4_5900259456578491451.ogg
27.66M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۶
╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم
╣◆سخن اول: ادبیات عرب
◆ ادله رد ادبیات عرب:
◆ الف) احادیث مخالف ادبیات عرب
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
الف) احادیث مخالف ادبیات عرب
حدیث 1) در کتاب "مستدرک" حدیثی نقل شده که یمانی ها آن را دال بر غلط خواندن قرآن توسط امام معصوم می دانند:
«قَرَأَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع: "وَ لَقَدْ نَادَينَا نُوحاً" قُلْتُ: "نُوحٌ"، ثُمَّ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ لَوْ نَظَرْتَ فِي هَذَا أَعْنِي الْعَرَبِيَّةَ، فَقَالَ دَعْنِي مِنْ سَهَكِكُمْ»[1]:
(از محمد بن مسلم نقل است که امام صادق علیه السلام آیه را اینگونه خواندند: "وَ لَقَدْ نَادَينَا نُوحاً: و یقیناً ما نوح را ندا دادیم"، من گفتم: "نُوحٌ"، سپس گفتم: فدایتان شوم ای کاش نگاهی به این می کردید مقصودم عربیت است، امام در پاسخ او فرمودند: مرا از بوی گندتان رها بگذارید).
پاسخ: این حدیث را کسی جز احمد بن محمد سیاری نقل نکرده، حال آنکه وی انسانی فاسد المذهب و غیر قابل اعتماد در نقل حدیث بوده است: «ضعيف الحديث فاسد المذهب»[2]، غیر از اینکه نام کتابی که این حدیث را در آن ثبت نموده، "التنزیل و التحریف" هست که می رساند بحث بر سر تحریف قرآن بوده نه اشتباه خواندن عربی؛ زیرا حضرت به جای فعل و مفعول یعنی «نادانا» که در قرآن همین گونه است: «وَ لَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ: و یقیناً نوح ما را ندا داد و ما خوب جواب دهنده ای بودیم»[3]، فعل و فاعل خوانده اند: «نادَینا» و برای همین باید «نوحاً» می خوانده اند تا مفعول باشد، پس حضرت اشتباه نخوانده اند بلکه قرآن را بر خلاف قرائت متعارف خوانده اند، که این دال بر تحریف است و کسی که اشتباه کرده محمد بن مسلم می باشد نه امام صادق علیه السلام. و لکن این هم بسیار بعید است، چون محمد بن مسلم، از فقهای طراز اول شیعه بوده و امکان ندارد که فاعل و مفعول را نفهمد.
بله در پایان روایت آمده که محمد بن مسلم به امام می گوید: فدایتان شوم ای کاش نگاهی به این می کردید مقصودم عربیت است، و امام در پاسخ او می فرمایند: مرا از بوی گندتان رها بگذارید.
اما با توجه به اینکه امام علیه السلام آیه را از نظر ادبی درست خوانده و تنها قرائتشان بر خلاف قرائت مشهور بوده، قطعاً منظور محمد بن مسلم از «عربیت» قواعد ادبیات عرب نبوده و مرادش قرائت مشهور بوده است.
جالب اینکه، مرحوم نوری این حدیث را در باب وجوب یادگیری اِعراب قرآن آورده است نه بی اعتنایی به اِعراب آن: «بَابُ وُجُوبِ تَعَلُّمِ إِعْرَابِ الْقُرْآنِ وَ جَوَازِ الْقِرَاءَةِ بِاللَّحْنِ مَعَ عَدَمِ الْإِمْكَانِ».[4]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حدیث 2) «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيُّ فِي التَّنْزِيلِ وَ التَّحْرِيفِ، بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ حُوَيْزَةَ بْنِ أَسْمَاءَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ ع: إِنَّكَ رَجُلٌ لَكَ فَضْلٌ لَوْ نَظَرْتَ فِي هَذِهِ الْعَرَبِيَّةِ، فَقَالَ: لَا حَاجَةَ لِي فِي سَهَكِكُمْ هَذَا، وَ رُوِيَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنِ انْهَمَكَ فِي طَلَبِ النَّحْوِ سُلِبَ الْخُشُوعَ»[5]:
(احمد سیاری از بعضی از اصحاب از ربعی از حویزه که به امام صادق علیه السلام گفت: تو مردی دارای فضل هستی ای کاش نگاهی به این عربیت می کردی، امام فرمود: مرا نیازی در این بوی گند شما نیست، و از امام روایت شده: کسی که در طلب نحو به شدت لجاجت کند (غوطه ور شود) خشوع از وی گرفته می گردد).
پاسخ: این حدیث نیز مصدرش همان کتاب "التنزیل و التحریف"، و ناقلش همان احمد سیاری است و کسی جز او این را نقل نکرده، و تازه سندش هم مرسل و مجهول می باشد و نام راویِ مجهولِ آن یعنی «حویزه» حتی در یک حدیث دیگر نیامده است، بلکه از نوع گویش او که به امام علیه السلام می گوید: «تو مردی دارای فضل هستی ای کاش ...» روشن می شود او اعتقادی به امامت ایشان نداشته و فقط حضرت را مردی دارای فضل می دانسته است.
و قسمت آخر روایت نیز که کلاً فاقد سند می باشد، و آنچه مکروه دانسته شده غوطه ور شدن در علم نحو است نه اصل یادگیری ادبیات عرب.
لازم به ذکر که: این دو حدیث 13 قرن در هیچ کتاب حدیثی شیعه حتی "بحار الأنوار" ثبت نشده بوده و تنها در قرن چهاردهم توسط محدث نوری ثبت گردیده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حدیث 3) «وَ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ قُطَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع: أَصْحَابُ الْعَرَبِيَّةِ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»[6]: (قطبه از عبد الاعلی از امام صادق علیه السلام: اصحاب عربیت کلمات را از جایگاه شان تحریف می کنند).
پاسخ: این حدیث نیز از نظر مصدر و ناقل و راوی، سرگذشت حدیث قبلی را دارد و راویِ مجهولِ آن یعنی"قطبه" نامش در سند هیچ حدیث دیگری نیامده است.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حال مراد از اصحاب عربیت چیست؟ آیا مراد کسی است که صرف و نحو را فرا می گیرد؟ یقیناً مراد این نیست چون عموم کسانیکه ادب عرب را یاد می گیرند دست به تحریف نزده و نمی زنند. یا مراد کسانی است که در عربیت صاحب نظر شده اند؟ که اگر این باشد ربطی به کسی که صرفاً ادبیات عرب را فرا گرفته ندارد. و در هر صورت، در این حدیث، اصحاب عربیت مذمت شده اند نه خود عربیت.
احادیث موافق ادبیات عرب:
در مقابل این سه حدیث با این وضعیت سندی، دو حدیث در همان کتابِ محدث نوری و در همان باب مذکور نقل شده که جریان احمد بصری فریبکارانه، چشمهای خود را از آن دو حدیث می بندند:
💢 حدیث 1) «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: الْعُلُومُ أَرْبَعَةٌ: الْفِقْهُ لِلْأَدْيَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ وَ النُّجُومُ لِمَعْرِفَةِ الْأَزْمَانِ»[7]: (امیر المومنین علیه السلام: علم ها چهارتا هستند: فقه برای دینها، طب برای بدنها، نحو برای زبان، و نجوم برای فهمیدن زمانها).
در این حدیث، به روشنی، علم نحو در کنار دیگر علومِ ضروری برای بشر معرفی شده، بلکه یکی از چهار علم اصلی تلقی گشته، و علامه مجلسی همین حدیث را در باب بیان علومی که مردم مامور به کسب آن شده اند و برای شان نفع دارد ثبت نموده است.[8]
اما جریان مدعی یمانی فریبکارانه، این حدیث را در همان مصدر نمی بینند.
💢حدیث 2) «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ بِلَالًا كَانَ يُنَاظِرُ الْيَوْمَ فُلَاناً فَجَعَلَ يَلْحَنُ فِي كَلَامِهِ وَ فُلَانٌ يُعْرِبُ وَ يَضْحَكُ مِنْ فُلَانٍ[9]. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: إِنَّمَا يُرَادُ إِعْرَابُ الْكَلَامِ وَ تَقْوِيمُهُ لِيُقَوِّمَ الْأَعْمَالَ وَ يُهَذِّبَهَا مَا يَنْفَعُ فُلَاناً إِعْرَابُهُ وَ تَقْوِيمُهُ إِذَا كَانَتْ أَفْعَالُهُ مَلْحُونَةً أَقْبَحَ لَحْنٍ وَ مَا ذَا يَضُرُّ بِلَالًا لَحْنُهُ إِذَا كَانَتْ أَفْعَالُهُ مُقَوَّمَةً أَحْسَنَ تَقْوِيمٍ وَ مُهَذَّبَةً أَحْسَنَ تَهْذِيبٍ»[10]: (امیر المومنین علیه السلام: ... درست و استوار ادا کردن کلام تنها از این جهت مقصود واقع شده که اعمال را درست و پاک کند ...).
در این حدیث نیز به صراحت، ادب عربی، کمک کار تقویت و پاکیزه کردن اعمال معرفی شده است؛ اما جریان پیرو احمد، این حدیث را هم فریبکارانه، نمی بینند.
💢حدیث 3) نیز حدیثی توسط شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام ثبت شده که: «تَعَلَّمُوا الْعَرَبِيَّةَ فَإِنَّهَا كَلَامُ اللهِ الَّذِي تَكَلَّمَ بِهِ خَلْقَه»[11]: (عربیت را یاد بگیرید چون آن، کلام خداوند می باشد که به واسطه آن کلام با خلقش سخن گفته است).
و با وجود این تصریح، چه جایی برای انکار جواز یادگیری علم عربی بلکه وجوب آن در حد فهم دین باقی می ماند؟!
💢حدیث 4) همچنین شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام از پدران از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده: «تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ بِعَرَبِيَّتِهِ وَ إِيَّاكُمْ وَ النَّبْرَ فِيهِ يَعْنِي الْهَمْزَ»[12]: (قرآن را با عربيتش بياموزيد، و از به كار بردن «نبر» يعنى همزه، در آن بپرهيزيد).
این حدیث نیز به روشنی مردم را ترغیب به یادگیری عربیت می کند و جای انکاری باقی نمی گذارد.
💢حدیث 5) به سند صحیح اعلایی از امام صادق علیه السلام نقل شده: «أَعْرِبُوا حَدِيثَنَا فَإِنَّا قَوْمٌ فُصَحَاءُ»[13]: (حدیث ما را اِعراب بدهید چون ما قومی فصیح هستیم).
اِعراب در لغت عرب به معنای این هست که کلمات را درست ادا کنند نه شکسته و عامیانه که به دانش آن علم "صرف" و "لغت" می گویند، و در اصطلاح یعنی حرکات آخر کلمات، که به دانش آن علم "نحو" گفته می شود، و هم به کسی که خود کلمات را درست ادا می کند و هم به کسی که حرکات آخر کلمات را صحیح تلفظ می نماید فصیح می گویند.[14]
البته در مورد اینکه مراد این حدیث از رعایت «اِعراب» چیست چند برداشت وجود دارد:
الف) هنگام نوشتن حدیث، اِعراب آخر الفاظ حدیث را به همانگونه که می شنوید بگذارید و آن را تغییر ندهید هر چند وجه آن را ندانید چون ما قومی فصیح هستیم و اِعراب کلمات را درست ادا می کنیم.[15]
پس مثل احمد بصری، جمله «لیس منتظَراً» را «لیس منتظرٌ» ننویسید.[16]
ب) وقتی احادیث ما را می گویید حروف و کلماتش را درست ادا کرده و حرکاتش را به گونه صحیح اظهار کنید چون ما قومی فصیح هستیم.[17]
نه مثل احمد بصری که در هنگام سخن گفتن غلط حرف می زند، چون ما اهل بیت فصیح هستیم و احمد بصری از ما اهل بیت نیست و به همین خاطر هم فصیح نیست.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
طبق این دو برداشت، مراد روایت، دستور به رعایت علم نحو در اظهار حرکات صحیح در آخر کلمات بوده که این دقیقاً مخالف ادعای جریان مدعی یمانی مبنی بر بی ارزش بودن رعایت ادبیات است.
ج) به هنگام بیان احادیث ما حرکات و سکناتِ وزنیِ کلمات را درست ادا کنید تا با کلمات دیگر اشتباه نشود[18]، و مثلاً مثل احمد بصری، «أوصنی» فعل مذکر را «أوصینی» فعل مونث ننویسید.[19]
طبق این برداشت، مراد روایت، دستور به رعایت علم صرف و لغت در اظهار وزن و ساختار صحیح کلمات بوده که این نیز دقیقاً مخالف ادعای جریان مدعی یمانی می باشد.
د) به هنگام نوشتن حدیث، حروف کلمات را درست بنویسید تا شبیه هم نوشته نشوند و بر مخاطب اشتباه نگردند.[20]
این برداشت نیز تا حدودی در بردارنده رعایت علم نحو و صرف و لغت است، چون گاهی درست نوشتن کلمه به رعایت این سه علم بستگی دارد، هر چند شامل این نیز می شود که دندانه ها و نقطه ها و سرکش های حروف را درست بگذاریم.
هـ) الفاظ احادیثِ ما را تغییر ندهید و از الفاظ جایگزین که دارای ابهام و مخلّ به معنی است استفاده نکنید که ما قومی شیواگو هستیم.[21]
و این برداشت نیز مخالف ادعای جریان احمد بصری است، زیرا شیواگویی رشته ای از ادبیات عرب به نام «فصاحت» است که جریان او، این علم را نیز بشری و رعایت آن را غیر ضروری می دانند.
💢حدیث 6) همچنین در حدیثی از امام جواد علیه السلام آمده: «مَا اسْتَوَى رَجُلَانِ فِي حَسَبٍ وَ دِينٍ قَطُّ إِلَّا كَانَ أَفْضَلُهُمَا عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ آدَبَهُمَا. قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ عَلِمْتُ فَضْلَهُ عِنْدَ النَّاسِ فِي النَّادِي وَ الْمَجَالِسِ فَمَا فَضْلُهُ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ ع بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ كَمَا أُنْزِلَ وَ دُعَائِهِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَيْثُ لَا يَلْحَنُ وَ ذَلِكَ أَنَّ الدُّعَاءَ الْمَلْحُونَ لَا يَصْعَدُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[22]:
(دو مرد در حسب و دین مساوی نباشند الا اینکه افضل آن دو نزد خدای عز و جل ادیب ترِ آن دو می باشد. راوی گفت: فدایتان شوم فضل ادیب تر را نزد مردم و در محافل و مجالس می دانم اما فضلش نزد خدای عز و جل چیست؟ امام فرمود: بدین خاطر که قرآن را همانگونه که نازل شده قرائت می کند و خدای عز و جل را بدون غلط می خواند، زیرا دعای دارای غلط به سوی خدای عز و جل بالا نمی رود).[23]
مرحوم حر عاملی این حدیث را در کتاب "وسائل الشیعه" ضمن باب وجوب تعلّم اِعراب قرآن آورده است.[24]
و این حدیث دهان هر یاوه گویی را در مورد انکار ادبیات عرب می بندد.
استدلال به ادبیات توسط اهل بیت علیهم السلام:
بلکه از این بالاتر، خود اهل بیت علیهم السلام برای اثبات برخی احکام و عقاید، به ادبیات عرب استدلال می نمودند، از جمله:
به سند صحیح اعلایی از امام باقر علیه السلام روایت شده که وقتی از ایشان پرسیدند: از کجا دانستید مسح سر و پا به همه سر و پا نیست؟ فرمودند: ... خدا فرموده: «صورت های خود را بشویید» سپس کلام را تغییر داده و فرموده: «و به سرهای تان مسح کنید» و ما از این "به" دانستیم مسح به بعضی از سر می باشد:
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع: أَ لَا تُخْبِرُنِي مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ إِنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَيْنِ؟ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ: يَا زُرَارَةُ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص وَ نَزَلَ بِهِ الْكِتَابُ مِنَ اللهِ، لِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: "فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ" فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ: "وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ" ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ فَقَالَ: "وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ" فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ: "بِرُؤُسِكُمْ" أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاء».[25]
و مقصود حضرت اینست که باء در این آیه، بای تبعیضیه است که برای بیان بخشی از موضوع به کار می رود، در نتیجه مشخص می شود که بعضی از سر باید مسح شود نه همه اش.[26]
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۳)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
واضع ادبیات:
بلکه از همه اینها بالاتر، به اعتراف شیعه و سنی، واضع علم ادبیات عرب، شخص شخیص امیر المومنین علیه السلام بوده اند:
شیخ حر عاملی م 1104 از ابو الاسود روایت کرده که: «رَوَى أَبُو الْأَسْوَدِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَوَجَدْتُ فِي يَدِهِ رُقْعَةً فَقُلْتُ: مَا هَذِهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: إِنِّي تَأَمَّلْتُ كَلَامَ النَّاسِ فَرَأَيْتُهُ قَدْ فَسَدَ بِمُخَالَطَةِ هَذِهِ الْحَمْرَاءِ، يَعْنِي الْأَعَاجِمَ فَأَرَدْتُ أَنْ أَضَعَ لَهُمْ شَيْئاً يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ وَ يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ أَلْقَى الرُّقْعَةَ وَ فِيهَا مَكْتُوبٌ: الْكَلَامُ كُلُّهُ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ، اسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ فَالاسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ الْمُسَمَّى، وَ الْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ بِهِ، وَ الْحَرْفُ مَا جَاءَ لِمَعْنًى، وَ قَالَ لِي: انْحُ هَذَا النَّحْوَ وَ أَضِفْ إِلَيْهَا مَا وَقَعَ إِلَيْكَ وَ اعْلَمْ يَا أَبَا الْأَسْوَدِ أَنَّ الْأَسْمَاءَ ثَلَاثَةٌ: ظَاهِرٌ وَ مُضْمَرٌ وَ اسْمٌ لَا ظَاهِرٌ وَ لَا مُضْمَرٌ وَ أَرَادَ بِذَلِكَ الِاسْمَ الْمُبْهَمَ»:
(خدمت امیر المومنین علیه السلام رسیدم دیدم نوشته ای در دست ایشان است. گفتم: ای امیر المومنین این چیست؟ فرمودند: من کلام مردم (عرب) را نگاه کردم دیدم به واسطه اختلاط با غیر عربها خراب شده، لذا تصمیم گرفتم معیاری برای آنها قرار دهم تا به آن مراجعه نموده و بر همان تکیه کنند. سپس کاغذی را گذاشتند و در آن نوشته بود: کلام کلاً سه قسم است: اسم و فعل و حرف، اسم آن چیزی است که ... و به من فرمودند: به این نحو (مطالب را) جمع کن و به آن هر چه یافتی اضافه نما. و بدان ای ابو الاسود: اسم سه گونه است: ظاهر و ضمیر و چیزی که نه ظاهر است و نه ضمیر (یعنی اسم اشاره و اسم موصول و...).
«قَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ: وَ كَانَ مَا وَقَّعَ إِلَيَّ إِنَّ وَ أَخَوَاتِهَا مَا خَلَا لَكِنَّ، فَلَمَّا عَرَضْتُ عَلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: وَ أَيْنَ لَكِنَّ؟ فَقُلْتُ: مَا حَسِبْتُهَا مِنْهَا، فَقَالَ: هِيَ مِنْهَا، فَأَلْحَقْتُهَا، فَقَالَ: مَا أَحْسَنَ هَذَا النَّحْوَ الَّذِي نَحَوْتَ فَلِذَلِكَ سُمِّيَ النَّحْوُ نَحْواً.
قَالَ: وَ كَانَ أَبُو الْأَسْوَدِ مِمَّنْ صَحِبَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ كَانَ مِنَ الْمَشْهُورِينَ بِصُحْبَتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ وَ مَحَبَّةِ أَهْلِ بَيْتِهِ، ثُمَّ ذَكَرَ لَهُ أَرْبَعَةَ أَبْيَاتٍ فِي مَدْحِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ الْإِقْرَارِ بِأَنَّهُ وَصِيٌّ.
قَالَ: وَ كَانَ يَنْزِلُ الْبَصْرَةَ فِي بَنِي قُشَيْرٍ وَ كَانُوا يَرْجُمُونَهُ لِمَحَبَّتِهِ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَإِذَا ذَكَرَ رَجْمَهُمْ لَهُ قَالُوا: إِنَّ اللهَ يَرْجُمُكَ، فَيَقُولُ: لَوْ رَجَمَنِي اللهُ أَصَابَنِي وَ لَكِنَّكُمْ تَرْجُمُونَ فَلَا تُصِيبُونَ»:[27]
(ابو الاسود می گوید: من آنچه به دست آوردم «إنّ» و هم سیاق های آن غیر از «لکنّ» بود (یعنی حروف مشبّهه به فعل که بر سر اسم و خبر می آیند و اسم را فتحه و خبر را ضمه می دهند مثل: "إنّ علیاً أمیرُ المومنین". و هم سیاق های «إنّ» عبارتند از: «أَنَّ، لَيْتَ، لَعَلَّ، كَأَنَّ و لکِنَّ»). چون اینها را بر علی علیه السلام عرضه نمودم فرمودند: پس «لکنّ» کو؟ گفتم: من آن را جزء این حروف نمی دانستم، فرمودند: «لکنّ» هم جزء این حروف است. لذا من «لکنّ» را جزء آن حروف قرار دادم. امام فرمودند: چقدر این نحوی که جمع کرده ای نیکوست، و به این خاطر، این علم به اسم «نحو» نامیده شد.
و ابو الاسود از اصحاب امیر المومنین و مشهور به رفت و آمد با ایشان و محبت آن حضرت و اهل بیت ایشان بود و اشعاری دارد که در آن اقرار به وصایت حضرتش نموده است و اهل بصره وی را به خاطر محبتش به امام و اهل بیت ایشان آزار می دادند).
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۴)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
[15] . «أي إكتبوا و إضبطوا إعرابها على الطريق الجاري على ألسنتنا و إن كان ربّما يخفى عليكم وجهه و سببه، و لا تغيّروه من قبل أنفسكم فإنّا قومٌ فصحاءُ». الكشف الوافي في شرح أصول الكافي (للشريف الشيرازي) ص222 و نزدیک به این عبارت: الشافي في شرح الكافي (للملا خليل القزويني) ج1 ص445؛ و شبیه به آن، احتمال فیض کاشانی و علامه مجلسی است: أو يجعل عليها ما يسمى اليوم إعراباً عند الناس. الوافي ج1 ص233، مرآة العقول ج1 ص182
[16] . عقائد الإسلام ص57
[17] . المعنى: إذا حدّثتم بأحاديثنا فأعربوا حروفها و كلماتها و أظهروا إعرابها و حركاتها كما ينبغي و لا تلحنوا في شيء منها لئلا يشتبه بعضها ببعض «فإنّا قوم فصحاء» لا تتكلّم إلا بكلام فصيح ليس فيه نقص و لحن في الحروف و الحركات. شرح الكافي للمازندرانی ج2 ص271
[18] . الإعراب الإبانة و الإفصاح، و المراد إظهار الحروف و إبانتها بحيث لا تشتبه بمقارباتها، و إظهار حركاتها و سكناتها، بحيث لا يوجب إشتباهاً. مرآة العقول ج1 ص182
[19] . عقائد الإسلام ص272
[20] . يحتمل أن يراد إعرابه حين الكتابة بأن يكتب الحروف بحيث لا يشتبه بعضها ببعض. الوافي ج1 ص233، مرآة العقول ج1 ص182
[21] . الأظهر أنّ المراد من الإعراب معناه اللغوى و هو الإفصاح و البيان فمعنى الحديث أنا قوم فصحاء لا نتكلم بألفاظ مشتبهة و عبارات قاصرة الدلالة فإذا نقلتم حديثنا لا تغيروا ألفاظها و عباراتها بألفاظ مبهمة يختلّ بها فهم المعنى و يشتبه المقصود كما يتفق كثيراً في النقل بالمعنى. الشعرانی، شرح الكافي للمازندرانی ج2 هامش ص270
[22] . عدة الداعی ص23
[23] . شاید شبهه شود: پس کسانی که عربی بلد نیستند چکار کنند؟ آیا دعاهایی که آنها به عربی شکسته و ریخته می خوانند قبول نمی شود؟ در پاسخ می گوییم: این حدیث درباره کسی سخن می گوید که یا خودش عرب است و یا ادبیات عرب را فرا گرفته ولی درست آن را تحصیل نکرده. برای همین در حدیث دیگری تصریح شده: مردی که توانایی درست خواندن عربی را ندارد قرآن را همانگونه می خواند اما ملائکه آن را به عربی بالا می برند: الکافی ج2 ص619 ح1
[24] . وسائل الشیعة ج6 ص221 ح3
[25] . الكافي ج3 ص30 ح4
[26] . مرآة العقول ج13 ص98
[27] . الفصول المهمة ج1 ص681-682
[28] . الفصول المهمة ج1 ص682 ح6
[29] . الفصول المهمة ج1 ص684
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۵)
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
#سخنی_با_اتباع_احمد_بصری (۳۹)
نمرده پس امام است!!!
تمام استدلال احمد بصری به حدیث وصیت، روی یک قاعده می چرخد که:
هیچکس نمی تواند به وصیت استناد کند و بر آن منطبق باشد الا قبل از ادعا هلاک می شود.
پاسخ اینست که
اولاً این حدیث باطل، وصیت نیست
ثانیاً منطبق بر احمد نیست
ثالثاً حدیث صحیح اعلایی گفته عمرش کم می شود نه هلاک آنی
رابعاً قبل از احمد کسی به این حدیث استناد کرده است
خامساً چگونه ادعا کند و قبل از ادعا هلاک آنی شود؟
آخر مگر عقل کجاست؟ دقیقاً کجا رفته؟
🔻حال بنگرید مدعی کذاب کیست؟!
🖋سیّـدمہـدےمجـتہـدسیســتانے
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
4_5906850225628123808.ogg
26.05M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۷
╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم
╣◆سخن اول: ادبیات عرب
◆تواتر تاسیس ادبیات توسط دین
◆دروغهای بزرگ
◆ تمسک به تصحیف
◆ ب) ادعای اشتباه در قرآن
◆ ج) عدم وجوب شرعی رعایت ادبیات
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
همچنین شیخ حر روایت کرده که سبب ایجاد علم نحو این بود که حضرت علی علیه السلام شنیدند کسی آیه ای را اشتباه خواند و به همین جهت علم نحو را وضع کردند:
«و روى أنّ سبب وضع علي عليه السلام هذا العلم أنه سمع أعرابياً يقرأ: لا يَأْكُلُهُ إِلَّا الخاطئين فوضع النحو».[1]
سپس چندین روایت در همین معنا نقل نموده و در پایان می نگارد: هر کس در مورد آنچه ما اشاره وار آوردیم تتبّع کند خواهد دانست که این مطلب به حد تواتر رسیده است: «أقول: من تتبع ما أشرنا إليه من الكتب علم أنّ ذلك بلغ حد التواتر».[2]
دروغهای بزرگ!
حال بعد از این همه حدیث و سند، به دست و پا زدن های این فرقه بنگرید که به سخن فردی از اتباع به نام بشار باقر یونس استناد می کنند که گفته: "این ادعا درست نیست که امام علی وضع کننده نحو است زیرا دلایلی در این مورد وجود ندارد"!!!
یا گفته: "نحو، علمی قرار دادی است که بر اساس اجتهادهای فردی نحویون، بنا شده!!! و آنها انسان هایی هستند که امکان سخن درست و اشتباه در مورد آنها وجود دارد".
و اینگونه، کسانیکه فقط دم از ثقلین می زنند و برای هر مطلبی حدیثی از اهل بیت مطالبه دارند، باطن خود را هویدا می کنند!!!
اما من برای اتمام حجت بر این بیچارگان، عین متنی که از باقر یونس منتشر کرده اند را آورده و پاسخ می دهم تا بیش از پیش مفلوک بودن کسانی که امام زمان خود را به احمد بصری فروخته اند بر ملا شود؛ او می گوید:
1) ناشناخته ها و ابهامات بسیاری در مورد پیدایش نحو وجود دارد و این ادعا درست نیست که امام علی واضع نحو است زیرا دلایلی در این مورد وجود ندارد.
پاسخ: این در حالیست که شما گواهی شیخ حر عاملی بر تواتر روایات در این باره را مشاهده نمودید. همچنانکه به تصریح بزرگ ادیب طایفه شیعه، سید علیخان مدنی م1120، واضع بودن آن حضرت مورد اتفاق همه علماست؛ ایشان در شرح کلام شیخ بهایی م1030 که امیر المومنین علیه السلام را واضع علم نحو معرفی نموده، می نگارد:
"علما بر اینکه اولین واضع علم نحو و پدید آورنده و ایجاد کننده آن علی علیه السلام است اتفاق نظر دارند". سپس از زجاجی م 337 تا 340 که امامی در علم نحو بوده[3] به سند متصل حدیث ابو الأسود دوئلی درباره وضع علم نحو توسط امیر المومنین علیه السلام را نقل می کند.[4]
همچنانکه عبد الرحمن سیوطی م 911 که به اتفاق نظر همه فرقه های اسلامی در سراسر جهان، علامه علی الاطلاق در تمام علوم عربی است تصریح می کند: "مبتکر علم نحو امام علی بن ابی طالب علیه الصلاة و السلام است".[5]
2) نحو، علمی قرار دادی است که بر اساس اجتهادهای فردیِ نحویون، بنا شده و آنها بشرند که گاهی درست می گویند و گاهی غلط؛ از این رو می بینیم بین هم اختلاف دارند و یکی دیگری را به اشتباه، متهم و سرزنش می نماید و در نتیجه، مکاتب متعددی در نحو ایجاد شده که در اصول و فروع با هم اختلاف دارند.
پاسخ: و لکن شما آن همه روایت را دیدید که به روشنی از الهی بودن زبان عربی سخن می گفت و هیچ زبانی بدون قاعده نمی توانسته باشد، که می رساند علم نحو بر اساس اجتهادهای فردی نحویون بنا نشده، همچنانکه تواتر اخبار و اجماع علما در مورد واضع بودن امیر المومنین علیه السلام را دانستید.
اما تمسک او به اختلاف نحوی ها مغالطه ای بیش نیست، چون نحویون در اصول مسائل نحو اختلافی با هم ندارند و مثلاً:
همه شان به اتفاق، کلمه را بر سه قسمِ فعل و اسم و حرف می دانند که فعل و اسم، دارای معرب و مبنی، ولی حرف فقط مبنی است؛
همه شان به اتفاق، مبتدا و خبر و فاعل و نائب فاعل را مرفوع، و مفعول و حال و تمییز و اسم «إنّ» و خبر «کان» را منصوب می دانند؛
همه شان به اتفاق نظر، جمع را بر سه قسمِ مذکر و مونث و مکسّر می دانند که دو قسم اول قیاسی و قسم سوم سماعی است؛
همه به اتفاق نظر، افعال را بر دو قسمِ لازم و متعدّی و بر دو قسمِ معلوم و مجهول و بر دو قسمِ تام و ناقص و بر دو قسمِ متصرف و غیر متصرف و بر دو قسمِ صحیح و معتل، و بر سه قسمِ ماضی و مضارع و امر و بر چهار قسمِ ثلاثی مجرد و مزید و رباعی مجرد و مزید می دانند و هیچ اختلافی در این زمینه با هم ندارند؛
همه شان به اتفاق، حروف و اسمها را بر دو قسمِ عامل و غیر عامل می دانند و در عموم مصادیق حروف و اسم های عامل نیز اختلافی ندارند.
و اگر من بخواهم مسائل اتفاقیِ نحو را بیان کنم به این زودی تمام نمی شود. بله آنها در مسائل جزئی و تشخیص بعضی مصادیق با هم اختلاف دارند و یکی از عوامل این اختلافها برخی استعمالات اشخاص عرب بوده که همانها باعث به وجود آمدن مکاتب مختلف نحوی از جمله مکتب قیاسیِ بصری و مکتب سماعیِ کوفی گشته است، که این ربطی به اتفاقی بودن اصل قواعد نحوی ندارد. در نتیجه وجود مکاتب مختلف نحوی بدین معنی نیست که تمام قواعد نحو مورد اختلاف این مکاتب است و این را مبتدی ترین طلبه علوم عربی می داند.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
3) الگویی که نحویون بر اساس آن حرکت می کنند دارای انحرافات است، از جمله: آنها استشهاد به شعر را بر قرآن و حدیث مقدم می دارند و استشهاد به لغات بسیاری از قبایل را رها کرده اند.
پاسخ: استشهاد به شعر عرب از آن جهت است که لغت عرب های قبل از اسلام با دیگر زبانها نیامیخته بوده و لغات را نیز بر اساس موازین و قواعد به کار می بردند، بر خلاف عرب بعد از اسلام که به علت ورود افراد تازه مسلمان به جامعه عرب از اقوام ایرانی و ترکی و رومی و دیلمی و هندی و سندی و عبری و حبشی و قبطی، زبان مردم عرب کمی دچار آشفتگی شد و در معرض تغییر قرار گرفت که امیر المومنین علیه السلام با پدید آوردن علم نحو جلوی این ضایعه را گرفتند.
غیر از اینکه معمولاً شعرا از همه افراد جامعه، پایبندتر به رعایت قواعد زبان و ادبیات می باشند، برای همین نه تنها استشهاد به اشعار شعرای فصیح عربِ قبل از اسلام، برای فهم استعمالات قرآن اهانت به قرآن و نیز انحراف محسوب نمی شود که بی توجهی به آن، خودش منشأ انحرافی بزرگ در زبان عرب و علوم عربی می باشد.
اما اینکه علمای نحو کلاً شعر را بر قرآن و حدیث مقدم می دارند دروغی شاخدار می باشد و کتب نحوی پر است از استشهاد به آیات قرآن و احادیث، بلکه آنها برای دفاع از استعمالات قرآن و حدیث، به اشعار عرب استناد می جویند.
بله گاهی نحوی ها برای اثبات جواز یک استعمال به ابیاتی استناد می کنند که استعمال نادر و غریبی را به کار برده است که این غلط می باشد، زیرا بر هیچ کس پوشیده نیست که شاعر در عین توجه به دستور زبان و قواعد ادبی، دغدغه وزن و قافیه شعر خود را هم دارد، لذا گاهی می شود که دستور زبان را فدای وزن شعر می کند.
اما این رویکرد نیز هیچ ضربه ای به اصل علم نحو، و قواعد اصلی آن و حقانیتش نمی زند.
4) انحرافات در مسائل اصولی منجر به نتایج اشتباهی از جمله ظهور قوانین نحویِ متناقض در یک موضوع شده، همانگونه که آمیختن نحو با علوم دیگر چون منطق و فلسفه و اصول فقه و غیر اینها توسط آنها منجر به پیچیده شدن و دشواری نحو گشته است.
پاسخ: هیچ انحرافی در مسائل اصولی وجود ندارد و توضیحش گذشت. آن قوانین متناقض هم که او از آنها دم می زند در مسائل اصلی نحو نیست و الا چیزی از زبان عرب باقی نمانده بود، بلکه اصول علم عربی از همان روزی که توسط امیر المومنین علیه السلام روشن شده، بر پایه و اساس خود استوار است. و اما آمیخته شدن نحو با علوم دیگر، مربوط به دوره اخیر می باشد و هر کس نخواست می تواند به کتب قبل از این دوره مراجعه کند. همچنانکه همینک در تمام حوزه های علمیه، کتب ادبیاتی تدریس می شود که مربوط به حوالی قرن دهم می باشد.
5) منابع و خطاهایی که نحویون گذشته در آن افتادند نحویون جدید را به گشودن باب اجتهاد در نحو و صدور تصمیم های نحویی وا داشت که مخالف اکثر نحویون است.
پاسخ: چنین نیست بلکه هر علمی در طول حیات خود به تکامل می رسد و البته در برخی از مراحل تکامل، نیز با مسائل گذشته مخالفت می کند. اما این هم هیچ کلیتی ندارد و همینک هر چه که مورد اتفاق نحویون قدیم بوده مورد اتفاق نحویون جدید هم هست.
6) قرآن و روایات شیعه و اهل سنت در بسیاری از موارد با قوانین نحویون مخالفت کرده است مثل مخالفت شاعران و قاریان، و به همین خاطر به تاویلاتی برای این مخالفت ها روی آوردند که فایده ای ندارد.
پاسخ: از آنجا که جریان احمد بصری قائل به تحریف قرآن است هرگز نمی تواند به مخالفت های قرآن با قواعد عربی چنگ بزند چون در صورت تحریف، این غلطها توسط نویسندگان قرآن حادث شده و ربطی به قرآنِ نازل شده از طرف خدا ندارد. همچنانکه اگر قائل به این باشیم که احادیث نقل به معنی شده اند و راویان معنا را از امام گرفته و الفاظ را از جانب خود ادا می کرده اند تمام این مخالفت های ادعایی توسط راویان رخ داده و ربطی به عملکرد امام معصوم ندارد.
بماند که خیلی از مخالفت هایی که ادعا می شود از اصل حقیقت ندارد و تنها ناشی از جهالت نسبت به قواعد زبان عربی می باشد.
7) قوانین نحو، قواعدی قرار دادی است و خطاها و منابع زیادی دارد و نمی توان آن را قانونی دانست که قرآن و کلام انبیا و اوصیا با آن محاکمه شود و گرنه لازم است طعنه مسیحیان بر قرآن به خاطر مخالفتش با قوانین وضعیِ زبان عربی، پذیرفته شود.
پاسخ: این چیزی جز تکرار ادعای اول نیست که گفتیم بر خلاف واقعیت تاریخ ادبیات عرب است. وقتی واضع علم عربی شخص امیر المومنین علیه السلام می باشند قطعاً عرضه کردن قرآن و کلام اوصیا بر آن کار صحیحی است بلکه اصلاً با کنار گذاشتن قواعد سخن عرب، امکان استفاده از قرآن و روایات منتفی می شود، چون ما با همین قوانین است که می توانیم مراد آیات و روایات را بفهمیم.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)