#سخن_مدیرکانال
🌹با سلام خدمت همه خوبان کانال بسوی ظهور.
✅عده زیادی از عزیزان از وضع رمان های آنلاین واقعا شاکی هستند و پیوی بنده مراجعه کرده اند و درخواست رمان آنلاین مذهبی داده اند چون فرمودند که واقعا نمیشه بعضی رمان های آنلاین،مخصوصا رمان های تلگرام رو خوند.
💯لذا از این به بعد هر شب یک پارت رمان مذهبی در کانال بسوی ظهور قرار داده خواهد شد که ان شاءالله توانسته باشیم این مشکل را هم برطرف کرده باشیم.
هرکدوم از عزیزان هم اگه واقعا مطلبی مد نظرشه به پیوی بنده مراجعه بفرماید.
🌹از همه عزیزانی که ما را یاری میکنن واقع سپاسگزاریم.🌹
التماس دعا از همه شما خوبان🙏🌹
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
💐🍃💐🍃
💐🍃💐
💐🍃
💐
#رمان_چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
#قسمت_اول
زیاد فکر مذهب و این چیزها نبودم
و بیشتر سرم توی کتاب و درس بود.
اما خب چند بار از تلوزیون حرم امام
رضا(ع) رو دیده بودم و کنجکاو بودم
یه بار از نزدیک ببینمش.
داشتم پله های دانشگاه رو بالا
میرفتم که یه آگهی دیدم با عکس
گنبد که روش زده بود:
اردوی زیارتی مشهد مقدس
چشمم چهارتا شد
یکم جلوتر که رفتم دیدم زده
از طرف بسیج دانشجویی
اولش خوشحال شدم ولی تا خوندم
از طرف بسیجه جوری شدم
گفتم ولش کن بابا کی حال داره با
اینا بره مشهد؟
خودم بعدا میرم.
معلوم نیست کجا میخوان ببرن و غذا
چی بدن؟
ولی تا غروب یه چیزی توی دلم تاپ
تاپ میکرد.
ریحانه خانم برو شاید دیگه فرصت
پیش نیاد.
بالاخره با هر زوری شده رفتم جلوی در
دفتر بسیج.
یه پسره ریشو تو اطاق بود و یه جعبه
تو دستش.
_سلام آقا.
_سلام خواهرم
وسرشو پایین انداخت و مشغول
جابجایی جعبه ها شد.
_ببخشید میخواستم برای مشهد ثبت
نام کنم.
_باید برید پایگاه خواهران ولی چون
الان بسته هست اسمتون رو توی
دفتر روی میز بنویسید به همراه
کد دانشجوییتون بنده انتقال میدم.
_خب نه.میخواستم اول ببینم
هزینش چه جوریه؟کی میبرن؟
چی بیارم با خودم؟؟
_خواهرم اول باید قرعه کشی بشه
اگه اسمتون در اومد بهتون میگم.
_قرعه کشی دیگه چه مسخره
بازیه؟من حاضرم دوبرابر بقیه پول
بدم ولی همراتون بیام حتما.
_خواهرم نمیشه در ضمن هزینه سفرم
مجانیه.
_شما مثل اینکه اصلا براتون مهم
نیست یه خانم دراه باهاتون حرف
میزنه.چرا در و دیوار رو نگاه میکنید؟
اصلا یه دقیقه واینمیستید آدم حرفشو بزنه.
_بفرمایید بنده گوش میدم.
_نه اصلا با شما حرفی ندارم.بگید
رییستون بیاد.
_با اجازتون من فرمانده این پایگاه
هستم کاری بود در خدمتم.
_بیچاره پایگاهی که شما فرماندشی...
#ادامه_دارد
نویسنده:
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
💐
💐🍃
💐🍃💐
💐🍃💐🍃
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
📛📛 #شياطيني كه #حضرت_سليمان آنها را به غل و زنجير كشيد :
#پیشنهادمدیرکانال👌
✅در اين مطلب به معرفي شياطيني پرداخته شده است كه ساحران و جادوگران از آنها براي انجام مقاصد شيطاني خود استفاده كرده و يا آنها را مورد پرستش قرار ميدهند.
اين 72 شيطان همان شياطين مطرودي هستند كه حضرت سليمان آنها را به غل و زنجير كشيد.
⁉️
هر نوع فتنه و فسادي كه در دنياي امروز رخ مي دهد بنوعي به اين 72 ديو و سپاهيان آنها ارتباط دارد . هيچ سحري شيطاني در دنيا انجام نشده
مگر پاي قدرت شيطاني يكي از اين 72 پليد در ميان بوده است.خسارات بسيار زيادي از اين 72 پليد در طول تاريخ به بار آمده است.
⁉️
شيطان مالك هيچ چيزي در عالم نيست . حتي مالك نام خود نيز نمي باشد . همه چيز ملك خداوند است و هيچ چيزي در عالم رخ نمي دهد مگر به قدرت او. آنهاي كه براي پيش برد مقاصد خود به اين 72 ديو متوسل مي شوند سخت بر گمراهي خود افزوده اند . آنها نيستند در اين عالم مگر براي امتحان بشر.
⁉️
اين جن ها (شياطين ) خبيث كه از آغاز خلقت بشر از آسمان به روي زمين سقوط كرده اند معرفي شده اندكه تمامي آنهابراي انسان مضر بوده و هستند . اينها همان شياطيني هستند كه به فرمان حضرت سليمان به غل و زنجير كشيده شده و پس از مرگ ايشان آزاد شده و تا به امروز با سپاه خود مشغول گمراه كردن انسانها هستند. درواقع تمامي قدرتهاي شيطاني ساحران و جادوگران از اين 72 شيطان منشاء گرفته است.
✨ در پستهای بعدی به این 72 دیو و شیطان خواهیم پرداخت ....👿بائل👿
#برگرفته_از_کتاب_کلید_گمشده_سلیمان
#بهترینهادرکانال👌
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
هدایت شده از بسوے ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مجموعه مستند
#برنامه_شیطان🔥
🔹قسمت دهم: بیو تروریسم(مرگ سفید)
#بخش_اول
#بهترینهادرکانال👇
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
#مهدے_در_حجّ🕋
امام صادق (ع)فرمودند:🔰
مردم امام خود را گم کنند؛
پس او در موسم #حجّ حاظر باشد،
او مردم را ببیند، #ولی_مردم او را نبینند.
#اللهم_عجل_لولیک_فرج🌸🍃
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoy
#همراهان_مهدی_عج_هنگام_ظهور
👌 جبرئیل و میکائیل و تمام فرشتگانی که تاکنون به فرمان پروردگارروی زمین آمده اند، در حضور مهدی آل محمد(ص) خواهند بود.
👌 امام صادق(ع) به ابان بن تغلب فرمود: گویا سیزده هزار و سیصد و سیزده فرشته را همراه مهدی می بینم.
ابان گفت: آیا این فرشتگان همراه پیامبری از پیامبران هم بوده اند❗
🌿 حضرت فرمود: آری، این فرشتگان در کشتی با نوح، درآتش با ابراهیم، هنگام عبور از دریا با موسی و زمان رفتن به آسمان با عیسی بودند🌷
👌 همچنین چهار هزار فرشته ای که همراه پیامبر بودند، سیصد و سیزده فرشته ای که در بدر فرود آمدند، چهار هزارفرشته ای که برای یاری حسین بن علی(ع) به زمین آمدند اما اجازه جنگیدن از امام دریافت نکردند و پس از شهادت حضرت، تا روز قیامت بر وی می گریند... همه همراه قائم آل محمد(ص) خواهندبود.【1】
🌿افزون بر این، پیامبرانی چون حضرت عیسی و الیاس (علیهماالسلام) 【2】نیز به افتخار حضرت بقیه الله به فرمان پروردگاراز آسمان فرود آمده، پشت سر آن حضرت به نماز می ایستند.【3)🌷
👌 بندگان صالح خدا یعنی حضرت خضر و اصحاب کهف【4】و سیصد و سیزده تن دلداده مهدی(عج) به راه می افتند تا در حکومت امام عصر (ع) خدمات شایسته خود را انجام دهند
👌امام رضا (ع) فرمود: خضر آب حیات نوشیده، تا نفخ صور زنده است... و خداوند وحشت قائم ما را درروزهای غیبتش به وسیله او به انس تبدیل می کند.【5】
📚 منابع:
1- غیبه نعمانی، ص 311.
2- در عقدالدرر، ص 278 چنین آمده است: عیسی به دستورپروردگار همراه هفتاد هزار فرشته به زمین می آید.
3- معجم احادیث الامام المهدی ، ج 3، ص 317.
4- بحارالانوار، ج 53، ص 77.
5- کمال الدین، ج 2، ص 390
🌸🍃ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج🍃🌸
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 💐🍃💐🍃 💐🍃💐 💐🍃 💐 #رمان_چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_اول زیاد فکر مذهب و این چیزها ن
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
💐🍃💐🍃
💐🍃💐
💐🍃
💐
#رمان_چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
#قسمت_دوم
_لا اله الا الله
یهو دیدم سرشو انداخت پایین و رفت با قفسه کتابها مشغول شد.
رومو سمتش کردم و با یه پوزخندی گفتم:
_خلاصه آقا فرمانده من شمارمو نوشتم و گذاشتم روی میز هر وقت قرعه کشیتونو کردید خبرم کنید.
_چشم خواهرم ان شاء الله آقا شمارو بطلبه.
_خوب بهانه ای برای کاراتون دارید رفیق رفقای خودتونو قبول میکنین و به ما میگین نطلبید؟؟باشه ما منتظریم
_خواهرم بخدا اینجور نیست که شما میگید.
یک هفته بعد که اصلا موضوع مشهد تقریبا یادم رفته بود دیدم گوشیم زنگ میخوره و شماره نا آشناست..
_الو بفرمایین...
دیدم یه دختر جوان با لحن شمرده شمرده پشت خطه:
سلام خانم تهرانی شما هستین؟؟
_بله خودم هستم.
میخواستم بهتون خبر بدم آقا شما رو طلبیده و اسمتون تو قرعه کشی مشهد
دراومده😊
فردا جلسه هست اگه میشه تشریف بیارین.
ساعت و محل جلسه رو گفت و قطع کرد.
اصلا باورم نمیشد هیچ ذوق و حسی نسبت به طلبیدن نداشتم.ولی از بچگی دوست داشتم تو همه ی مسابقات برنده بشم و الانم حس یه برنده رو داشتم.
تا فردا دل تو دلم نبود.
فردا شد و رفتم سمت محل جلسه و دیدم دخترا همه چادری و نشستن یه سمت. و پسرا هم یه سمت و دارن کلیپی از مشهد پخش میکنن .
مجری برنامه رفت بالا و یکم صحبت کرد و در آخر گفت آقا سید بفرمایین.
دیدم همون پسر ریشوی اونروز با قد متوسط رفت پشت میکروفن اینجا فهمیدم که جناب فرمانده #سید هم هستند.
خلاصه روز اعزام شد
بدو بدو رفتم سمت اتوبوس و وارد شدم که دیدم
عهههه یه عده ریشو توی ماشین نشستن.
تازه فهمیدم اشتباهی اومدم
داشتم پایین میرفتم که دیدم آقا سید داره لوازم سفرو تو صندوق ماشین جا میزنه و یهو منو دید و اومد جلو:
_لا اله الا الله
_خواهر شما اینجا چه میکنید؟؟
_هیچ اشتباهی اومدم
_آخه بنر به اون بزرگی زدیم جلوی اتوبوس.
_خیله خب حالا چیزی نشده که.
_بفرمایین بفرمایین تا دیر نشده.
ساکم رو گذاشتم جلو صندلیم که گوشیم زنگ خورد:
دوستم مینا بود میگفت بیا آخر کلاسه و استاد لج کرده و میخواد غائبا رو حذف کنه.
_آخه من توی اتوبوسم.
_بدو بیا ریحانه حذف شدی با خودته ها از ما گفتن...
_الان میام الان میام.
سریع رفتم و از شانس گندم اسمم اواخر لیست بود.....
#ادامه_دارد
نویسنده:
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
💐
💐🍃
💐🍃💐
💐🍃💐🍃
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
#ماجرای_مسجد_آدم_کش_در_شهر_ری👌
علاّمه نهاوندى در کتاب راحة الروح داستان مسجد آدم کش را نقل و اشاره کرده به گفتار مولوى که گوید:
یک حکایت گوش کن اى نیک پى
مسجدى بود در کنار شهر رى
هر که در وى بى خبر چون کور رفت
مسجدم چون اختران در گور رفت
در نزدیکى ابن بابویه مسجدی بود که معروف شده بود به مسجد آدم کش، مسجدی که امروز به مسجد ماشاالله معروف است.
هر کس چه غریب و چه شهرى ، چه خودى و چه بیگانه، اگر شب در مسجد می ماند ، فردا جنازه او را از آن مسجد می اوردند و به این سبب کسی از مردم ری شب در آن بیتوته نمی کرد.
غریبهها از آنجا که مطلع نبودند، مى رفتند و شب در آن مى خوابیدند و صبح جنازه و مرده آنها را بر مى داشتند. بالآخره جماعتى از مردم رى جمع شده و خواستند که آن مسجد را خراب کنند، دیگران نگذاشتند و گفتند خانه خداست و محل عبادت و مورد آسایش مسافرین و غرباست، نباید آن را خراب کرد، بلکه بهتر این است که شب درش را بسته وقف کنید و یک تابلو هم نوشته و اعلام کنید که اگر کسى غریب است و خبر ندارد، شب در این مسجد نخوابد؛ زیرا هر کس شب در اینجا خوابیده صبح جنازهاش را بیرون آوردهاند و این چیزى است که مکرّر به تجربه رسیده و از پدران خود هم شنیدهایم و بلکه خود ما هم دیدهایم. پس بر تخته اى نوشته و به در مسجد آویختند. اتفاقا دو نفر غریب گذارشان به در آن مسجد افتاد و آن تابلو را دیده و خواندند. پس یکى از آنها که ظاهرا نامش ماشالله بود میگوید: من امشب در این مسجد مى خوابم تا ببینم چه خبر است. رفیقش او را ممانعت مى کند و مى گوید: با وجود این آگهى که دیده اى، باز در این مسجد مى روى و خودکشى مى کنى؟
آن مرد قبول نکرد و گفت حتما من شب را در این مسجد مى مانم. اگر مُردم که تو خبر را به خانوادهام برسان و اگر زنده ماندم که نعم المطلوب و سرّى را کشف کردهام. پس قفل را گشود و داخل مسجد شد و تا نزدیک نصف شب توقّف کرد خبر نشد. و چون شب از نصف گذشت، ناگاه صدایى مهیب و وحشت زایى بلند شد، آهاى آمدم ـ آهاى آمدم، گوش داد تا ببیند صدا از کدام طرف است، باز همان صدا بلند شد، آمدم، آمدم، آهاى آمدم و هر لحظه صدا مهیبتر و هولناکتر بود. پس آن مرد برخاست و ایستاد و چوب دست خود را بلند کرد و گفت اگر مردى و راست مى گویى، بیا، و چوب دست خود را به طرف صدا فرود آورد که به دیوار مسجد خورد و ناگهان دیوار شکافته شد و زر و طلاى بسیارى به زمین ریخت و معلوم شد دفینه و گنجى در آن دیوار گذارده و طلسم کرده بودند که این صدا بلند مى شود و آن طلسم به واسطه پر جرأتى آن مرد شکست پس طلاها را جمع کرد و صبح از آن مسجد صحیح و سالم با پول زیادى بیرون آمد و از آن همه پول، املاک خریده و از ثروتمندان گردید و آن مسجد را تعمیر و به نام او مسجد ماشاءاللّه معروف گردید.
امامزادگان و زیارتگاههای شهر ری صفحه ۲۱۸ الی ۲۲۰، ناشر، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث قم
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
۷۲ #جن و #شیاطین تسخیر شده در #کتاب_کلید_گمشده_سلیمان_نبی #بائل اولین #شیطان تسخیر شده ❌توضیح د
#پیشنهادمدیرکانال👌
#قسمت1 👿بائل👿
✅اولین و بزرگترین #شیطان (جنی) که حضرت #سلیمان آن را به غل و زنجیر کشید #بائل نام داشت.
شیطان نامرئی جز طبقه بزرگان شیاطین که در اشکال و شکل های گوناگون ظاهر می شود.
گاهی وقت ها مانند گربه و بعضی وقت ها مانند یک وزغ و گاهی اوقات به صورت یک مرد که او را می شناسید.
⁉️
#بائل بیش از ۶۶ ارتش از شیاطین را فرماندهی می کند.
منطقه ی جنوب با اوست. عبریانیان در زمان قدیم این شیاطین را به جای خداوند ستایش و عبادت می کردند.
سومریان او را به نام مردوک می شناختند و او را عبادت می کردند.
⁉️
انچه که از اشکال بدست آمده از تمدن مصر باستان نشان می دهد که اورسیس خدای مصر باستان همان بائل بوده است.
بائل جزء آن دسته از شیاطینی می باشند که جادوگران و ساحران هنوز هم در اجتماعات مخفی خود اقدام به ستایش و عبادت او می کنند.
✨ ادامه در پستهای بعدی... 👿آگاراس👿
#بهترینهادرکانال👌
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
هدایت شده از بسوے ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مجموعه مستند
#برنامه_شیطان🔥
🔹قسمت یازدهم: بیو تروریسم(مرگ سفید)
#بخش_دوم
#بهترینهادرکانال👇
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
✅داستان طلبه ای که ۱۵سال نان خشک میخورد👌
✍در زمان میرزای شیرازی طلبه ای با لباس کهنه بر درخانه اش آمد و گفت: میرزا را کاردارم.
مردم گفتند: میرزا بر مجتهدین وقت ندارد آن موقع تو آمده ای و میگویی میرزا را کار دارم؟
گفت: عیبی ندارد من میروم اما به میرزا بگویید فلانی آمده بود.
خبر به میرزای شیرازی رسید، ناگهان میرزا سرو پای برهنه دوید و طلبه را درآغوش گرفت.
دفتردار میرزا تعجب کرد...
وقتی آن طلبه رفت، میرزا گفت: دوست داشتم ثواب این همه مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد.
گفتند: میرزا کار این طلبه مگر چه بوده؟
میرزا گفت: این طلبه به یکی ازدهات های سنی نشین رفت و گفت بچه هایتان را بیاورید قرآن یاد می دهم بدون پول
سنی ها گفتند خوب است بدون پول است.
این طلبه از اول که قران یاد این بچه ها می داد بذر محبت امیرالمؤمنین را دردل این بچه ها کاشت این ها بزرگ که شدند شیعه شدند و پدرانشان را از مذهب باطل به مذهب حق راهنمایی کردند.
دیری نگذشت که این دهات تماما شیعه شد.
این طلبه ۱۵سال شب ها بردر خانه ها می رفت و یواشکی نانی که ان ها بیرون می انداختند را می خورد ۱۵سال اینگونه زحمت کشید تا توانست یک روستا را شیعه کند.
📚 مصباح الهدی آیت الله وحید خراسانی
داستان هاے 🕌 مذهبے
#بهترینهادرکانال👇
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اولین قبری که بعداز ظهور شکافته میشود قبرکیست؟
#کلیپ_اختصاصی
#کلیپ_صوت_مهدوی
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
#حدیث_مهدوی
امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:
♦️در آخر الزمان که بدترین زمان هاست، زنان بی حجاب و برهنه آشکار شوند و با زینت و آرایش بیرون آیند.
♦️آنان از مرز دین خارج شده اند و در فتنه ها وارد گشته اند و به سوی شهوت ها مایل و شتاب دارند، حرام ها را حلال کنند و سرانجام در دوزخ گرفتار عذاب ابدی خواهند شد.
📚 وسائل الشیعه، ج۱۴، ص ۱۹
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 💐🍃💐🍃 💐🍃💐 💐🍃 💐 #رمان_چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_دوم _لا اله الا الله یهو دید
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼
🌼🌸
🌼
#رمان_چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
#قسمت_سوم
تا اسممو خوند بدو بدو دویدم سمت درب دانشگاه.ولی از اتوبوس خبری نبود.خیلی دلم شکست،گریه ام گرفته بود.
الان چه جوری برگردم خونه؟چی بگم بهشون؟
آخه ساکم تو اتوبوس بود، بیچاره مامانم که برای راه غذا درست کرده بود برام.
تو همین فکرها بودم که دیدم از دور صدای جناب فرمانده میاد.
بدو بدو رفتم سمتش و نفس زنان گفتم :سلام ببخشید ...هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت:
_خواهر شما چرا نرفتید؟
_از اتوبوس جا موندم.
_لا اله الا الله آخه چرا حواستون رو جمع نمیکنید؟اون از اشتباهی سوار شدن اینم از الان.
_حواسم جمع بود ولی استادمون خیلی گیر بود.
_متاسفم براتون حتما آقا نطلبیده بود شما رو.
_وایسا ببینم چی چی رو نطلبیده بود من باید برم.
_آخه ماشین ها یه ربعه راه افتادن.
_اصلا شما خودتون با چی میرید؟منم با اون میام.
_نمیشه خواهرم من با ماشین پشتیبانی میرم نمیشه شما بیایید.
_قول میدم تا به اتوبوسها برسیم حرفی نزنم.
_نمیشه خواهرم اصرار نکنید.
_اگه منو نبرید شکایتتون رو به همون امام رضایی میکنم که دارید میرید پیشش.
_میگم نمیشه یعنی نمیشه یا علی.
اینو گفت و با راننده سوار ماشین شد و راه افتاد. و منم با گریه همونجا نشستم.
هنوز یه ربع نشده بود که دیدم یه ماشین جلوی پام وایساد و آقا سید یا همون آقای فرمانده پیاده شد و بدون هیچ مقدمه ای گفت:
_لا اله الا الله مثل اینکه کاری نمیشه کرد بفرمایین فقط سریعتر سوار شین.
سریع اشکامو پاک کردم و پرسیده چی شده؟شما که رفته بودید.
_هیچی فقط بدونید امام رضا خیلی هواتونو داره هنوز از دانشگاه دور نشده بودیم که ماشین پنچر شد.فهمیدم اگه جاتون بذاریم سالم به مشهد نمیرسیم.
راننده که سرباز بود پشت فرمون نشست و آقا سید هم جلوی ماشین و من هم پشت ماشین و توی راه هم همش داشتن مداحی گوش میدادن.(کرب و بلا نبر زیادم/جوونیمو پای تو دادم....)
حوصلم سر رفت.
هنذفریم که تو جیبم بود رو برداشتم و گذاشتم و گذاشتم تو گوشم و رفتم تو پوشه آهنگام و یه آهنگو پلی کردم.
یهو دیدم آقا سید با چشمهای از حدقه بیرون زده برگشت و منو نگاه کرد.
یه نگاه به هنذفری کردم دیدم یادم رفته وصلش کنم به گوشیم.
آروم عذرخواهی کردم و زیاد به روی خودم نیاوردم و آقا سید باز زیر لب طبق معمول یه لا اله الا الله گفت و سرشو برگردوند....
#ادامه_دارد
نویسنده:
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
🌼🌸
🌼🌸🌼
🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸