eitaa logo
احمد الحسن باطل شد
164 دنبال‌کننده
371 عکس
184 ویدیو
106 فایل
روشنگری درباره جریان احمد الحسن
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿ بسم الله الرحمن الرحیم پس از آنکه به لطف خاص خداوند موفق شدم پانصد جلد کتاب نبرد ۱ را بعد از پنج سال خاک خوردن، به صورت رایگان در اختیار مهدی دوستان عزیزم قرار دهم، در کنار اهانت ها و توهین ها و...، با موجی از پیام های درخواست از سرتاسر کشورم ایران، از شهرهای دور و نزدیک، از روستاها، از پیران سالخورده تا نوجوانان پشت کنکوری مواجه شدم که برایم این همه تشنگی تعجب آور بود و افسوس بر افسوس خوردم که چرا پنج سال، افراد متعددی که می توانستند در پخش این کتاب مهم قدمی بردارند قدمی برنداشتند. از طرفی پس از دریافت کتاب توسط عزیزانم، موجی از ابراز ارادت و احساس به سمت من سرازیر شد که من تنها یکی از پیام ها را باز نشر می کنم تا آنها که به هر دلیلی سالها در پخش این کتاب تعلل نمودند بدانند نسبت به چه خیری بی اعتنا بودند: سلام کتاب تون فوق العاده بود این کتاب باعث شد عشق و علاقه خاصی به حضرت مهدی پیدا کنم و افتخار میکنم شیعه علی هستم... عاشق اسلام شدم با این کتاب حاضرم تمام زندگی مو برا اسلام بدم خییییلی ممنونم از لطف تون ‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5882185134685295233.ogg
18.43M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۵ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن اول: ادبیات عرب ◆ تعریف و تاریخچه ◆ ساخته‌ی خدا ◆ شاخه‌های ادبیات ◆ ادله رد ادبیات ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ سخن اول) پیرامون ادبیات عرب: تعریف و تاریخچه ادبیات: ادبیات، همان دستور زبان است که به ما می گوید آن زبان را چگونه گویش کنیم تا هم بفهمیم و هم بتوانیم بفهمانیم. در اینکه زبان و تکلم و دستورهای مربوط به آن از چه زمانی و تحت چه عواملی به وجود آمده، بین جامعه شناسان اختلاف است، اما ما که مسلمان هستیم با توجه به قرآن می دانیم تاریخ پیدایش زبان بشری، مقارن با تاریخ خلقت بشر بوده، زیرا خداوند بلا فاصله بعد از آفریدن اولین انسان از گونه ما - یعنی حضرت آدم علیه السلام - زبانی را به او یاد داده اند، چون قرآن می فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها: و خدا تمام اسمها را به آدم یاد داد».[1] و باز طبق تصریح قرآن، خداوند بعد از این تعلیم، با وی تکلم کرده اند و او نیز جواب داده است: «قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِم ...: خدا گفت: ای آدم به ملائکه از اسمهای آنها خبر بده و چون او به ایشان از اسمهای آنها خبر داد ...‏».[2] و دلیلی نداریم که این گفتگو، به صورت الهام درونی و بدون لفظ واقعی و حتی لفظ ذهنی بوده است. بلکه حتی الهام و تکلم درونی نیز با در نظر داشتن الفاظی منتقل می شود و از همین جهت است که لفظ را آینه ی معنا[3] و ابزار ابلاغ آن معرفی می کنند. همچنانکه پس از ساعاتی، ابلیس نیز با آدم و همسرش سخن گفته است: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ * وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ: پس شیطان به آن دو وسوسه کرد تا زشتی شان که از آن دو پوشانده شده بود را برای شان آشکار کند و گفت: خدای تان شما را از این درخت نهی نکرده مگر اینکه فرشته یا جاویدان باشید * و برای شان قسم خورد که من برای شما خیرخواهم».[4] و این وسوسه به صورت درونی نبوده و توسط گفتگو با الفاظ رخ داده است، زیرا نه تنها «وسوس له» در لغت به معنای تکلم به وسوسه است نه القای وسوسه درونی[5]، که قسم خوردن او نیز نمی توانسته قلبی باشد، چون هیچگاه شیطان هنگام وسوسه ی درونی برای کسی قسم نمی خورد. غیر از اینکه وسوسه درونی نیز بدون وجود داشتن الفاظ و زبان امکان ندارد. با این توضیح روشن شد که اولین زبان توسط خود خدای متعال ساخته شده و قطعاً این ساخته ی خداوند دارای ضوابط و اسلوبی بوده که آن زبان را پا بر جا نگه دارد و الا زبانِ بدون ضابطه قابل تفهیم و تفهم نیست و خیلی زود از هم می پاشد. بنا بر این، ادعای اینکه زبان و ادبیات ساخته دست بشر است، توسط جریانی که خود را تنها تابع قرآن و احادیث می خواند، تناقضی آشکار می باشد. این در حالیست که طبق روایات، زبان عربی نیز ساخته شخص پروردگار می باشد، در حالیکه هر زبانی بر ادبیاتش استوار است و الا از هم می پاشد: (امام باقر علیه السلام: اولین کسی که زبانش به عربی باز شد اسماعيل فرزند ابراهیم بود که سیزده سال داشت و قبل از آن زبانش مطابق زبان پدر و برادرش بود و او اولین کسی بود که به عربی سخن گفت): «أَوَّلُ مَنْ شُقَّ لِسَانُهُ بِالْعَرَبِيَّةِ إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ع وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ كَانَ لِسَانُهُ عَلَى لِسَانِ أَبِيهِ وَ أَخِيهِ فَهُوَ أَوَّلُ مَنْ نَطَقَ بِهَا».[6] بلکه عربی، همان اولین زبانی بوده که خدای متعال توسط آن با آدم علیه السلام سخن گفته اند: (زبان آدم - در بهشت - عربی بود و همان زبان اهل بهشت است ولی چون پروردگارش را نافرمانی کرد خدا بهشت و نعمتهایش را با زمین و کشاورزی، و زبان عربی را با زبان سریانی برای او عوض کرد): «كَانَ لِسَانُ آدَمَ ع الْعَرَبِيَّةَ وَ هُوَ لِسَانُ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَمَّا أَنْ عَصَى رَبَّهُ أَبْدَلَهُ بِالْجَنَّةِ وَ نَعِيمِهَا الْأَرْضَ وَ الْحَرْثَ وَ بِلِسَانِ الْعَرَبِيَّةِ السُّرْيَانِيَّةَ».[7] بلکه خدای متعال تنها با زبان عربی با پیامبران خود سخن می گفته اند و همه وحی ها از جانب ایشان به زبان عربی نازل می شده اما به گوش هر پیامبری می رسیده به زبان مردمش می بوده: (امام باقر علیه السلام: خدای متعال هیچ نوشته و وحیی نازل نفرمود مگر به عربی، اما در گوش پیامبران به زبان قومشان واقع می شد و در گوش پیامبر ما به عربی واقع می شد و چون ایشان به آن (قرآن) با مردمش سخن گفت به عربی گفت و در گوشهای آنها هم به عربی واقع شد و احدی از ما با رسول خدا به هر زبانی سخن نمی گفت مگر اینکه در گوش آن حضرت عربی واقع می گشت و همه اش را جبرئیل به احترامی که خدا برای آن حضرت قرار داده بود برای ایشان ترجمه می نمود): ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ «مَا أَنْزَلَ اللهُ تَعَالَى كِتَاباً وَ لَا وَحْياً إِلَّا بِالْعَرَبِيَّةِ فَكَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ الْأَنْبِيَاءِ ع بِأَلْسِنَةِ قَوْمِهِمْ وَ كَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ نَبِيِّنَا بِالْعَرَبِيَّةِ فَإِذَا كَلَّمَ بِهِ قَوْمَهُ كَلَّمَهُمْ بِالْعَرَبِيَّةِ فَيَقَعُ فِي مَسَامِعِهِمْ بِلِسَانِهِمْ وَ كَانَ أَحَدُنَا لَا يُخَاطِبُ رَسُولَ اللهِ بِأَيِّ لِسَانٍ خَاطَبَهُ إِلَّا وَقَعَ فِي مَسَامِعِهِ بِالْعَرَبِيَّةِ كُلَّ ذَلِكَ يُتَرْجِمُ جَبْرَئِيلُ ع عَنْهُ تَشْرِيفاً مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ».[8] و در زمان ظهور امام زمان علیه السلام نیز تمام لغات کنار گذاشته شده و همگی به عربی تکلم می کنند: (همه زبانها از بین می رود و هیچ زبانی جز عربی با یک لهجه فصیح باقی نمی ماند): «وَ تُفْقَدُ جَمِيعُ اللُّغَاتِ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا اللُّغَةُ الْعَرَبِيَّةُ بِإِفْصَاحِ لِسَانٍ وَاحِدٍ».[9] و حتی زبان اهل بهشت نيز عربی مي باشد: (مردی از امیر المومنین علیه السلام از کلام اهل بهشت پرسید، فرمود: کلام اهل بهشت به عربی است): «سَأَلَهُ عَنْ كَلَامِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَ: كَلَامُ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِالْعَرَبِيَّةِ».[10] و روایت امام باقر علیه السلام گذشت که: (زبان آدم - در بهشت - عربی بود و همان زبان اهل بهشت است): «وَ كَانَ لِسَانُ آدَمَ ع الْعَرَبِيَّةَ وَ هُوَ لِسَانُ أَهْلِ الْجَنَّةِ».[11] نیز روایت شده: حضرت سلیمان علیه السلام، در جنگها به فارسی، در جلسات حکومتی به رومی، در خانه و با همسران به سریانی و نبطی و برای قضاوت به عبرانی اما در محراب مناجاتش به عربی تکلم می نموده است: «أُعْطِيَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ مَعَ عِلْمِهِ مَعْرِفَةَ الْمَنْطِقِ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ مَعْرِفَةَ اللُّغَاتِ وَ مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ الْبَهَائِمِ وَ السِّبَاعِ، فَكَانَ إِذَا شَاهَدَ الْحُرُوبَ تَكَلَّمَ بِالْفَارِسِيَّةِ وَ إِذَا قَعَدَ لِعُمَّالِهِ وَ جُنُودِهِ وَ أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ تَكَلَّمَ بِالرُّومِيَّةِ وَ إِذَا خَلَا بِنِسَائِهِ تَكَلَّمَ بِالسُّرْيَانِيَّةِ وَ النَّبَطِيَّةِ وَ إِذَا قَامَ فِي مِحْرَابِهِ لِمُنَاجَاةِ رَبِّهِ تَكَلَّمَ بِالْعَرَبِيَّةِ وَ إِذَا جَلَسَ لِلْوُفُودِ وَ الْخُصَمَاءِ تَكَلَّمَ بِالْعِبْرَانِيَّة».[12] همچنین زبان اشرف مخلوقات عالم حضرت محمد صلی الله علیه و آله عربی قرار داده شده و قرآن که معجزه جاویدان خدا تا روز قیامت می باشد نیز به زبان عربی است و نام تمام حجت های امت اسلام به غیر از امام هفتم علیه السلام عربی بوده و همین نام های عربی بر ساق عرش خدای متعال نوشته شده است: (رسول خدا صلی الله علیه و آله: در معراج بر ساق عرش دیدم با خطی از نور نوشته است: محمد را به علی تایید و یاری کردم، و یازده اسم دیدم با خطی از نور نوشته: حسن، حسین ...، حسن و حجت. گفتم: خدایا اینها ... چه کسانی هستند؟ ندا آمد: ای محمد اینها اوصیای بعد از تو و ائمه می باشند ...): «لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ نَظَرْتُ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَإِذَا هُوَ مَكْتُوبٌ بِالنُّورِ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِيٍّ، وَ رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ اسْماً مَكْتُوباً بِالنُّورِ عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بَعْدَ عَلِيٍّ مِنْهُمُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسَى وَ الْحَسَنَ وَ الْحُجَّةَ، قُلْتُ: إِلَهِي مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَكْرَمْتَهُمْ وَ قَرَنْتَ أَسْمَاءَهُمْ بِاسْمِكَ؟ فَنُودِيتُ: يَا مُحَمَّدُ هُمُ‏ الْأَوْصِيَاءُ بَعْدَكَ وَ الْأَئِمَّةُ فَطُوبَى لِمُحِبِّيهِمْ وَ الْوَيْلُ لِمُبْغِضِيهِم‌‏».[13] همچنین در قرآن 11 بار بر عربی بودن آیات قرآن تاکید شده است.[14] و از این همه، اهمیت بسیار بالای زبان عربی نزد خدای متعال فهمیده می شود که اولین و آخرین زبان، و زبان اهل بهشت را عربی قرار داده اند. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ شاخه های ادبیات عرب (صرْف، نحْو، لغت، بلاغت): ادب عربی دارای چهار شاخه اصلی به نام های صرف، نحو، لغت و بلاغت می باشد. صرف یعنی علم ساختار شناسیِ کلمه، که یک کلمه به چه صورت هایی در می آید و با چه ضوابطی؛ مثلاً از ماده "رحم" می توان اسم فاعل: راحم، اسم مفعول: مرحوم، صفت مشبهه: رحیم، و اسم تفضیل: أرحم را ساخت، اما از فعل "لَیسَ" هیچکدام از اینها ساخته نمی شود. نحو، علم حالت شناسیِ کلمه و کلام است، و درست خواندن عربی از نظر اِعراب، وابسته به دانستن این علم می باشد؛ مثلاً فاعل را باید مرفوع خواند و مفعول را منصوب و مضاف إلیه را مجرور. علم لغت یعنی معناشناسی و وزن شناسیِ کلمه، که فهم درست معنای کلام متوقف بر آنست؛ مثلاً فرق "وسوس إلیه" با "وسوس له" چیست، و هر یک از قَـبِـلَ، قَـبْـلُ، قُـبُـلٌ، قُـبـِلَ، قَـبُـلَ و قِـبَـلُ به چه معناست و آیا قِـبِـل و قَـبـَل و قِـبُـل هم داریم؟   علم بلاغت یعنی زیباشناسی کلام، به این معنی که کلمات نامأنوس و گوشخراش به کار برده نشود و چینش کلمات به گونه منظم و زیبا باشد. ادله رد ادبیات عرب: احمد بصری بسیار در کلماتش دچار خبط و اشتباه شده و علوم صرف و نحو و لغت و بلاغت عربی را بر هم زده، ولی یاران او برای توجیه این همه غلطی که او مرتکب گشته، به چند گونه از این غلطها دفاع می کنند، که عبارتند از: تمسک به احادیث مخالف ادبیات عرب، ادعای اشتباه ادبی در قرآن، و عدم وجوب شرعی رعایت ادبیات. این در حالیست که خود احمد بصری در مهم ترین کتاب این جریان یعنی "عقائد الإسلام" در چند صفحه اول و نیز صفحه 62 تا 66 اِعراب عباراتش را ثبت کرده است که همین ثبت، دلیل بر اینست که او بعضی از قواعد عربی را قبول دارد مانند: (1) رفع مبتدا و خبر در کلامش: «أصلُ الدینِ هو الإستخلافُ» و غیر این کلام، (2) رفع فاعل در کلامش: «خلقَ اللهُ» و غیر این کلام، (3) نصب مفعول در کلامش: «جعلهُ خلیفتَهُ»، و همه اینها را در این گفتار جمع نموده است: «فهو رسولٌ یحملُ رسالةً»، (4) نصب اسم «إنّ» و رفع خبرش در این کلام: «لأنَّ الملائکةَ و الجنَ غیرُ قادرین» و غیر آن، (5) رفع اسم «کان» و نصب خبرش در این گفتار: «یکونَ آدمُ هو الخلیفةَ» و غیر این مورد. بنا بر این، ثبت این حرکات با در نظر گرفتن اینکه او ادعا می کند حجت خدا در زمین است، در مواردی که خلاف این حرکات را ثبت نموده، حجتی علیه وی خواهد بود؛ و ما موارد زیادی از این خطاها را در کتاب "اقیانوس جهل" بر شمرده ایم. حال بعد از این تذکر، به بررسی سه دلیل آنها می پردازیم: [1] . بقره: 31. البته علم به لغات، مصداقی از مصادیق علم تعلیمی به آدم علیه السلام می باشد نه همه آن. برخی به این برداشت چنین اشکال کرده اند که با توجه به ضمیر «أسمائهم» در آیه 33 روشن می شود مراد از اسمهایی که به آدم علیه السلام تعلیم داده شده بوده، اسم چند انسان است، اما این اشکال وارد نیست زیرا اینکه آدم علیه السلام مامور به ذکر اسم آن انسانها شده، تلازمی ندارد که تمام آنچه به ایشان تعلیم داده شده بوده، منحصر در اسم چند شخص بوده است، خصوصاً با توجه به تاکید آیه بر گستردگیِ دائره محتوای آن تعلیم با این تعبیر: «الْأَسْماءَ كُلَّها». [2] . بقره: 33 [3] . فوائد الأصول ج1 ص93 [4] . اعراف: 20-21 [5] . مجمع البیان ج4 ص626، الصافی ج2 ص185 [6] . تحف العقول ص297 [7] . الإختصاص ص264 [8] . علل الشرائع ج1 ص126 ح8 [9] . الهداية الكبرى ص430 [10] . عیون أخبار الرضا علیه السلام ج1 ص246 از حضرت علی علیه السلام، مجمع البيان ج5 ص316 از پیامبر صلی الله علیه و آله. [11] . الإختصاص ص264 [12] . تفسير القمي ج2 ص129 [13]. فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام ص168 و ص190، كفاية الأثر ص118 [14] . شعراء: 195، نحل: 103، یوسف: 2، رعد: 37، طه: 113، زمر: 28، فصلت: 3، فصلت: 44، شوری: 7، زخرف: 3، احقاف: 12. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: پس دو قائم!! ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام استاد وقت به خیر اتباع احمد می گویند روایاتی هست که میگن امر امام مهدی ع یک شبه اصلاح می شود و روایاتی هم داریم که تعیین کنندگان ظهور دروغگو هستند و از اون طرف روایات نشانه های حتمی ظهور را داریم که اگه رخ دادند بعد چند ماه یا چند روز امام زمان ع ظهور می کنند یعنی با روایات حتمی می تونیم وقت ظهور رو بدانیم میگن این دو دسته روایات در تعارض هستند ولی اگر دو مهدی و دو قائم قبول کنیم تعارض از بین می رود یعنی آن مهدی که امرش یه شبه اصلاح می شود و قبل علائم حتمی می آید و هیچ کس از ظهورش چه چند قبل ماه و چه چند روز خبر ندارد او احمد است. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم اینکه تعیین‌ کنندگان ظهور دروغگویند شامل خود ائمه علیهم السلام نمی شود و ذکر علائم ظهور، به معنای وقت خاصی نیست چون نگفته اند سال فلان ظهور رخ می دهد، بلکه پس از رخداد آن علائم معلوم می شود چیزی تا ظهور نمانده است. و اما اینکه امر ظهور یک شبه اصلاح می شود چه ربطی به عدم رخداد علائم دارد؟! یک شبه اصلاح می شود نه اینکه یک شبه بدون علامت رخ می دهد. یک شبه یعنی ایشان غریب و غائب و تنهاست و به یک شب، ظاهر شده و دارای ۳۱۳ یار با وفا گشته و به قدرت و شوکت می رسد، درست مثل یوسف علیه السلام که کارش یک شبه اصلاح شد اما مقدمات خودش را داشت که پادشاه خواب ببیند و معبّران از تعبیر عاجز شوند و آن زندانی یاد حضرت بیفتد و تعبیر را از حضرت بگیرد و به پادشاه بدهد و مجلس استفسار از زنان تشکیل شود که‌ چرا یوسف زندان است و آنها به بی گناهی او و گنهکاری خود اعتراف کنند و حضرت از زندان آزاد شود و از پادشاه بخواهد که او را خزینه دار مصر قرار دهد تا با همه این‌ مقدمات، از سیاهی زندان، به تخت عظمت سلطان در آید. بماند که در برخی روایات اصلاح، تصریح شده که درباره نهمین فرزند حسین علیه السلام است نه چهاردهمی که احمد ادعایش را دارد: قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع‏ فِي التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِي سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع وَ هُوَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ‏ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمْرَهُ‏ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ. كمال الدين ج‏1 ص317 ح1 و اما احمد، مگر امر او یک شبه اصلاح شده؟! او مدتها در حوزه علمیه بوده و بلوا راه انداخته و کم کم ادعاهای خود‌ را آشکار و ارتقا داد تا تبدیل به یمانی و قائم شد. پس هیچ تعارضی بین این سه دسته روایات نیست تا به راه حل دو قائم و دو مهدی پناه برده شود؟! و کار احمد هم در یک شب اصلاح نشده و هیچ انطباقی با این روایات ندارد. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀 (۳۸) آنجا دو تا، اینجا هیچی!!! اتباع احمد وقتی با اختلاف اوصاف قائم در روایات، روبرو می شوند نتیجه می گیرند که دو قائم داریم. اما به هنگام اختلاف اوصاف صیحه آسمانی در روایات، نتیجه می گیرند که تمام این روایات به خاطر اختلاف غیر قابل اعتماد است! نمی دانم چرا نتیجه نمی گیرند که ممکن است دو صیحه‌ی حق رخ دهد: صیحه ظهور و صیحه خروج و علت اختلاف روایات، دو تا بودن صیحه است؟ آری، قانون فرقه احمد همیشه دو تا خروجی دارد، برای خودشان یکجور، برای مخالفانشان یکجور دیگر. 🔻حال بنگرید مدعی کذاب کیست؟! 🖋سیّـدمہـدےمجـتہـد‌سیســتانے 🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5900259456578491451.ogg
27.66M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۶ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن اول: ادبیات عرب ◆ ادله رد ادبیات عرب: ◆ الف) احادیث مخالف ادبیات عرب ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ الف) احادیث مخالف ادبیات عرب حدیث 1) در کتاب "مستدرک" حدیثی نقل شده که یمانی ها آن را دال بر غلط خواندن قرآن توسط امام معصوم می دانند:  «قَرَأَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع: "وَ لَقَدْ نَادَينَا نُوحاً" قُلْتُ:‏ "نُوحٌ"‏، ثُمَّ قُلْتُ: جُعِلْتُ‏ فِدَاكَ لَوْ نَظَرْتَ فِي هَذَا أَعْنِي الْعَرَبِيَّةَ، فَقَالَ دَعْنِي مِنْ سَهَكِكُمْ»[1]: (از محمد بن مسلم نقل است که امام صادق علیه السلام آیه را اینگونه خواندند: "وَ لَقَدْ نَادَينَا نُوحاً: و یقیناً ما نوح را ندا دادیم"، من گفتم: "نُوحٌ"‏، سپس گفتم: فدایتان شوم ای کاش نگاهی به این می کردید مقصودم عربیت است، امام در پاسخ او فرمودند: مرا از بوی گندتان رها بگذارید). پاسخ: این حدیث را کسی جز احمد بن محمد سیاری نقل نکرده، حال آنکه وی انسانی فاسد المذهب و غیر قابل اعتماد در نقل حدیث بوده است: «ضعيف الحديث فاسد المذهب»[2]، غیر از اینکه نام کتابی که این حدیث را در آن ثبت نموده، "التنزیل و التحریف" هست که می رساند بحث بر سر تحریف قرآن بوده نه اشتباه خواندن عربی؛ زیرا حضرت به جای فعل و مفعول یعنی «نادانا» که در قرآن همین گونه است: «وَ لَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ: و یقیناً نوح ما را ندا داد و ما خوب جواب دهنده ای بودیم»[3]، فعل و فاعل خوانده اند: «نادَینا» و برای همین باید «نوحاً» می خوانده اند تا مفعول باشد، پس حضرت اشتباه نخوانده اند بلکه قرآن را بر خلاف قرائت متعارف خوانده اند، که این دال بر تحریف است و کسی که اشتباه کرده محمد بن مسلم می باشد نه امام صادق علیه السلام. و لکن این هم بسیار بعید است، چون محمد بن مسلم، از فقهای طراز اول شیعه بوده و امکان ندارد که فاعل و مفعول را نفهمد. بله در پایان روایت آمده که محمد بن مسلم به امام می گوید: فدایتان شوم ای کاش نگاهی به این می کردید مقصودم عربیت است، و امام در پاسخ او می فرمایند: مرا از بوی گندتان رها بگذارید. اما با توجه به اینکه امام علیه السلام آیه را از نظر ادبی درست خوانده و تنها قرائتشان بر خلاف قرائت مشهور بوده، قطعاً منظور محمد بن مسلم از «عربیت» قواعد ادبیات عرب نبوده و مرادش قرائت مشهور بوده است. جالب اینکه، مرحوم نوری این حدیث را در باب وجوب یادگیری اِعراب قرآن آورده است نه بی اعتنایی به اِعراب آن: «بَابُ وُجُوبِ تَعَلُّمِ إِعْرَابِ الْقُرْآنِ وَ جَوَازِ الْقِرَاءَةِ بِاللَّحْنِ‏ مَعَ عَدَمِ الْإِمْكَانِ‏».[4] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حدیث 2) «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيُّ فِي التَّنْزِيلِ وَ التَّحْرِيفِ، بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ حُوَيْزَةَ بْنِ أَسْمَاءَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ ع: إِنَّكَ رَجُلٌ لَكَ فَضْلٌ لَوْ نَظَرْتَ فِي هَذِهِ الْعَرَبِيَّةِ، فَقَالَ: لَا حَاجَةَ لِي فِي سَهَكِكُمْ هَذَا، وَ رُوِيَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنِ انْهَمَكَ فِي طَلَبِ النَّحْوِ سُلِبَ الْخُشُوعَ»[5]: (احمد سیاری از بعضی از اصحاب از ربعی از حویزه که به امام صادق علیه السلام گفت: تو مردی دارای فضل هستی ای کاش نگاهی به این عربیت می کردی، امام فرمود: مرا نیازی در این بوی گند شما نیست، و از امام روایت شده: کسی که در طلب نحو به شدت لجاجت کند (غوطه ور شود) خشوع از وی گرفته می گردد). پاسخ: این حدیث نیز مصدرش همان کتاب "التنزیل و التحریف"، و ناقلش همان احمد سیاری است و کسی جز او این را نقل نکرده، و تازه سندش هم مرسل و مجهول می باشد و نام راویِ مجهولِ آن یعنی «حویزه» حتی در یک حدیث دیگر نیامده است، بلکه از نوع گویش او که به امام علیه السلام می گوید: «تو مردی دارای فضل هستی ای کاش ...» روشن می شود او اعتقادی به امامت ایشان نداشته و فقط حضرت را مردی دارای فضل می دانسته است. و قسمت آخر روایت نیز که کلاً فاقد سند می باشد، و آنچه مکروه دانسته شده غوطه ور شدن در علم نحو است نه اصل یادگیری ادبیات عرب. لازم به ذکر که: این دو حدیث 13 قرن در هیچ کتاب حدیثی شیعه حتی "بحار الأنوار" ثبت نشده بوده و تنها در قرن چهاردهم توسط محدث نوری ثبت گردیده است. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حدیث 3) «وَ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ قُطَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع: أَصْحَابُ الْعَرَبِيَّةِ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»[6]: (قطبه از عبد الاعلی از امام صادق علیه السلام: اصحاب عربیت کلمات را از جایگاه شان تحریف می کنند). پاسخ: این حدیث نیز از نظر مصدر و ناقل و راوی، سرگذشت حدیث قبلی را دارد و راویِ مجهولِ آن یعنی"قطبه" نامش در سند هیچ حدیث دیگری نیامده است. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ حال مراد از اصحاب عربیت چیست؟ آیا مراد کسی است که صرف و نحو را فرا می گیرد؟ یقیناً مراد این نیست چون عموم کسانیکه ادب عرب را یاد می گیرند دست به تحریف نزده و نمی زنند. یا مراد کسانی است که در عربیت صاحب نظر شده اند؟ که اگر این باشد ربطی به کسی که صرفاً ادبیات عرب را فرا گرفته ندارد. و در هر صورت، در این حدیث، اصحاب عربیت مذمت شده اند نه خود عربیت. احادیث موافق ادبیات عرب: در مقابل این سه حدیث با این وضعیت سندی، دو حدیث در همان کتابِ محدث نوری و در همان باب مذکور نقل شده که جریان احمد بصری فریبکارانه، چشمهای خود را از آن دو حدیث می بندند: 💢 حدیث 1) «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: الْعُلُومُ أَرْبَعَةٌ: الْفِقْهُ لِلْأَدْيَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ وَ النُّجُومُ لِمَعْرِفَةِ الْأَزْمَانِ»[7]: (امیر المومنین علیه السلام: علم ها چهارتا هستند: فقه برای دینها، طب برای بدنها، نحو برای زبان، و نجوم برای فهمیدن زمانها). در این حدیث، به روشنی، علم نحو در کنار دیگر علومِ ضروری برای بشر معرفی شده، بلکه یکی از چهار علم اصلی تلقی گشته، و علامه مجلسی همین حدیث را در باب بیان علومی که مردم مامور به کسب آن شده اند و برای شان نفع دارد ثبت نموده است.[8] اما جریان مدعی یمانی فریبکارانه، این حدیث را در همان مصدر نمی بینند. 💢حدیث 2) «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ بِلَالًا كَانَ يُنَاظِرُ الْيَوْمَ فُلَاناً فَجَعَلَ يَلْحَنُ فِي كَلَامِهِ وَ فُلَانٌ يُعْرِبُ وَ يَضْحَكُ مِنْ فُلَانٍ[9]. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: إِنَّمَا يُرَادُ إِعْرَابُ الْكَلَامِ وَ تَقْوِيمُهُ لِيُقَوِّمَ الْأَعْمَالَ وَ يُهَذِّبَهَا مَا يَنْفَعُ فُلَاناً إِعْرَابُهُ وَ تَقْوِيمُهُ إِذَا كَانَتْ أَفْعَالُهُ مَلْحُونَةً أَقْبَحَ لَحْنٍ وَ مَا ذَا يَضُرُّ بِلَالًا لَحْنُهُ إِذَا كَانَتْ أَفْعَالُهُ مُقَوَّمَةً أَحْسَنَ تَقْوِيمٍ وَ مُهَذَّبَةً أَحْسَنَ تَهْذِيبٍ»[10]: (امیر المومنین علیه السلام: ... درست و استوار ادا کردن کلام تنها از این جهت مقصود واقع شده که اعمال را درست و پاک کند ...). در این حدیث نیز به صراحت، ادب عربی، کمک کار تقویت و پاکیزه کردن اعمال معرفی شده است؛ اما جریان پیرو احمد، این حدیث را هم فریبکارانه، نمی بینند. 💢حدیث 3) نیز حدیثی توسط شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام ثبت شده که: «تَعَلَّمُوا الْعَرَبِيَّةَ فَإِنَّهَا كَلَامُ اللهِ الَّذِي تَكَلَّمَ بِهِ خَلْقَه‏»[11]: (عربیت را یاد بگیرید چون آن، کلام خداوند می باشد که به واسطه آن کلام با خلقش سخن گفته است). و با وجود این تصریح، چه جایی برای انکار جواز یادگیری علم عربی بلکه وجوب آن در حد فهم دین باقی می ماند؟! 💢حدیث 4) همچنین شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام از پدران از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده: «تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ بِعَرَبِيَّتِهِ‏ وَ إِيَّاكُمْ وَ النَّبْرَ فِيهِ يَعْنِي الْهَمْزَ»[12]: (قرآن را با عربيتش بياموزيد، و از به كار بردن «نبر» يعنى همزه، در آن بپرهيزيد). این حدیث نیز به روشنی مردم را ترغیب به یادگیری عربیت می کند و جای انکاری باقی نمی گذارد. 💢حدیث 5) به سند صحیح اعلایی از امام صادق علیه السلام نقل شده: «أَعْرِبُوا حَدِيثَنَا فَإِنَّا قَوْمٌ فُصَحَاءُ»[13]: (حدیث ما را اِعراب بدهید چون ما قومی فصیح هستیم). اِعراب در لغت عرب به معنای این هست که کلمات را درست ادا کنند نه شکسته و عامیانه که به دانش آن علم "صرف" و "لغت" می گویند، و در اصطلاح یعنی حرکات آخر کلمات، که به دانش آن علم "نحو" گفته می شود، و هم به کسی که خود کلمات را درست ادا می کند و هم به کسی که حرکات آخر کلمات را صحیح تلفظ می نماید فصیح می گویند.[14] البته در مورد اینکه مراد این حدیث از رعایت «اِعراب» چیست چند برداشت وجود دارد: الف) هنگام نوشتن حدیث، اِعراب آخر الفاظ حدیث را به همانگونه که می شنوید بگذارید و آن را تغییر ندهید هر چند وجه آن را ندانید چون ما قومی فصیح هستیم و اِعراب کلمات را درست ادا می کنیم.[15] پس مثل احمد بصری، جمله «لیس منتظَراً» را «لیس منتظرٌ» ننویسید.[16] ب) وقتی احادیث ما را می گویید حروف و کلماتش را درست ادا کرده و حرکاتش را به گونه صحیح اظهار کنید چون ما قومی فصیح هستیم.[17] نه مثل احمد بصری که در هنگام سخن گفتن غلط حرف می زند، چون ما اهل بیت فصیح هستیم و احمد بصری از ما اهل بیت نیست و به همین خاطر هم فصیح نیست. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ طبق این دو برداشت، مراد روایت، دستور به رعایت علم نحو در اظهار حرکات صحیح در آخر کلمات بوده که این دقیقاً مخالف ادعای جریان مدعی یمانی مبنی بر بی ارزش بودن رعایت ادبیات است. ج) به هنگام بیان احادیث ما حرکات و سکناتِ وزنیِ کلمات را درست ادا کنید تا با کلمات دیگر اشتباه نشود[18]، و مثلاً مثل احمد بصری، «أوصنی» فعل مذکر را «أوصینی» فعل مونث ننویسید.[19] طبق این برداشت، مراد روایت، دستور به رعایت علم صرف و لغت در اظهار وزن و ساختار صحیح کلمات بوده که این نیز دقیقاً مخالف ادعای جریان مدعی یمانی می باشد. د) به هنگام نوشتن حدیث، حروف کلمات را درست بنویسید تا شبیه هم نوشته نشوند و بر مخاطب اشتباه نگردند.[20] این برداشت نیز تا حدودی در بردارنده رعایت علم نحو و صرف و لغت است، چون گاهی درست نوشتن کلمه به رعایت این سه علم بستگی دارد، هر چند شامل این نیز می شود که دندانه ها و نقطه ها و سرکش های حروف را درست بگذاریم. هـ) الفاظ احادیثِ ما را تغییر ندهید و از الفاظ جایگزین که دارای ابهام و مخلّ به معنی است استفاده نکنید که ما قومی شیواگو هستیم.[21] و این برداشت نیز مخالف ادعای جریان احمد بصری است، زیرا شیواگویی رشته ای از ادبیات عرب به نام «فصاحت» است که جریان او، این علم را نیز بشری و رعایت آن را غیر ضروری می دانند. 💢حدیث 6) همچنین در حدیثی از امام جواد علیه السلام آمده: «مَا اسْتَوَى رَجُلَانِ فِي حَسَبٍ وَ دِينٍ قَطُّ إِلَّا كَانَ أَفْضَلُهُمَا عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ آدَبَهُمَا. قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ عَلِمْتُ فَضْلَهُ عِنْدَ النَّاسِ فِي النَّادِي وَ الْمَجَالِسِ فَمَا فَضْلُهُ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ ع بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ كَمَا أُنْزِلَ وَ دُعَائِهِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَيْثُ لَا يَلْحَنُ وَ ذَلِكَ أَنَّ الدُّعَاءَ الْمَلْحُونَ لَا يَصْعَدُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[22]: (دو مرد در حسب و دین مساوی نباشند الا اینکه افضل آن دو نزد خدای عز و جل ادیب ترِ آن دو می باشد. راوی گفت: فدایتان شوم فضل ادیب تر را نزد مردم و در محافل و مجالس می دانم اما فضلش نزد خدای عز و جل چیست؟ امام فرمود: بدین خاطر که قرآن را همانگونه که نازل شده قرائت می کند و خدای عز و جل را بدون غلط می خواند، زیرا دعای دارای غلط به سوی خدای عز و جل بالا نمی رود).[23] مرحوم حر عاملی این حدیث را در کتاب "وسائل الشیعه" ضمن باب وجوب تعلّم اِعراب قرآن آورده است.[24] و این حدیث دهان هر یاوه گویی را در مورد انکار ادبیات عرب می بندد. استدلال به ادبیات توسط اهل بیت علیهم السلام: بلکه از این بالاتر، خود اهل بیت علیهم السلام برای اثبات برخی احکام و عقاید، به ادبیات عرب استدلال می نمودند، از جمله: به سند صحیح اعلایی از امام باقر علیه السلام روایت شده که وقتی از ایشان پرسیدند: از کجا دانستید مسح سر و پا به همه سر و پا نیست؟ فرمودند: ... خدا فرموده: «صورت های خود را بشویید» سپس کلام را تغییر داده و فرموده: «و به سرهای تان مسح کنید» و ما از این "به" دانستیم مسح به بعضی از سر می باشد: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع: أَ لَا تُخْبِرُنِي مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ إِنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَيْنِ؟ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ: يَا زُرَارَةُ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص وَ نَزَلَ بِهِ الْكِتَابُ مِنَ اللهِ، لِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: "فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ"‏ فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ: "وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ"‏ ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ‏ فَقَالَ:‏ "وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ"‏ فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ: "بِرُؤُسِكُمْ"‏ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ‏ الْبَاء».[25] و مقصود حضرت اینست که باء در این آیه، بای تبعیضیه است که برای بیان بخشی از موضوع به کار می رود، در نتیجه مشخص می شود که بعضی از سر باید مسح شود نه همه اش.[26] ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۳)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ واضع ادبیات: بلکه از همه اینها بالاتر، به اعتراف شیعه و سنی، واضع علم ادبیات عرب، شخص شخیص امیر المومنین علیه السلام بوده اند: شیخ حر عاملی م 1104 از ابو الاسود روایت کرده که: «رَوَى أَبُو الْأَسْوَدِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَوَجَدْتُ فِي يَدِهِ رُقْعَةً فَقُلْتُ: مَا هَذِهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: إِنِّي تَأَمَّلْتُ كَلَامَ النَّاسِ فَرَأَيْتُهُ قَدْ فَسَدَ بِمُخَالَطَةِ هَذِهِ الْحَمْرَاءِ، يَعْنِي الْأَعَاجِمَ فَأَرَدْتُ أَنْ أَضَعَ لَهُمْ شَيْئاً يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ وَ يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ أَلْقَى الرُّقْعَةَ وَ فِيهَا مَكْتُوبٌ: الْكَلَامُ كُلُّهُ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ، اسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ فَالاسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ الْمُسَمَّى، وَ الْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ بِهِ، وَ الْحَرْفُ مَا جَاءَ لِمَعْنًى، وَ قَالَ لِي: انْحُ‏ هَذَا النَّحْوَ وَ أَضِفْ إِلَيْهَا مَا وَقَعَ إِلَيْكَ وَ اعْلَمْ يَا أَبَا الْأَسْوَدِ أَنَّ الْأَسْمَاءَ ثَلَاثَةٌ: ظَاهِرٌ وَ مُضْمَرٌ وَ اسْمٌ لَا ظَاهِرٌ وَ لَا مُضْمَرٌ وَ أَرَادَ بِذَلِكَ الِاسْمَ الْمُبْهَمَ»: (خدمت امیر المومنین علیه السلام رسیدم دیدم نوشته ای در دست ایشان است. گفتم: ای امیر المومنین این چیست؟ فرمودند: من کلام مردم (عرب) را نگاه کردم دیدم به واسطه اختلاط با غیر عربها خراب شده، لذا تصمیم گرفتم معیاری برای آنها قرار دهم تا به آن مراجعه نموده و بر همان تکیه کنند. سپس کاغذی را گذاشتند و در آن نوشته بود: کلام کلاً سه قسم است: اسم و فعل و حرف، اسم آن چیزی است که ... و به من فرمودند: به این نحو (مطالب را) جمع کن و به آن هر چه یافتی اضافه نما. و بدان ای ابو الاسود: اسم سه گونه است: ظاهر و ضمیر و چیزی که نه ظاهر است و نه ضمیر (یعنی اسم اشاره و اسم موصول و...). «قَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ: وَ كَانَ مَا وَقَّعَ إِلَيَّ إِنَّ وَ أَخَوَاتِهَا مَا خَلَا لَكِنَّ، فَلَمَّا عَرَضْتُ عَلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: وَ أَيْنَ لَكِنَّ؟ فَقُلْتُ: مَا حَسِبْتُهَا مِنْهَا، فَقَالَ: هِيَ مِنْهَا، فَأَلْحَقْتُهَا، فَقَالَ: مَا أَحْسَنَ هَذَا النَّحْوَ الَّذِي نَحَوْتَ‏ فَلِذَلِكَ سُمِّيَ النَّحْوُ نَحْواً. قَالَ: وَ كَانَ أَبُو الْأَسْوَدِ مِمَّنْ صَحِبَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ كَانَ مِنَ الْمَشْهُورِينَ بِصُحْبَتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ وَ مَحَبَّةِ أَهْلِ بَيْتِهِ، ثُمَّ ذَكَرَ لَهُ أَرْبَعَةَ أَبْيَاتٍ فِي مَدْحِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ الْإِقْرَارِ بِأَنَّهُ وَصِيٌّ. قَالَ: وَ كَانَ يَنْزِلُ الْبَصْرَةَ فِي بَنِي قُشَيْرٍ وَ كَانُوا يَرْجُمُونَهُ لِمَحَبَّتِهِ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَإِذَا ذَكَرَ رَجْمَهُمْ‏ لَهُ قَالُوا: إِنَّ اللهَ يَرْجُمُكَ، فَيَقُولُ: لَوْ رَجَمَنِي اللهُ أَصَابَنِي وَ لَكِنَّكُمْ تَرْجُمُونَ فَلَا تُصِيبُونَ»:[27] (ابو الاسود می گوید: من آنچه به دست آوردم «إنّ» و هم سیاق های آن غیر از «لکنّ» بود (یعنی حروف مشبّهه به فعل که بر سر اسم و خبر می آیند و اسم را فتحه و خبر را ضمه می دهند مثل: "إنّ علیاً أمیرُ المومنین". و هم سیاق های «إنّ» عبارتند از: «أَنَّ، لَيْتَ، لَعَلَّ، كَأَنَّ و لکِنَّ»). چون اینها را بر علی علیه السلام عرضه نمودم فرمودند: پس «لکنّ» کو؟ گفتم: من آن را جزء این حروف نمی دانستم، فرمودند: «لکنّ» هم جزء این حروف است. لذا من «لکنّ» را جزء آن حروف قرار دادم. امام فرمودند: چقدر این نحوی که جمع کرده ای نیکوست، و به این خاطر، این علم به اسم «نحو» نامیده شد. و ابو الاسود از اصحاب امیر المومنین و مشهور به رفت و آمد با ایشان و محبت آن حضرت و اهل بیت ایشان بود و اشعاری دارد که در آن اقرار به وصایت حضرتش نموده است و اهل بصره وی را به خاطر محبتش به امام و اهل بیت ایشان آزار می دادند). ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۴)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ [15] . «أي إكتبوا و إضبطوا إعرابها على الطريق الجاري على ألسنتنا و إن كان ربّما يخفى عليكم وجهه و سببه، و لا تغيّروه‏ من قبل أنفسكم فإنّا قومٌ فصحاءُ». الكشف الوافي في شرح أصول الكافي (للشريف الشيرازي) ص222 و نزدیک به این عبارت: الشافي في شرح الكافي (للملا خليل القزويني) ج‏1 ص445؛ و شبیه به آن، احتمال فیض کاشانی و علامه مجلسی است: أو يجعل عليها ما يسمى اليوم إعراباً عند الناس‏. الوافي ج‏1 ص233، مرآة العقول ج1 ص182 [16] . عقائد الإسلام ص57 [17] . المعنى: إذا حدّثتم بأحاديثنا فأعربوا حروفها و كلماتها و أظهروا إعرابها و حركاتها كما ينبغي و لا تلحنوا في شي‏ء منها لئلا يشتبه بعضها ببعض «فإنّا قوم فصحاء» لا تتكلّم إلا بكلام فصيح ليس فيه نقص و لحن في الحروف و الحركات. شرح الكافي للمازندرانی ج‏2 ص271 [18] . الإعراب الإبانة و الإفصاح، و المراد إظهار الحروف و إبانتها بحيث لا تشتبه بمقارباتها، و إظهار حركاتها و سكناتها، بحيث لا يوجب إشتباهاً. مرآة العقول ج1 ص182 [19] . عقائد الإسلام ص272 [20] . يحتمل أن يراد إعرابه حين الكتابة بأن يكتب الحروف بحيث لا يشتبه بعضها ببعض‏. الوافي ج‏1 ص233، مرآة العقول ج1 ص182 [21] . الأظهر أنّ المراد من الإعراب معناه اللغوى و هو الإفصاح و البيان فمعنى الحديث أنا قوم فصحاء لا نتكلم بألفاظ مشتبهة و عبارات قاصرة الدلالة فإذا نقلتم حديثنا لا تغيروا ألفاظها و عباراتها بألفاظ مبهمة يختلّ بها فهم المعنى و يشتبه المقصود كما يتفق كثيراً في النقل بالمعنى. الشعرانی، شرح الكافي للمازندرانی ج‏2 هامش ص270 [22] . عدة الداعی ص23 [23] . شاید شبهه شود: پس کسانی که عربی بلد نیستند چکار کنند؟ آیا دعاهایی که آنها به عربی شکسته و ریخته می خوانند قبول نمی شود؟ در پاسخ می گوییم: این حدیث درباره کسی سخن می گوید که یا خودش عرب است و یا ادبیات عرب را فرا گرفته ولی درست آن را تحصیل نکرده. برای همین در حدیث دیگری تصریح شده: مردی که توانایی درست خواندن عربی را ندارد قرآن را همانگونه می خواند اما ملائکه آن را به عربی بالا می برند: الکافی ج2 ص619 ح1 [24] . وسائل الشیعة ج6 ص221 ح3 [25] . الكافي ج3 ص30 ح4 [26] . مرآة العقول ج13 ص98 [27] . الفصول المهمة ج1 ص681-682 [28] . الفصول المهمة ج1 ص682 ح6 [29] . الفصول المهمة ج1 ص684 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۵)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀 (۳۹) نمرده پس امام است!!! تمام استدلال احمد بصری به حدیث وصیت، روی یک قاعده می چرخد که: هیچکس نمی تواند به وصیت استناد کند و بر آن منطبق باشد الا قبل از ادعا هلاک می شود. پاسخ اینست که اولاً این حدیث باطل، وصیت نیست ثانیاً منطبق بر احمد نیست ثالثاً حدیث صحیح اعلایی گفته عمرش کم می شود نه هلاک آنی رابعاً قبل از احمد کسی به این حدیث استناد کرده است خامساً چگونه ادعا کند و قبل از ادعا هلاک آنی شود؟ آخر مگر عقل کجاست؟ دقیقاً کجا رفته؟ 🔻حال بنگرید مدعی کذاب کیست؟! 🖋سیّـدمہـدےمجـتہـد‌سیســتانے 🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5906850225628123808.ogg
26.05M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۷ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن اول: ادبیات عرب ◆تواتر تاسیس ادبیات توسط دین ◆دروغهای بزرگ ◆ تمسک به تصحیف ◆ ب) ادعای اشتباه در قرآن ◆ ج) عدم وجوب شرعی رعایت ادبیات ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ همچنین شیخ حر روایت کرده که سبب ایجاد علم نحو این بود که حضرت علی علیه السلام شنیدند کسی آیه ای را اشتباه خواند و به همین جهت علم نحو را وضع کردند: «و روى أنّ سبب وضع علي عليه السلام هذا العلم أنه سمع أعرابياً يقرأ: لا يَأْكُلُهُ إِلَّا الخاطئين‏ فوضع النحو».[1] سپس چندین روایت در همین معنا نقل نموده و در پایان می نگارد: هر کس در مورد آنچه ما اشاره وار آوردیم تتبّع کند خواهد دانست که این مطلب به حد تواتر رسیده است: «أقول: من تتبع ما أشرنا إليه من الكتب علم أنّ ذلك بلغ حد التواتر».[2] دروغهای بزرگ! حال بعد از این همه حدیث و سند، به دست و پا زدن های این فرقه بنگرید که به سخن فردی از اتباع به نام بشار باقر یونس استناد می کنند که گفته: "این ادعا درست نیست که امام علی وضع کننده نحو است زیرا دلایلی در این مورد وجود ندارد"!!! یا گفته: "نحو، علمی قرار دادی است که بر اساس اجتهادهای فردی نحویون، بنا شده!!! و آنها انسان هایی هستند که امکان سخن درست و اشتباه در مورد آنها وجود دارد". و اینگونه، کسانیکه فقط دم از ثقلین می زنند و برای هر مطلبی حدیثی از اهل بیت مطالبه دارند، باطن خود را هویدا می کنند!!! اما من برای اتمام حجت بر این بیچارگان، عین متنی که از باقر یونس منتشر کرده اند را آورده و پاسخ می دهم تا بیش از پیش مفلوک بودن کسانی که امام زمان خود را به احمد بصری فروخته اند بر ملا شود؛ او می گوید: 1) ناشناخته ها و ابهامات بسیاری در مورد پیدایش نحو وجود دارد و این ادعا درست نیست که امام علی واضع نحو است زیرا دلایلی در این مورد وجود ندارد. پاسخ: این در حالیست که شما گواهی شیخ حر عاملی بر تواتر روایات در این باره را مشاهده نمودید. همچنانکه به تصریح بزرگ ادیب طایفه شیعه، سید علیخان مدنی م1120، واضع بودن آن حضرت مورد اتفاق همه علماست؛ ایشان در شرح کلام شیخ بهایی م1030  که امیر المومنین علیه السلام را واضع علم نحو معرفی نموده، می نگارد: "علما بر اینکه اولین واضع علم نحو و پدید آورنده و ایجاد کننده آن علی علیه السلام است اتفاق نظر دارند". سپس از زجاجی م 337 تا 340 که امامی در علم نحو بوده[3] به سند متصل حدیث ابو الأسود دوئلی درباره وضع علم نحو توسط امیر المومنین علیه السلام را نقل می کند.[4] همچنانکه عبد الرحمن سیوطی م 911 که به اتفاق نظر همه فرقه های اسلامی در سراسر جهان، علامه علی الاطلاق در تمام علوم عربی است تصریح می کند: "مبتکر علم نحو امام علی بن ابی طالب علیه الصلاة و السلام است".[5] 2) نحو، علمی قرار دادی است که بر اساس اجتهادهای فردیِ نحویون، بنا شده و آنها بشرند که گاهی درست می گویند و گاهی غلط؛ از این رو می ‌بینیم بین هم اختلاف دارند و یکی دیگری را به اشتباه، متهم و سرزنش می نماید و در نتیجه، مکاتب متعددی در نحو ایجاد شده که در اصول و فروع با هم اختلاف دارند. پاسخ: و لکن شما آن همه روایت را دیدید که به روشنی از الهی بودن زبان عربی سخن می گفت و هیچ زبانی بدون قاعده نمی توانسته باشد، که می رساند علم نحو بر اساس اجتهادهای فردی نحویون بنا نشده، همچنانکه تواتر اخبار و اجماع علما در مورد واضع بودن امیر المومنین علیه السلام را دانستید. اما تمسک او به اختلاف نحوی ها مغالطه ای بیش نیست، چون نحویون در اصول مسائل نحو اختلافی با هم ندارند و مثلاً: همه شان به اتفاق، کلمه را بر سه قسمِ فعل و اسم و حرف می دانند که فعل و اسم، دارای معرب و مبنی، ولی حرف فقط مبنی است؛ همه شان به اتفاق، مبتدا و خبر و فاعل و نائب فاعل را مرفوع، و مفعول و حال و تمییز و اسم «إنّ» و خبر «کان» را منصوب می دانند؛ همه شان به اتفاق نظر، جمع را بر سه قسمِ مذکر و مونث و مکسّر می دانند که دو قسم اول قیاسی و قسم سوم سماعی است؛ همه به اتفاق نظر، افعال را بر دو قسمِ لازم و متعدّی و بر دو قسمِ معلوم و مجهول و بر دو قسمِ تام و ناقص و بر دو قسمِ متصرف و غیر متصرف و بر دو قسمِ صحیح و معتل، و بر سه قسمِ ماضی و مضارع و امر و بر چهار قسمِ ثلاثی مجرد و مزید و رباعی مجرد و مزید می دانند و هیچ اختلافی در این زمینه با هم ندارند؛ همه شان به اتفاق، حروف و اسمها را بر دو قسمِ عامل و غیر عامل می دانند و در عموم مصادیق حروف و اسم های عامل نیز اختلافی ندارند. و اگر من بخواهم مسائل اتفاقیِ نحو را بیان کنم به این زودی تمام نمی شود. بله آنها در مسائل جزئی و تشخیص بعضی مصادیق با هم اختلاف دارند و یکی از عوامل این اختلافها برخی استعمالات اشخاص عرب بوده که همانها باعث به وجود آمدن مکاتب مختلف نحوی از جمله مکتب قیاسیِ بصری و مکتب سماعیِ کوفی گشته است، که این ربطی به اتفاقی بودن اصل قواعد نحوی ندارد. در نتیجه وجود مکاتب مختلف نحوی بدین معنی نیست که تمام قواعد نحو مورد اختلاف این مکاتب است و این را مبتدی ترین طلبه علوم عربی می داند. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 3) الگویی که نحویون بر اساس آن حرکت می ‌کنند دارای انحرافات است، از جمله: آنها استشهاد به شعر را بر قرآن و حدیث مقدم می دارند و استشهاد به لغات بسیاری از قبایل را رها کرده اند. پاسخ: استشهاد به شعر عرب از آن جهت است که لغت عرب های قبل از اسلام با دیگر زبانها نیامیخته بوده و لغات را نیز بر اساس موازین و قواعد به کار می بردند، بر خلاف عرب بعد از اسلام که به علت ورود افراد تازه مسلمان به جامعه عرب از اقوام ایرانی و ترکی و رومی و دیلمی و هندی و سندی و عبری و حبشی و قبطی، زبان مردم عرب کمی دچار آشفتگی شد و در معرض تغییر قرار گرفت که امیر المومنین علیه السلام با پدید آوردن علم نحو جلوی این ضایعه را گرفتند. غیر از اینکه معمولاً شعرا از همه افراد جامعه، پایبندتر به رعایت قواعد زبان و ادبیات می باشند، برای همین نه تنها استشهاد به اشعار شعرای فصیح عربِ قبل از اسلام، برای فهم استعمالات قرآن اهانت به قرآن و نیز انحراف محسوب نمی شود که بی توجهی به آن، خودش منشأ انحرافی بزرگ در زبان عرب و علوم عربی می باشد. اما اینکه علمای نحو کلاً شعر را بر قرآن و حدیث مقدم می دارند دروغی شاخدار می باشد و کتب نحوی پر است از استشهاد به آیات قرآن و احادیث، بلکه آنها برای دفاع از استعمالات قرآن و حدیث، به اشعار عرب استناد می جویند. بله گاهی نحوی ها برای اثبات جواز یک استعمال به ابیاتی استناد می کنند که استعمال نادر و غریبی را به کار برده است که این غلط می باشد، زیرا بر هیچ کس پوشیده نیست که شاعر در عین توجه به دستور زبان و قواعد ادبی، دغدغه وزن و قافیه شعر خود را هم دارد، لذا گاهی می شود که دستور زبان را فدای وزن شعر می کند. اما این رویکرد نیز هیچ ضربه ای به اصل علم نحو، و قواعد اصلی آن و حقانیتش نمی زند. 4) انحرافات در مسائل اصولی منجر به نتایج اشتباهی از جمله ظهور قوانین نحویِ متناقض در یک موضوع شده، همانگونه که آمیختن نحو با علوم دیگر چون منطق و فلسفه و اصول فقه و غیر اینها توسط آنها منجر به پیچیده شدن و دشواری نحو گشته است. پاسخ: هیچ انحرافی در مسائل اصولی وجود ندارد و توضیحش گذشت. آن قوانین متناقض هم که او از آنها دم می زند در مسائل اصلی نحو نیست و الا چیزی از زبان عرب باقی نمانده بود، بلکه اصول علم عربی از همان روزی که توسط امیر المومنین علیه السلام روشن شده، بر پایه و اساس خود استوار است. و اما آمیخته شدن نحو با علوم دیگر، مربوط به دوره اخیر می باشد و هر کس نخواست می تواند به کتب قبل از این دوره مراجعه کند. همچنانکه همینک در تمام حوزه های علمیه، کتب ادبیاتی تدریس می شود که مربوط به حوالی قرن دهم می باشد. 5) منابع و خطاهایی که نحویون گذشته در آن افتادند نحویون جدید را به گشودن باب اجتهاد در نحو و صدور تصمیم های نحویی وا داشت که مخالف اکثر نحویون است. پاسخ: چنین نیست بلکه هر علمی در طول حیات خود به تکامل می رسد و البته در برخی از مراحل تکامل، نیز با مسائل گذشته مخالفت می کند. اما این هم هیچ کلیتی ندارد و همینک هر چه که مورد اتفاق نحویون قدیم بوده مورد اتفاق نحویون جدید هم هست. 6) قرآن و روایات شیعه و اهل سنت در بسیاری از موارد با قوانین نحویون مخالفت کرده است مثل مخالفت شاعران و قاریان، و به همین خاطر به تاویلاتی برای این مخالفت ها روی آوردند که فایده ای ندارد. پاسخ: از آنجا که جریان احمد بصری قائل به تحریف قرآن است هرگز نمی تواند به مخالفت های قرآن با قواعد عربی چنگ بزند چون در صورت تحریف، این غلطها توسط نویسندگان قرآن حادث شده و ربطی به قرآنِ نازل شده از طرف خدا ندارد. همچنانکه اگر قائل به این باشیم که احادیث نقل به معنی شده اند و راویان معنا را از امام گرفته و الفاظ را از جانب خود ادا می کرده اند تمام این مخالفت های ادعایی توسط راویان رخ داده و ربطی به عملکرد امام معصوم ندارد. بماند که خیلی از مخالفت هایی که ادعا می شود از اصل حقیقت ندارد و تنها ناشی از جهالت نسبت به قواعد زبان عربی می باشد. 7) قوانین نحو، قواعدی قرار دادی است و خطاها و منابع زیادی دارد و نمی ‌توان آن را قانونی دانست که قرآن و کلام انبیا و اوصیا با آن محاکمه شود و گرنه لازم است طعنه مسیحیان بر قرآن به خاطر مخالفتش با قوانین وضعیِ زبان عربی، پذیرفته شود. پاسخ: این چیزی جز تکرار ادعای اول نیست که گفتیم بر خلاف واقعیت تاریخ ادبیات عرب است. وقتی واضع علم عربی شخص امیر المومنین علیه السلام می باشند قطعاً عرضه کردن قرآن و کلام اوصیا بر آن کار صحیحی است بلکه اصلاً با کنار گذاشتن قواعد سخن عرب، امکان استفاده از قرآن و روایات منتفی می شود، چون ما با همین قوانین است که می توانیم مراد آیات و روایات را بفهمیم. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ و طعنه ای که مسیحیان بر مخالفت قرآن با قوانین عربی می زنند ناشی از جهل به دستور زبان عربی است، همچنانکه آنها صدها طعنه به محتوای قرآن زده اند که همه اش از سر جهالت یا عداوت است. و با ثابت شدن این مطلب که واضع علم عربیت شخص امیر المومنین علیه السلام بوده اند تا مردم، عربی را غلط نخوانند، چهره واقعی کسانیکه ادعا می کنند فقط تابع ثقلین هستند و در عین حال، منکر ادب عربی می باشند بر ملا می گردد. تمسک به تصحیف: همچنین بعد از اثبات این مساله، باطل بودن تمسک این جریان به حدیثی که می گوید پیامبر فرموده اند: دانستن علم عربیت فایده ای ندارد روشن می شود. زیرا علم عربیت حدود سی سال بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله توسط امیر المومنین علیه السلام وضع شده، لذا مراد آن حدیث از عربیت، چیزی غیر از ادبیات عرب است. مشروح آن حدیث از این قرار است: «دَخَلَ رَسُولُ اللهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ: مَا هَذَا؟ فَقِيلَ: عَلَّامَةٌ، قَالَ: وَ مَا الْعَلَّامَةُ؟ قَالُوا: أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ بِالْأَشْعَارِ وَ الْعَرَبِيَّةِ، فَقَالَ النَّبِيُّ: ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ‏ جَهِلَهُ‏ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ»[6]: (رسول خدا وارد مسجد شدند و دیدند جماعتی دور مردی می چرخند، پرسیدند: این چیست؟ گفتند: علامه است، فرمودند: علامه یعنی چه؟ گفتند: عالم ترین مردم به نسب های مردم و حادثه ها و ایام جاهلیت و اشعار و عربیت، پیامبر فرمودند: این علمی است که نداننده اش ضرری نکرده و دانای به آن نفعی نمی برد). بلکه اصلاً این نسخه اشتباه است و در نسخه "کافی" «عربیت» صفت «اشعار» ثبت شده نه معطوف بر آن، یعنی آن علامه، آگاه به اشعار عربی بوده، نه: آگاه به اشعار و عربیت: «... فَقَالَ: وَ مَا الْعَلَّامَةُ؟ فَقَالُوا لَهُ: أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ».[7] ب) ادعای اشتباه ادبی در قرآن جریان احمد بصری، در عین اینکه در اوج بی سوادی نسبت به ادبیات عرب به سر می برند و امامشان نمی تواند حتی کلمات اِعراب گذاشته ی قرآن را درست تلفظ کند، جهت انکار ادبیات عرب، ادعا می کنند که در خود قرآن اشتباهات ادبی فراوانی وجود دارد! سپس می روند از سایت های ضد اسلام، اشکالاتی که آنها بر قرآن گرفته اند را می آورند! و یا اشکالاتی که 1000 سال پیش، ابن قتیبه و امثال او آنها را مطرح کرده و خود، پاسخ داده اند را جمع می کنند! این در حالیست که قرآن لا اقل دو بار تصریح و تاکید می کند که به عربی مبین نازل شده است[8]، و باز تصریح می کند که عربیش کج و معوج نیست[9]، و بزرگ ترین ادبیات شناسان علم عرب، در مقابل عربیت قرآن سر تعظیم فرود آورده اند. و آنچه بی خردان به عنوان غلط های ادبی قرآن مطرح می کنند همه پاسخ داده شده است. ج) عدم وجوب شرعی رعایت ادبیات آنها می گویند: چه دلیلی وجود دارد که بر امام واجب است ادبیات عرب را رعایت کند؟ اما شما در چند صفحه قبل لا اقل دو حدیث را مشاهده کردید که به یادگیری عربیت امر کرده بود، غیر از اینکه توجه بسیار ویژه خداوند را به زبان عربی دانستید، تا جایی که زبان اهل بهشت بلکه زبان وحی را به صورت مطلق، عربی قرار داده اند. این در حالیست که اگر قرار بود غلط و غلوط خواندن عربی اشکالی نداشته باشد پس دغدغه امیر المومنین علیه السلام چه موردی داشت و چرا اصلاً علم نحو را پایه گذاری نمودند؟ و اصلاً وجهی برای تعیین یک زبان نبود. حال از این بگذریم، آیا حجت خدا نباید بتواند به زبان قومی که به سوی آنها فرستاده شده درست سخن بگوید نه غلط و غلوط؟ و باز بگذریم، اما آیا حجت خدا نباید ابتدایی ترین علوم بشری را یاد داشته باشد تا موقع سخن گفتن، مضحکه عام و خاص نشود؟! [1] . الفصول المهمة ج1 ص682 ح6 [2] . الفصول المهمة ج1 ص684 [3] . شرح جمل الزجاجی ج1 ص5 [4] . الحدائق الندیة ص41-42 [5] . البهجة المرضیة ص11 [6] . الأمالی للصدوق ص267-268 ح13 [7] . الکافی ج1 ص32 ح1 [8] . شعراء: 195، نحل: 103 [9] . زمر: 28 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5918280211639571020.ogg
23.19M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۸ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن دوم : علم رجال ◆ الف) تعریف رجال ◆ ب) نياز به علم رجال نکته ۱) وجود افراد دروغگو نکته ۲) حرمت نسبت بدون علم نکته ۳) راه‌های شناخت راویان ◆ اشکال و جواب ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ سخن دوم) پیرامون علم رجال: جریان احمد بصری مدعی است که توجه به ثقه بودن یا نبودن راوی و رد و قبول روایات بر اساس معیار رجال، بدعت است و آنچه در روایات به عنوان معیار پذیرش و رد یک حدیث معرفی شده، مخالف و موافق بودن حدیث با قرآن می باشد؛ ما در این قسمت در ضمن مطالبی به نقد این سخن می پردازیم. الف) تعریف علم رجال، علم فهرست، و علم درایه: علم رجال یعنی دانشِ راوی شناسی از حیث مورد اعتماد بودن و نبودن حدیثش، و نیز طبقه شناسی راویها از جهت زمانی و مکانی که این راوی از کدام امام روایت می کند و آیا می تواند از فلان راوی حدیث نقل کند. و از لوازم این شناخت، دانستن نام راوی و نام پدرش و لقبش و کنیه اش و دیگر موارد مرتبط می باشد. علم فهرست یعنی دانشِ شناسایی راویانی که در زمینه های مختلف دارای تالیف بوده اند و در ضمن آن بررسی مورد اعتماد بودن یا نبودن آنها و صحت سنجی انتساب کتاب به آنها. علم درایه یعنی دانشِ سند شناسی و متن شناسیِ حدیث. به این معنا که آیا مثلاً این سند مرسل است یا مُسند، و واحد است یا متواتر، و متن آن مثلاً مُدرج است یا غیر مدرج، و نحوه رسیدن این حدیث به فلان راوی، شنیدن است (سماع) یا پیدا کردن (وجاده) یا ...، و بررسی اینکه کدامیک از این اقسام معتبر می باشد. ب) نیاز به علم رجال و بررسی سند روایات: نکته ۱) وجود افراد دروغگو در میان راویان: با توجه به اینکه در میان راویان، افراد منافقِ دروغگو و حدیث ساز زیاد بودند که غالباً پیرامون اعتقادات مسلمانان جعل حدیث می‏ کردند، پذیرفتن یک روایت بدون بررسیِ اینکه چه کسانی آن را نقل کرده‏اند و آیا حدیثشان مورد اعتماد هست یا نه، عقلاً پذیرفته نیست. حضرت علی علیه السلام درباره کثرت راویان دروغگو در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله می‏ فرمایند: «در زمان خود پیامبر بر ایشان دروغ بسته شد تا آنكه ميان مردم به سخنرانى ايستاد و فرمود: ای مردم دروغگویان بر من زیاد شده ‏اند ... بعد از پیامبر نیز بر ایشان دروغ بسته شد».[1] نیز امام صادق علیه السلام می ‏فرمایند: «مردم بر دروغ بستن به ما حریص شده اند (گویی) خدا بر آنها واجب کرده، چیزی جز این از آنها نمی خواهد!».[2] نیز امام صادق علیه السلام کثیر النواء و سالم بن ابی حفصه و ابو الجارود را یاد کرده و فرمودند: «کذاب های دروغ زنِ کافر، لعنت خدا بر آنها باد، گفتم: فدایتان شوم کذاب را درباره آنها می دانم، اما معنای دروغ زن چیست؟ فرمودند: کذابند چون نزد ما می آیند و به ما اعلام می کنند که ما را تصدیق می نمایند در حالیکه اینچنین نیست و آنها حدیث ما را می شنوند و در آن دروغ می بندند».[3] همچنین یونس بن عبد الرحمن می‏گوید: احادیث بسیاری که از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام شنیده بودم به امام رضا علیه السلام عرضه کردم اما ایشان از میان آنها روایات زیادی را انکار نمود که جزء احادیث امام صادق باشد و به من فرمود: «ابو الخطاب بر امام صادق دروغ می ‏بست خدا ابو الخطاب و نیز اصحابش را لعنت کند که این احادیث را تا به امروز لا به لای کتب اصحاب امام صادق جا دادند».[4] همانطور که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «زمانیکه حدیثی نقل می ‏کنید سندش را بگویید تا اگر دروغ است گناهش به گردن راویش باشد».[5] نتیجه اینکه: قطعاً بخشی از مطالبی که به عنوان روایت در دست شیعه بوده، توسط افراد دروغگو جعل و نقل شده است. نکته ۲) حرمتِ نسبت دادن بدون علم، حرمت عمل به ظن: یکی از مسائل بدیهی و مسلّم در دین اسلام، حرمتِ نسبت دادن کلامی به خدا و حجت های ایشان بدون دلیل معتبر است، از جمله قرآن می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ... أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[6]: بگو پروردگار من یقیناً حرام کرده ... اینکه چیزی بر خدا بگویید که نمی دانید». و پر واضح است که نسبت دادن یک روایت به حجت خدا و قبول آن به عنوان کلام وی، بدون آنکه بدانیم کلام اوست یا نه، مصداقی از نسبت دادنِ حرام می باشد. و به عبارتی دیگر: طبق آیات متعدد قرآن، قاعده اوّلی، حرمت عمل به ظن و گمان است، مگر ظنی که توسط خود دین تایید شده باشد، قرآن می فرماید: «وَ مَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنّاً إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً[7]: و اکثر آنها جز از ظن و گمان تبعیت نمی کنند، در حالیکه ظن به هیچ وجه از حقّ بی نیاز نمی کند». و وقتی حدیثی از معصوم نقل می شود عادتاً برای ما بیش از ظن نسبت به صدور آن کلام از ایشان حاصل نمی گردد، و طبق احادیث متعدد، تنها ظنی که در مورد حدیث، توسط خود دین استثنا شده، حدیث فرد ثقه است، یعنی فردی که عمداً دروغ نمی گوید و حواس پرت هم نیست؛ و شناسایی چنین فردی فقط توسط علم رجال تحقق می یابد. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ما در ادامه، این مطلب را از روایات به اثبات خواهیم رساند. و این همان حقیقتی است که در حدیث امام رضا علیه السلام تصریح شده، آنجا که راوی از ایشان پرسید: «کسی از اصحاب ما کتاب حدیثی برایم می آورد ولی نمی گوید آن را از من روایت کن، آیا جایز است من آن را از او روایت کنم؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: اگر می دانی این کتاب از اوست آن را از وی روایت کن».[8] پس اگر نمی دانی آن کتاب از اوست نمی توانی کتاب را به وی نسبت دهی، چه برسد به اینکه حدیثی را به امام معصوم منتسب نمایی. نکته ۳) راه‏های شناخت راویان: اولین و مهمترین راه شناخت راویان حدیث از این نظر که مورد اطمینان هستند یا نه، مراجعه به کتاب‏های رجالی و فهرستی است؛ زیرا سخن آنها یا به عنوان خبره و اهل فن و یا به عنوان گواهی فرد عادل، سندی قابل اعتماد است. بله در اینجا اشکالاتی مطرح شده که اعتماد به سخنان رجالی‏ها را مخدوش می ‏نماید، از جمله: اشکال اول) سخن رجالی حدسی است. سخنان رجالی‏ها زمانی حجیت دارد که از روی حس باشد نه حدس، در حالیکه ما راهی برای تشخیص این مطلب نداریم. پاسخ: سخنان رجالی‏ها درباره راویان به پنج صورت می باشد که چهار راهش از روی حس بوده است: اول) اعتماد بر شهرتی که بین شیعه درباره بعضی راویان وجود داشته است، مثل سلمان و ابوذر و مقداد و ابو خالد کابلی و ابو حمزه ثمالی و زراره و ابو بصیر و محمد بن مسلم و هشام بن حکم و هشام بن سالم و یونس بن عبد الرحمن و حسن بن محبوب و فضل بن شاذان. اینها بزرگان درجه اول شیعه بوده‏اند که همه ایشان را می‏شناخته‏اند و اگر اسمشان در رجال ثبت شده، برای شناساندن به آیندگانی بوده که از عصر معصومین و این راویان بزرگ فاصله زیادی خواهند داشت. دوم) ثبت توثیقاتی که سینه به سینه از عصر خود معصومین علیهم السلام به دست رجالی‏ها رسیده است؛ مثلاً شیخ نجاشی از شیخ مفید، مورد اعتماد بودن محمد بن قولویه را گزارش می‏دهد. سوم) ثبت کتابی، به این معنا که مثلاً علی بن حسن بن فضال در کتابش گواهی داده که فلان راوی مورد اعتماد است و عیاشی از کتاب ابن فضال نقل کرده و شاگرد او از کتاب وی و نجاشی از کتاب او. چهارم) تایید وثاقت کسانی که علمای رجال، خودشان آنها را دیده و می‏شناختند که شامل استادان و معاصران آنها می‏شود. پنجم) برداشت‏هایی که رجالی‏ها بر اساس قرائن و شواهد به آنها رسیده‏اند. این برداشت ها معمولاً مربوط به فساد عقیده و غلو می‏باشد که در صورت وجود اختلاف یا تردید، برای دیگران حجیت ندارد. بعد از این توضیح خاطر نشان می‏شویم: عموم سخنان رجالی‏ها مبتنی بر چهار صورت اول بوده، لذا اعتبار سخنان ایشان دچار خدشه نیست. اشکال دوم) سخن رجالی بی سند است. سند سخنان رجالی‏ها یا سلسله سند دارد یا ندارد؛ اگر سلسله سند دارد، خوب تا وثاقت راویانِ همان سندها اثبات نشود سخنانشان درباره وثاقت دیگر راویان حجیت ندارد و لازمه این دور یا تسلسل است، و اگر سند ندارد، که حرف بی سند بی ارزش است، و اتفاقاً عموم سخنان آنها از همین قبیل می باشد. پاسخ: همانطور که توضیح داده شد سخنانی که رجالی‏ها درباره راویان ثبت کرده‏اند دارای پنج صورت بوده است، صورت اول نیازی به سند نداشته چون آنقدر مشهور بوده‏ که موجب اطمینان می باشد، در صورت دوم و سوم هم چون وثاقت سلسله برای رجالی ثابت بوده، سخنان ایشان را در مورد راویان دیگر ثبت نموده است، و صورت چهارم نیز که توثیقِ بلا واسطه می‏باشد. می‏ماند صورت پنجم که خود ما اعلام کردیم حجیت ندارد و فقط می‏تواند در حد یک قرینه ایفای نقش کند. اشکال سوم) تعارض توثیقات رجالی. اگر سخنان رجالی‏ها از روی حس بوده، چطور گاهی در مورد وثاقت یک راوی اختلاف نظر دارند و حتی گاهی یک نفر در دو کتابش دو نظریه متفاوت ارائه داده است؟ پاسخ: اولاً چنین مواردی بسیار کمتر از آنست که بتواند اصل اعتبار علم رجال را زیر سوال ببرد، ثانیاً اشتباه در هر فنی وجود دارد و این باعث نمی‏شود یک فن کلاً کنار گذاشته شود، ثالثاً این نوع اختلافات معمولاً مربوط به صورت پنجم یعنی برداشت‏های شخصی نسبت به فساد عقیده و اهل غلو بودن شخص می‏باشد، نه چهار صورت نخست. اشکال چهارم) ناکافی بودن رجال. تعداد راویان احادیث، خیلی بیشتر از افرادی است که رجالی‏ها نام آنها را ثبت کرده و توثیق نموده‏اند و به همین خاطر، احادیث زیادی به علت مهمل یا مجهول بودن راویان شان کنار گذاشته می‏شوند و به تبع آن، دست ما از خیلی از روایات اهل بیت علیهم السلام کوتاه می‏گردد. پاسخ: ما قبول داریم که کتب رجال به تنهایی برای شناخت راویان مورد اعتماد کافی نیست، اما کافی نبودن به معنای باطل بودن نیست. پس ما تا آنجا که رجال برای دست یافتن به راویانِ مورد اعتماد کمک کند بر آن تکیه می‏کنیم، و هر جا که نتوانست از راه‏های دیگر استفاده می‏نماییم که در ادامه می‏آید. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ با این روش، بسیاری از راویان مهمل و مجهول جزء افراد مورد اطمینان قرار می‏گیرند، و تنها روایات آن عده که هیچ راهی برای اعتماد به ایشان وجود ندارد کنار گذاشته می‏شود. و البته نباید فراموش کرد که علت مجهول بودنِ خیلی از روات، اینست که شیعه نبوده‏اند، زیرا در میان راویان احادیث، افراد متعددی از فرقه زیدیه، واقفیه و سنی وجود داشته‏اند که چون مورد اعتنا و اعتماد جامعه شیعه نبوده‏اند ناشناخته مانده‏اند. در نتیجه کنار گذاشتن روایات چنین افرادی خدشه‏ای به دین و مذهب وارد نمی‏کند، بلکه بر عکس، اعتماد کردن به عده‏ای از همین راویان باعث شده احادیث فراوانی که بر خلاف مذهب فقهی و اعتقادی شیعه بوده، در لا به لای کتب شیعه ثبت شود و بستر مناسبی برای سوء برداشت و سوء استفاده بر ضد این مذهب شریف گردد. دومین راه، مراجعه به روایاتی است که از ائمه علیهم السلام در مورد راویان صادر شده است. و علت اینکه روایات ایشان، در مرحله دوم قرار دارد اینست که تا وثاقت راویانِ اینگونه احادیث در رجال و فهرست ثابت نشود نمی‏توان به محتوای آنها در مورد ثقه بودن کسی تکیه کرد. بخش زیادی از این احادیث در کتاب «رجال کشی» آمده، ولی روایات پراکنده‏ دیگری نیز در کتب حدیثی وجود دارد. سومین راه، کشف و استفاده از قوانین رجالی است، مثل کثرت نقل ثقه، قانون نقل بزنطی، قانون حجیت مرسلات ابن ابی عمیر، بررسی میدانی احادیث راوی و ... که در به دست آوردن وثاقت راویان بسیار تاثیر گذار است. البته در این میان عده‏ای که روحیه اخباری‏گری داشته‏اند راه افراط در پیش گرفته و به هر مطلب ضعیفی برای اثبات وثاقت بعضی روات تمسک کرده‏اند که خطای آنان بر انسان منصف پوشیده نیست. و بعد از پیمودن این سه راه، آنچه باقی می‏ماند، تعدادی از راویان هستند که جایگاهی از نظر میراث حدیثی در جامعه شیعه نداشته‏اند و برای همین شخصیتشان مجهول بوده و منقولاتشان غیر قابل اعتماد تلقی شده است. آنست. [1]. الكافي ج‏1 ص62 ح1 [2] . رجال الکشی ص135-136 ح216 [3]. رجال الکشی ص230 رقم416 [4] . رجال الكشي ص224 [5] .  الكافي ج‏1 ص52 ح7 [6] . اعراف: 33 [7] . یونس: 36 [8] . الکافی ج1 ص52 ح6 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)