دیلم اسیر باشد مگر این که دوستی ما به نفع وی خواهد بود. دوستی ما آنچنان را از نبی آدم فرو می‌ریزد که باد برگ درختان را فرو می‌ریزد. 📙رجال کشی ص ۱۱۳ 🔘 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
📙 #رمان_پناه ◀️ #قسمت_هفتاد_و_ششم ✍🏻وضو ندارم اما چه اشکالی دارد؟کفش هایم را به پیرمرد مهربان کفشدا
📙 ◀️ ✍🏻چشم باز می کنم و به نوری که از لابه لای پرده ی حریر اتاق سرک می کشد، لبخند می زنم. به گچ بری های دور لوستر نگاه می کنم و نفس عمیقی می کشم.دست روی پیشانی ام می گذارم،از تب و تاب افتاده سرمای بدی که چند شب پیش بعد از زیارت خوردم. کش و قوسی به تن خسته ام می دهم و می نشینم. صدای فرشته که برای اولین بار غر میزد از مریضیه بی موقعم هنوز توی گوشم زنگ می زند مهربانیش را دوست داشته و دارم. حتی از تهران هم قوت دل است حالم هنوز خیلی خوب نشده و ضعف دارم،کاش خانواده حاج رضا وقت بهتری را برای آمدن انتخاب کرده بودند.هرچند خدارو شکر بابا تا فردا مرخص می شود وقتی برای ملاقاتش رفته بودم بیمارستان،با اینکه بخاطر سرماخوردگی نتوانستم وارد اتاق بشوم و فقط از پشت پنجره خیره اش شده بودم،برایم لبخند زد برای آنکه ویروسم را نگیرد مجبور شدم تلفنی حرف بزنم، می ترسیدم از اینکه چه چیزهایی بشنونم.اما او فقط با لبخند گفته بود: برای رفتن راهی که انتخاب کردی مثل کوه پشتتم باباجون،بهزاد باید خودش حساب کتاب دلش رو به دست بگیره، بهش فکر نکن.غصه ی گناه های قبل از این رو هم نخور،خدا بخشنده تر از من و بقیه ست تو توبه کن و دست کمک دراز کن. دعا می کنم که هرچی خیره پیش بیاد برات،نگران قلب ریپ زده ی منم نباش. دکتر هنوز بهش امید داره، زود مرخص میشم. دوستت دارم باباجونم کمی سکوت کرد و ادامه داد: _از دل افسانه دربیار ،نذار چشم هرچی شما بگین و اشکی که کنار صدای خروسک گرفته ام بیرون پریده بود قربون دخترم برم،الان این صداتو بذارم پای کدوم ویروس؟ مردانه خندید و به سرفه افتاد. +مواظب خودت باش که خوب بشی بابا خیلی بهتون نیاز دارم _هنوز خیلی کارا هست که باید انجام بدم دختر، نترس اونیکه مهمونه من نیستم و انقدر بعد از همین یک تماس حالم خوب شده بود که بعد از چند شب سر راحت به زمین گذاشتم.باورم نمی شود که زندگی رویِ خوش نشانم بدهد اما به قول لاله برای خدا که کاری ندارد راست و ریس کردن همه چیز. حالا به این فکر می کنم که کلی کار نکرده دارم .اتاقم را چند روزی هست که مرتبه نکردم. کتاب ها و سوغاتی های شهاب روی زمین ریخته،همه چیز باید به روال عادی برگردد! پارچه را بر می دارم و روی تک صندلی اتاق می نشینم.برای سر کردنش ذوق دارم.یاد چادری می افتم که فرشته خیلی دوستش داشت. می گفت سوغاتی مادر محمد از کربلاست چه عاشقانه های شیرینی داشت!ناگهان انگار یک سطل آب سرد می ریزند روی سرم. چادرسفارش محمد به مادرش برای ابراز علاقه به دختری که دوستش داشت بود! "پاشو پناه خانوم،ناز پیش از موعد نکن که من یکی حسودیم میشه ها!.راستی اون پارچه چادری رو پسندیدی؟ سوغات مامان از کربلا بوده برای دردونه ش خیلی دلم میخواد توی سرت ببینمش. مطمئنم برازندته !" این چادر سوغات زهرا خانم از کربلا بوده برای شهاب!پس چرا برای من فرستادند؟! چقدر گیجم! تازه می فهمم معنی حرف های دوپهلوی فرشته را از پشت تلفن دیشب که زنگ زده بود کلی خوشحال بود و مدام از آمدنشان می گفت می روم توی پذیرایی ،از بوی خوش غذایی که پیچیده معلوم است افسانه هست نشسته روی زمین، کنار چرخ خیاطی و چیزی می دوزد. سنگینی نگاهم را که حس می کند سرش را بالا می آورد، چهره اش خسته تر از همیشه هست چقدر از روزهای اولی که عروس این خانه شده بود پیرتر شده چیزی نمی پرسم اما خودش همانطور که سوزن شکسته ی چرخ را عوض می کند می گوید: بابات گفت مهمون داریم... می نشینم مقابلش روی زمین و آفتاب پهن شده تا نیمه های فرش،گرمم می کند.همینطور که سرِ نخ را با نوک زبانش تر می کندادامه می دهد چند وقته برای سالن می خواستم پرده ی جدید بدوزم اما دل و دماغشو نداشتم. بابات سفارش کرده همه چیز خوب باشه پارچه چادری را روی زمین می گذارم که نگاهش نرم می لغزد روی آن و نفس عمیقی می کشد: بچه که بودی همه ذوقت چرخوندن این چرخ بود پیر شدیم! دستم را روی دستش می گذارم و دستهایمان کم کم خیس می شود.توی عطر پیراهن گلدارش نفس نفس می زنم و بغض چند ساله ام می شکند، حرفی نمی زند،چیزی نمی گویم اما انگار همین سکوت هزار معنی و مفهوم دارد برای خودش.. سرم را می بوسد و از روی زانوهایش بلندم می کند هنوز نگاه شرمزده ام پایین مانده که حس می کنم خم می شود و لحظه ای بعد با صدای بسم الله گفتنش بین حریر نازکی گم می شوم به پنجره ی بدون پرده نگاه می کنم و به پرنده هایی که روی درخت زبان گنجشک حیاط غوغا کرده اند. مبارکت باشه،ان شالله به خیر و خوشی و زیارت باشه زیر حریر چادر تازه ام لبخند می زنم و دلم غنج می زند برای تمام لحظه های خوش پیش رو و زیرلب زمزمه می کنم: به خود پناهم ده که در پناه تو آواز رازها جاری ست و در کنار تو بوی بهار می آید به خود پناهم ده ... 📝نویسنده: الهام تیموری بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
#هنگام_خروج_امام_زمان (علیه السلام) 💢حذيفه مى گويد: 💠 از رسول خدا شنيدم كه فرمود: هنگام خروج قائم (صلوات اللَّه عليه) #منادى آسمانى فرياد برآورد: 🔰اى مردم، دوران ستمگران به #پايان رسيد و سرپرست امور بهترين امت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم گرديد، خود را در مكّه به او برسانيد. 🔰در آن هنگام نجباء از #مصر، ابدال از #شام و برگزيدگان #عراق، آنها كه پارسايان شب و شيران روزند و دل هايى چون پاره هاى آهن دارند خارج شوند، و خود را به آن حضرت برسانند و بين ركن و مقام با او بيعت كنند. 📚الإختصاص،ص ۲۰۴ 📚بحار الأنوار،ج۵۲،ص۳۰۴،ح ۷۳ 📚إثبات الهداة،ج۳،ص۵۵۷، ح ۶۰۷
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
‍ ⚫️ #فتنـــه_های_آخـــرالزمان 🔘قسمت چهـارم 🔘 #راه_رهایی_از_فتنه_های_آخرالزمان 🔆تمسک ب
‍ ⚫️ 🔘قسمت پنجـم 🔘 راه های : ⬅️ ما درِ گشایش، چون مبعوث شوند و همه راه ها بر مردم بسته شود، ماییم «باب حطّه» که در اسلام است هر کس در او آید نجات یابد و هر که از آن دور شود فرو افتد. خدا به ما کرد و به ما داد و آنچه را بخواهد به ما می زداید و به ما پایدار سازد و به ما باران فرود آید، مبادا فریبنده شما را از خدا فریب دهد، اگر بدانید درماندن شما میان دشمنانتان و تحمّل اذیت ها چه اجری دارید چشم شما روشن شود، و اگر مرا نیابید چیزهایی بینید که آرزوی مرگ کنید از ستم و دشمنی و خودبینی و سبک شمردن حق خدا و ترس، چون چنین شود همه به رشته خدا بچسبید و از هم جدا نشوید، و بر شما باد به صبر و نماز و تقیّه. و_دوری_از_رنگ_به_رنگ_شدن: ⬅️و بدانید که خداوند دشمن میدارد بندگان متلوّن و همه رنگ خود را، پس از حق و ولایت اهل حق دور نشوید چون هر کس دیگری را جای ما برگزیند نابود است و هر که پیرو آثار ما شود به ما پیوندد، و هر که از غیر راه ما رود غرق شود همانا برای دوستان ما فوج هایی از رحمت خداست و برای دشمنان ما فوج هایی از عذاب خدا، راه ما میانه است، و رشد و صلاح در برنامه ماست، بهشتیان به خانه های شیعیان ما چنان نگاه می کنند که ستاره درخشان را در آسمان می بینند. : ⬅️هر کس از ما پیروی کند گمراه نشود، و هر که منکر ما شود هدایت نگردد، و نجات نیابد آنکه بر زبان ما کمک دهد دشمن ما را و یاری نشود آنکه ما را وابگذارد. پس به طمعِ دنیای پوچ و بی ارزشی که سرانجام از شما دور شود و شما نیز از آن زوال یابید از ما روی نگردانید، زیرا هر کس دنیا را بر ما ترجیح دهد افسوس فراوان دارد. خداوند متعال [از زبان این فرد] می فرماید: «ای وای بر من که جانب امر خدا را فرو گذاشتم و در حقّ خود ظلم و تفریط کردم».[36] ّ امامان معصوم(ع): ⬅️چراغ راه مؤمن شناخت حق ماست، و بدترین کوری نابینایی فضیلت ماست که با ما بی جهت و بدون گناه به دشمنی برخاسته فقط به جرم اینکه ما او را به سوی حق و دوستی خواندیم و دیگران او را به سوی فتنه دعوت کردند، آنها را بر ما ترجیح داد. ما را پرچمی است که هر که در سایة آن درآید، او را جا دهد و هر که بسوی او پیش تازد پیروز است و هر که از آن واماند نابود، و هر که بدان چنگ زند نجات یابد، شمایید آبادگران زمین که (خداوند) شما را در آن جای داد تا ببیند چه می کنید، پس مراقب خدا باشید در آنچه از شما دیده می شود، بر شما باد به راه روشن بزرگ تر، در آن بروید که دیگری جای شما را نگیرد. سپس حضرت این آیة قرآن را تلاوت فرمود: «به سوی آمرزش پروردگارتان بشتابید و به راه بهشتی که عرضش به قدر پهنای آسمان و زمین است و آن برای اهل ایمان به خدا و پیمبرانش مهیا گردیده».[37] پی نوشت ها: 36. سورة زمر (39)، آیة 56. 37. سورة حدید (57)، آیة 21. بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🔴 گرفتن از نظر علم 🔸در روز نخست ماه مبارک رمضان:👇 حرارت بدن 5/1 درجه پایین می آید که افرادی که دارای عفونت هستند، عفونت بدن کاهش پیدا می کند. 🔸از روز ماه مبارک رمضان تا :👇 عفونت های بدن دفع پیدا می کنند و همچنین کلسیم مازاد از بدن خارج می شود، معده شروع به پاکسازی می کند و مواد زائد را خارج می کند. 🔸از روز تا ماه مبارک رمضان:👇 پاکسازی سیستم عصبی و تقویت سیستم عصبی انجام می گیرد. 🔸از روز تا ماه مبارک رمضان:👇 پاکسازی عروق و قلب انجام می گیرد. غلظت خون در این روز ها پاکسازی و تخلیه می شود. 🔸از روز تا ماه مبارک رمضان:👇 تمامی عفونتها و مواد زائد از بدن بیرون می رود. 🔸در ماه مبارک رمضان:👇 با بدنی سالم و تصفیه شده از مواد زائد روبرو هستیم، به شرط تغذیه ای صحیح در ماه رمضان بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯