ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
«مَا أَنْزَلَ اللهُ تَعَالَى كِتَاباً وَ لَا وَحْياً إِلَّا بِالْعَرَبِيَّةِ فَكَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ الْأَنْبِيَاءِ ع بِأَلْسِنَةِ قَوْمِهِمْ وَ كَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ نَبِيِّنَا بِالْعَرَبِيَّةِ فَإِذَا كَلَّمَ بِهِ قَوْمَهُ كَلَّمَهُمْ بِالْعَرَبِيَّةِ فَيَقَعُ فِي مَسَامِعِهِمْ بِلِسَانِهِمْ وَ كَانَ أَحَدُنَا لَا يُخَاطِبُ رَسُولَ اللهِ بِأَيِّ لِسَانٍ خَاطَبَهُ إِلَّا وَقَعَ فِي مَسَامِعِهِ بِالْعَرَبِيَّةِ كُلَّ ذَلِكَ يُتَرْجِمُ جَبْرَئِيلُ ع عَنْهُ تَشْرِيفاً مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ».[8]
و در زمان ظهور امام زمان علیه السلام نیز تمام لغات کنار گذاشته شده و همگی به عربی تکلم می کنند: (همه زبانها از بین می رود و هیچ زبانی جز عربی با یک لهجه فصیح باقی نمی ماند): «وَ تُفْقَدُ جَمِيعُ اللُّغَاتِ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا اللُّغَةُ الْعَرَبِيَّةُ بِإِفْصَاحِ لِسَانٍ وَاحِدٍ».[9]
و حتی زبان اهل بهشت نيز عربی مي باشد: (مردی از امیر المومنین علیه السلام از کلام اهل بهشت پرسید، فرمود: کلام اهل بهشت به عربی است): «سَأَلَهُ عَنْ كَلَامِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَ: كَلَامُ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِالْعَرَبِيَّةِ».[10]
و روایت امام باقر علیه السلام گذشت که: (زبان آدم - در بهشت - عربی بود و همان زبان اهل بهشت است): «وَ كَانَ لِسَانُ آدَمَ ع الْعَرَبِيَّةَ وَ هُوَ لِسَانُ أَهْلِ الْجَنَّةِ».[11]
نیز روایت شده: حضرت سلیمان علیه السلام، در جنگها به فارسی، در جلسات حکومتی به رومی، در خانه و با همسران به سریانی و نبطی و برای قضاوت به عبرانی اما در محراب مناجاتش به عربی تکلم می نموده است: «أُعْطِيَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ مَعَ عِلْمِهِ مَعْرِفَةَ الْمَنْطِقِ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ مَعْرِفَةَ اللُّغَاتِ وَ مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ الْبَهَائِمِ وَ السِّبَاعِ، فَكَانَ إِذَا شَاهَدَ الْحُرُوبَ تَكَلَّمَ بِالْفَارِسِيَّةِ وَ إِذَا قَعَدَ لِعُمَّالِهِ وَ جُنُودِهِ وَ أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ تَكَلَّمَ بِالرُّومِيَّةِ وَ إِذَا خَلَا بِنِسَائِهِ تَكَلَّمَ بِالسُّرْيَانِيَّةِ وَ النَّبَطِيَّةِ وَ إِذَا قَامَ فِي مِحْرَابِهِ لِمُنَاجَاةِ رَبِّهِ تَكَلَّمَ بِالْعَرَبِيَّةِ وَ إِذَا جَلَسَ لِلْوُفُودِ وَ الْخُصَمَاءِ تَكَلَّمَ بِالْعِبْرَانِيَّة».[12]
همچنین زبان اشرف مخلوقات عالم حضرت محمد صلی الله علیه و آله عربی قرار داده شده و قرآن که معجزه جاویدان خدا تا روز قیامت می باشد نیز به زبان عربی است و نام تمام حجت های امت اسلام به غیر از امام هفتم علیه السلام عربی بوده و همین نام های عربی بر ساق عرش خدای متعال نوشته شده است:
(رسول خدا صلی الله علیه و آله: در معراج بر ساق عرش دیدم با خطی از نور نوشته است: محمد را به علی تایید و یاری کردم، و یازده اسم دیدم با خطی از نور نوشته: حسن، حسین ...، حسن و حجت. گفتم: خدایا اینها ... چه کسانی هستند؟ ندا آمد: ای محمد اینها اوصیای بعد از تو و ائمه می باشند ...):
«لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ نَظَرْتُ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَإِذَا هُوَ مَكْتُوبٌ بِالنُّورِ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِيٍّ، وَ رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ اسْماً مَكْتُوباً بِالنُّورِ عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بَعْدَ عَلِيٍّ مِنْهُمُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسَى وَ الْحَسَنَ وَ الْحُجَّةَ، قُلْتُ: إِلَهِي مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَكْرَمْتَهُمْ وَ قَرَنْتَ أَسْمَاءَهُمْ بِاسْمِكَ؟ فَنُودِيتُ: يَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَوْصِيَاءُ بَعْدَكَ وَ الْأَئِمَّةُ فَطُوبَى لِمُحِبِّيهِمْ وَ الْوَيْلُ لِمُبْغِضِيهِم».[13]
همچنین در قرآن 11 بار بر عربی بودن آیات قرآن تاکید شده است.[14]
و از این همه، اهمیت بسیار بالای زبان عربی نزد خدای متعال فهمیده می شود که اولین و آخرین زبان، و زبان اهل بهشت را عربی قرار داده اند.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
شاخه های ادبیات عرب (صرْف، نحْو، لغت، بلاغت):
ادب عربی دارای چهار شاخه اصلی به نام های صرف، نحو، لغت و بلاغت می باشد.
صرف یعنی علم ساختار شناسیِ کلمه، که یک کلمه به چه صورت هایی در می آید و با چه ضوابطی؛ مثلاً از ماده "رحم" می توان اسم فاعل: راحم، اسم مفعول: مرحوم، صفت مشبهه: رحیم، و اسم تفضیل: أرحم را ساخت، اما از فعل "لَیسَ" هیچکدام از اینها ساخته نمی شود.
نحو، علم حالت شناسیِ کلمه و کلام است، و درست خواندن عربی از نظر اِعراب، وابسته به دانستن این علم می باشد؛ مثلاً فاعل را باید مرفوع خواند و مفعول را منصوب و مضاف إلیه را مجرور.
علم لغت یعنی معناشناسی و وزن شناسیِ کلمه، که فهم درست معنای کلام متوقف بر آنست؛ مثلاً فرق "وسوس إلیه" با "وسوس له" چیست، و هر یک از قَـبِـلَ، قَـبْـلُ، قُـبُـلٌ، قُـبـِلَ، قَـبُـلَ و قِـبَـلُ به چه معناست و آیا قِـبِـل و قَـبـَل و قِـبُـل هم داریم؟
علم بلاغت یعنی زیباشناسی کلام، به این معنی که کلمات نامأنوس و گوشخراش به کار برده نشود و چینش کلمات به گونه منظم و زیبا باشد.
ادله رد ادبیات عرب:
احمد بصری بسیار در کلماتش دچار خبط و اشتباه شده و علوم صرف و نحو و لغت و بلاغت عربی را بر هم زده، ولی یاران او برای توجیه این همه غلطی که او مرتکب گشته، به چند گونه از این غلطها دفاع می کنند، که عبارتند از: تمسک به احادیث مخالف ادبیات عرب، ادعای اشتباه ادبی در قرآن، و عدم وجوب شرعی رعایت ادبیات.
این در حالیست که خود احمد بصری در مهم ترین کتاب این جریان یعنی "عقائد الإسلام" در چند صفحه اول و نیز صفحه 62 تا 66 اِعراب عباراتش را ثبت کرده است که همین ثبت، دلیل بر اینست که او بعضی از قواعد عربی را قبول دارد مانند: (1) رفع مبتدا و خبر در کلامش: «أصلُ الدینِ هو الإستخلافُ» و غیر این کلام، (2) رفع فاعل در کلامش: «خلقَ اللهُ» و غیر این کلام، (3) نصب مفعول در کلامش: «جعلهُ خلیفتَهُ»، و همه اینها را در این گفتار جمع نموده است: «فهو رسولٌ یحملُ رسالةً»، (4) نصب اسم «إنّ» و رفع خبرش در این کلام: «لأنَّ الملائکةَ و الجنَ غیرُ قادرین» و غیر آن، (5) رفع اسم «کان» و نصب خبرش در این گفتار: «یکونَ آدمُ هو الخلیفةَ» و غیر این مورد. بنا بر این، ثبت این حرکات با در نظر گرفتن اینکه او ادعا می کند حجت خدا در زمین است، در مواردی که خلاف این حرکات را ثبت نموده، حجتی علیه وی خواهد بود؛ و ما موارد زیادی از این خطاها را در کتاب "اقیانوس جهل" بر شمرده ایم.
حال بعد از این تذکر، به بررسی سه دلیل آنها می پردازیم:
[1] . بقره: 31. البته علم به لغات، مصداقی از مصادیق علم تعلیمی به آدم علیه السلام می باشد نه همه آن. برخی به این برداشت چنین اشکال کرده اند که با توجه به ضمیر «أسمائهم» در آیه 33 روشن می شود مراد از اسمهایی که به آدم علیه السلام تعلیم داده شده بوده، اسم چند انسان است، اما این اشکال وارد نیست زیرا اینکه آدم علیه السلام مامور به ذکر اسم آن انسانها شده، تلازمی ندارد که تمام آنچه به ایشان تعلیم داده شده بوده، منحصر در اسم چند شخص بوده است، خصوصاً با توجه به تاکید آیه بر گستردگیِ دائره محتوای آن تعلیم با این تعبیر: «الْأَسْماءَ كُلَّها».
[2] . بقره: 33
[3] . فوائد الأصول ج1 ص93
[4] . اعراف: 20-21
[5] . مجمع البیان ج4 ص626، الصافی ج2 ص185
[6] . تحف العقول ص297
[7] . الإختصاص ص264
[8] . علل الشرائع ج1 ص126 ح8
[9] . الهداية الكبرى ص430
[10] . عیون أخبار الرضا علیه السلام ج1 ص246 از حضرت علی علیه السلام، مجمع البيان ج5 ص316 از پیامبر صلی الله علیه و آله.
[11] . الإختصاص ص264
[12] . تفسير القمي ج2 ص129
[13]. فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام ص168 و ص190، كفاية الأثر ص118
[14] . شعراء: 195، نحل: 103، یوسف: 2، رعد: 37، طه: 113، زمر: 28، فصلت: 3، فصلت: 44، شوری: 7، زخرف: 3، احقاف: 12.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮
#پرسش_وپاسخ
╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯
🔴موضوع: پس دو قائم!!
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
سلام استاد وقت به خیر
اتباع احمد می گویند
روایاتی هست که میگن امر امام مهدی ع یک شبه اصلاح می شود و روایاتی هم داریم که تعیین کنندگان ظهور دروغگو هستند
و از اون طرف روایات نشانه های حتمی ظهور را داریم که اگه رخ دادند بعد چند ماه یا چند روز امام زمان ع ظهور می کنند یعنی با روایات حتمی می تونیم وقت ظهور رو بدانیم
میگن این دو دسته روایات در تعارض هستند ولی اگر دو مهدی و دو قائم قبول کنیم تعارض از بین می رود
یعنی آن مهدی که امرش یه شبه اصلاح می شود و قبل علائم حتمی می آید و هیچ کس از ظهورش چه چند قبل ماه و چه چند روز خبر ندارد او احمد است.
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـدسیســـتانے:
سلام علیڪم
اینکه تعیین کنندگان ظهور دروغگویند شامل خود ائمه علیهم السلام نمی شود و ذکر علائم ظهور، به معنای وقت خاصی نیست چون نگفته اند سال فلان ظهور رخ می دهد، بلکه پس از رخداد آن علائم معلوم می شود چیزی تا ظهور نمانده است.
و اما اینکه امر ظهور یک شبه اصلاح می شود چه ربطی به عدم رخداد علائم دارد؟!
یک شبه اصلاح می شود نه اینکه یک شبه بدون علامت رخ می دهد.
یک شبه یعنی ایشان غریب و غائب و تنهاست و به یک شب، ظاهر شده و دارای ۳۱۳ یار با وفا گشته و به قدرت و شوکت می رسد، درست مثل یوسف علیه السلام که کارش یک شبه اصلاح شد اما مقدمات خودش را داشت که پادشاه خواب ببیند و معبّران از تعبیر عاجز شوند و آن زندانی یاد حضرت بیفتد و تعبیر را از حضرت بگیرد و به پادشاه بدهد و مجلس استفسار از زنان تشکیل شود که چرا یوسف زندان است و آنها به بی گناهی او و گنهکاری خود اعتراف کنند و حضرت از زندان آزاد شود و از پادشاه بخواهد که او را خزینه دار مصر قرار دهد تا با همه این مقدمات، از سیاهی زندان، به تخت عظمت سلطان در آید.
بماند که در برخی روایات اصلاح، تصریح شده که درباره نهمین فرزند حسین علیه السلام است نه چهاردهمی که احمد ادعایش را دارد:
قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع فِي التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِي سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع وَ هُوَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ. كمال الدين ج1 ص317 ح1
و اما احمد، مگر امر او یک شبه اصلاح شده؟!
او مدتها در حوزه علمیه بوده و بلوا راه انداخته و کم کم ادعاهای خود را آشکار و ارتقا داد تا تبدیل به یمانی و قائم شد.
پس هیچ تعارضی بین این سه دسته روایات نیست تا به راه حل دو قائم و دو مهدی پناه برده شود؟!
و کار احمد هم در یک شب اصلاح نشده و هیچ انطباقی با این روایات ندارد.
⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
#سخنی_با_اتباع_احمد_بصری (۳۸)
آنجا دو تا، اینجا هیچی!!!
اتباع احمد وقتی با اختلاف اوصاف قائم در روایات، روبرو می شوند نتیجه می گیرند که دو قائم داریم.
اما به هنگام اختلاف اوصاف صیحه آسمانی در روایات، نتیجه می گیرند که تمام این روایات به خاطر اختلاف غیر قابل اعتماد است!
نمی دانم چرا نتیجه نمی گیرند که ممکن است دو صیحهی حق رخ دهد: صیحه ظهور و صیحه خروج و علت اختلاف روایات، دو تا بودن صیحه است؟
آری، قانون فرقه احمد همیشه دو تا خروجی دارد، برای خودشان یکجور، برای مخالفانشان یکجور دیگر.
🔻حال بنگرید مدعی کذاب کیست؟!
🖋سیّـدمہـدےمجـتہـدسیســتانے
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
4_5900259456578491451.ogg
27.66M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۶
╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم
╣◆سخن اول: ادبیات عرب
◆ ادله رد ادبیات عرب:
◆ الف) احادیث مخالف ادبیات عرب
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
الف) احادیث مخالف ادبیات عرب
حدیث 1) در کتاب "مستدرک" حدیثی نقل شده که یمانی ها آن را دال بر غلط خواندن قرآن توسط امام معصوم می دانند:
«قَرَأَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع: "وَ لَقَدْ نَادَينَا نُوحاً" قُلْتُ: "نُوحٌ"، ثُمَّ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ لَوْ نَظَرْتَ فِي هَذَا أَعْنِي الْعَرَبِيَّةَ، فَقَالَ دَعْنِي مِنْ سَهَكِكُمْ»[1]:
(از محمد بن مسلم نقل است که امام صادق علیه السلام آیه را اینگونه خواندند: "وَ لَقَدْ نَادَينَا نُوحاً: و یقیناً ما نوح را ندا دادیم"، من گفتم: "نُوحٌ"، سپس گفتم: فدایتان شوم ای کاش نگاهی به این می کردید مقصودم عربیت است، امام در پاسخ او فرمودند: مرا از بوی گندتان رها بگذارید).
پاسخ: این حدیث را کسی جز احمد بن محمد سیاری نقل نکرده، حال آنکه وی انسانی فاسد المذهب و غیر قابل اعتماد در نقل حدیث بوده است: «ضعيف الحديث فاسد المذهب»[2]، غیر از اینکه نام کتابی که این حدیث را در آن ثبت نموده، "التنزیل و التحریف" هست که می رساند بحث بر سر تحریف قرآن بوده نه اشتباه خواندن عربی؛ زیرا حضرت به جای فعل و مفعول یعنی «نادانا» که در قرآن همین گونه است: «وَ لَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ: و یقیناً نوح ما را ندا داد و ما خوب جواب دهنده ای بودیم»[3]، فعل و فاعل خوانده اند: «نادَینا» و برای همین باید «نوحاً» می خوانده اند تا مفعول باشد، پس حضرت اشتباه نخوانده اند بلکه قرآن را بر خلاف قرائت متعارف خوانده اند، که این دال بر تحریف است و کسی که اشتباه کرده محمد بن مسلم می باشد نه امام صادق علیه السلام. و لکن این هم بسیار بعید است، چون محمد بن مسلم، از فقهای طراز اول شیعه بوده و امکان ندارد که فاعل و مفعول را نفهمد.
بله در پایان روایت آمده که محمد بن مسلم به امام می گوید: فدایتان شوم ای کاش نگاهی به این می کردید مقصودم عربیت است، و امام در پاسخ او می فرمایند: مرا از بوی گندتان رها بگذارید.
اما با توجه به اینکه امام علیه السلام آیه را از نظر ادبی درست خوانده و تنها قرائتشان بر خلاف قرائت مشهور بوده، قطعاً منظور محمد بن مسلم از «عربیت» قواعد ادبیات عرب نبوده و مرادش قرائت مشهور بوده است.
جالب اینکه، مرحوم نوری این حدیث را در باب وجوب یادگیری اِعراب قرآن آورده است نه بی اعتنایی به اِعراب آن: «بَابُ وُجُوبِ تَعَلُّمِ إِعْرَابِ الْقُرْآنِ وَ جَوَازِ الْقِرَاءَةِ بِاللَّحْنِ مَعَ عَدَمِ الْإِمْكَانِ».[4]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حدیث 2) «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيُّ فِي التَّنْزِيلِ وَ التَّحْرِيفِ، بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ حُوَيْزَةَ بْنِ أَسْمَاءَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ ع: إِنَّكَ رَجُلٌ لَكَ فَضْلٌ لَوْ نَظَرْتَ فِي هَذِهِ الْعَرَبِيَّةِ، فَقَالَ: لَا حَاجَةَ لِي فِي سَهَكِكُمْ هَذَا، وَ رُوِيَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنِ انْهَمَكَ فِي طَلَبِ النَّحْوِ سُلِبَ الْخُشُوعَ»[5]:
(احمد سیاری از بعضی از اصحاب از ربعی از حویزه که به امام صادق علیه السلام گفت: تو مردی دارای فضل هستی ای کاش نگاهی به این عربیت می کردی، امام فرمود: مرا نیازی در این بوی گند شما نیست، و از امام روایت شده: کسی که در طلب نحو به شدت لجاجت کند (غوطه ور شود) خشوع از وی گرفته می گردد).
پاسخ: این حدیث نیز مصدرش همان کتاب "التنزیل و التحریف"، و ناقلش همان احمد سیاری است و کسی جز او این را نقل نکرده، و تازه سندش هم مرسل و مجهول می باشد و نام راویِ مجهولِ آن یعنی «حویزه» حتی در یک حدیث دیگر نیامده است، بلکه از نوع گویش او که به امام علیه السلام می گوید: «تو مردی دارای فضل هستی ای کاش ...» روشن می شود او اعتقادی به امامت ایشان نداشته و فقط حضرت را مردی دارای فضل می دانسته است.
و قسمت آخر روایت نیز که کلاً فاقد سند می باشد، و آنچه مکروه دانسته شده غوطه ور شدن در علم نحو است نه اصل یادگیری ادبیات عرب.
لازم به ذکر که: این دو حدیث 13 قرن در هیچ کتاب حدیثی شیعه حتی "بحار الأنوار" ثبت نشده بوده و تنها در قرن چهاردهم توسط محدث نوری ثبت گردیده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حدیث 3) «وَ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ قُطَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع: أَصْحَابُ الْعَرَبِيَّةِ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»[6]: (قطبه از عبد الاعلی از امام صادق علیه السلام: اصحاب عربیت کلمات را از جایگاه شان تحریف می کنند).
پاسخ: این حدیث نیز از نظر مصدر و ناقل و راوی، سرگذشت حدیث قبلی را دارد و راویِ مجهولِ آن یعنی"قطبه" نامش در سند هیچ حدیث دیگری نیامده است.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حال مراد از اصحاب عربیت چیست؟ آیا مراد کسی است که صرف و نحو را فرا می گیرد؟ یقیناً مراد این نیست چون عموم کسانیکه ادب عرب را یاد می گیرند دست به تحریف نزده و نمی زنند. یا مراد کسانی است که در عربیت صاحب نظر شده اند؟ که اگر این باشد ربطی به کسی که صرفاً ادبیات عرب را فرا گرفته ندارد. و در هر صورت، در این حدیث، اصحاب عربیت مذمت شده اند نه خود عربیت.
احادیث موافق ادبیات عرب:
در مقابل این سه حدیث با این وضعیت سندی، دو حدیث در همان کتابِ محدث نوری و در همان باب مذکور نقل شده که جریان احمد بصری فریبکارانه، چشمهای خود را از آن دو حدیث می بندند:
💢 حدیث 1) «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: الْعُلُومُ أَرْبَعَةٌ: الْفِقْهُ لِلْأَدْيَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ وَ النُّجُومُ لِمَعْرِفَةِ الْأَزْمَانِ»[7]: (امیر المومنین علیه السلام: علم ها چهارتا هستند: فقه برای دینها، طب برای بدنها، نحو برای زبان، و نجوم برای فهمیدن زمانها).
در این حدیث، به روشنی، علم نحو در کنار دیگر علومِ ضروری برای بشر معرفی شده، بلکه یکی از چهار علم اصلی تلقی گشته، و علامه مجلسی همین حدیث را در باب بیان علومی که مردم مامور به کسب آن شده اند و برای شان نفع دارد ثبت نموده است.[8]
اما جریان مدعی یمانی فریبکارانه، این حدیث را در همان مصدر نمی بینند.
💢حدیث 2) «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ بِلَالًا كَانَ يُنَاظِرُ الْيَوْمَ فُلَاناً فَجَعَلَ يَلْحَنُ فِي كَلَامِهِ وَ فُلَانٌ يُعْرِبُ وَ يَضْحَكُ مِنْ فُلَانٍ[9]. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: إِنَّمَا يُرَادُ إِعْرَابُ الْكَلَامِ وَ تَقْوِيمُهُ لِيُقَوِّمَ الْأَعْمَالَ وَ يُهَذِّبَهَا مَا يَنْفَعُ فُلَاناً إِعْرَابُهُ وَ تَقْوِيمُهُ إِذَا كَانَتْ أَفْعَالُهُ مَلْحُونَةً أَقْبَحَ لَحْنٍ وَ مَا ذَا يَضُرُّ بِلَالًا لَحْنُهُ إِذَا كَانَتْ أَفْعَالُهُ مُقَوَّمَةً أَحْسَنَ تَقْوِيمٍ وَ مُهَذَّبَةً أَحْسَنَ تَهْذِيبٍ»[10]: (امیر المومنین علیه السلام: ... درست و استوار ادا کردن کلام تنها از این جهت مقصود واقع شده که اعمال را درست و پاک کند ...).
در این حدیث نیز به صراحت، ادب عربی، کمک کار تقویت و پاکیزه کردن اعمال معرفی شده است؛ اما جریان پیرو احمد، این حدیث را هم فریبکارانه، نمی بینند.
💢حدیث 3) نیز حدیثی توسط شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام ثبت شده که: «تَعَلَّمُوا الْعَرَبِيَّةَ فَإِنَّهَا كَلَامُ اللهِ الَّذِي تَكَلَّمَ بِهِ خَلْقَه»[11]: (عربیت را یاد بگیرید چون آن، کلام خداوند می باشد که به واسطه آن کلام با خلقش سخن گفته است).
و با وجود این تصریح، چه جایی برای انکار جواز یادگیری علم عربی بلکه وجوب آن در حد فهم دین باقی می ماند؟!
💢حدیث 4) همچنین شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام از پدران از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده: «تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ بِعَرَبِيَّتِهِ وَ إِيَّاكُمْ وَ النَّبْرَ فِيهِ يَعْنِي الْهَمْزَ»[12]: (قرآن را با عربيتش بياموزيد، و از به كار بردن «نبر» يعنى همزه، در آن بپرهيزيد).
این حدیث نیز به روشنی مردم را ترغیب به یادگیری عربیت می کند و جای انکاری باقی نمی گذارد.
💢حدیث 5) به سند صحیح اعلایی از امام صادق علیه السلام نقل شده: «أَعْرِبُوا حَدِيثَنَا فَإِنَّا قَوْمٌ فُصَحَاءُ»[13]: (حدیث ما را اِعراب بدهید چون ما قومی فصیح هستیم).
اِعراب در لغت عرب به معنای این هست که کلمات را درست ادا کنند نه شکسته و عامیانه که به دانش آن علم "صرف" و "لغت" می گویند، و در اصطلاح یعنی حرکات آخر کلمات، که به دانش آن علم "نحو" گفته می شود، و هم به کسی که خود کلمات را درست ادا می کند و هم به کسی که حرکات آخر کلمات را صحیح تلفظ می نماید فصیح می گویند.[14]
البته در مورد اینکه مراد این حدیث از رعایت «اِعراب» چیست چند برداشت وجود دارد:
الف) هنگام نوشتن حدیث، اِعراب آخر الفاظ حدیث را به همانگونه که می شنوید بگذارید و آن را تغییر ندهید هر چند وجه آن را ندانید چون ما قومی فصیح هستیم و اِعراب کلمات را درست ادا می کنیم.[15]
پس مثل احمد بصری، جمله «لیس منتظَراً» را «لیس منتظرٌ» ننویسید.[16]
ب) وقتی احادیث ما را می گویید حروف و کلماتش را درست ادا کرده و حرکاتش را به گونه صحیح اظهار کنید چون ما قومی فصیح هستیم.[17]
نه مثل احمد بصری که در هنگام سخن گفتن غلط حرف می زند، چون ما اهل بیت فصیح هستیم و احمد بصری از ما اهل بیت نیست و به همین خاطر هم فصیح نیست.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
طبق این دو برداشت، مراد روایت، دستور به رعایت علم نحو در اظهار حرکات صحیح در آخر کلمات بوده که این دقیقاً مخالف ادعای جریان مدعی یمانی مبنی بر بی ارزش بودن رعایت ادبیات است.
ج) به هنگام بیان احادیث ما حرکات و سکناتِ وزنیِ کلمات را درست ادا کنید تا با کلمات دیگر اشتباه نشود[18]، و مثلاً مثل احمد بصری، «أوصنی» فعل مذکر را «أوصینی» فعل مونث ننویسید.[19]
طبق این برداشت، مراد روایت، دستور به رعایت علم صرف و لغت در اظهار وزن و ساختار صحیح کلمات بوده که این نیز دقیقاً مخالف ادعای جریان مدعی یمانی می باشد.
د) به هنگام نوشتن حدیث، حروف کلمات را درست بنویسید تا شبیه هم نوشته نشوند و بر مخاطب اشتباه نگردند.[20]
این برداشت نیز تا حدودی در بردارنده رعایت علم نحو و صرف و لغت است، چون گاهی درست نوشتن کلمه به رعایت این سه علم بستگی دارد، هر چند شامل این نیز می شود که دندانه ها و نقطه ها و سرکش های حروف را درست بگذاریم.
هـ) الفاظ احادیثِ ما را تغییر ندهید و از الفاظ جایگزین که دارای ابهام و مخلّ به معنی است استفاده نکنید که ما قومی شیواگو هستیم.[21]
و این برداشت نیز مخالف ادعای جریان احمد بصری است، زیرا شیواگویی رشته ای از ادبیات عرب به نام «فصاحت» است که جریان او، این علم را نیز بشری و رعایت آن را غیر ضروری می دانند.
💢حدیث 6) همچنین در حدیثی از امام جواد علیه السلام آمده: «مَا اسْتَوَى رَجُلَانِ فِي حَسَبٍ وَ دِينٍ قَطُّ إِلَّا كَانَ أَفْضَلُهُمَا عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ آدَبَهُمَا. قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ عَلِمْتُ فَضْلَهُ عِنْدَ النَّاسِ فِي النَّادِي وَ الْمَجَالِسِ فَمَا فَضْلُهُ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ ع بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ كَمَا أُنْزِلَ وَ دُعَائِهِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَيْثُ لَا يَلْحَنُ وَ ذَلِكَ أَنَّ الدُّعَاءَ الْمَلْحُونَ لَا يَصْعَدُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[22]:
(دو مرد در حسب و دین مساوی نباشند الا اینکه افضل آن دو نزد خدای عز و جل ادیب ترِ آن دو می باشد. راوی گفت: فدایتان شوم فضل ادیب تر را نزد مردم و در محافل و مجالس می دانم اما فضلش نزد خدای عز و جل چیست؟ امام فرمود: بدین خاطر که قرآن را همانگونه که نازل شده قرائت می کند و خدای عز و جل را بدون غلط می خواند، زیرا دعای دارای غلط به سوی خدای عز و جل بالا نمی رود).[23]
مرحوم حر عاملی این حدیث را در کتاب "وسائل الشیعه" ضمن باب وجوب تعلّم اِعراب قرآن آورده است.[24]
و این حدیث دهان هر یاوه گویی را در مورد انکار ادبیات عرب می بندد.
استدلال به ادبیات توسط اهل بیت علیهم السلام:
بلکه از این بالاتر، خود اهل بیت علیهم السلام برای اثبات برخی احکام و عقاید، به ادبیات عرب استدلال می نمودند، از جمله:
به سند صحیح اعلایی از امام باقر علیه السلام روایت شده که وقتی از ایشان پرسیدند: از کجا دانستید مسح سر و پا به همه سر و پا نیست؟ فرمودند: ... خدا فرموده: «صورت های خود را بشویید» سپس کلام را تغییر داده و فرموده: «و به سرهای تان مسح کنید» و ما از این "به" دانستیم مسح به بعضی از سر می باشد:
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع: أَ لَا تُخْبِرُنِي مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ إِنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَيْنِ؟ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ: يَا زُرَارَةُ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص وَ نَزَلَ بِهِ الْكِتَابُ مِنَ اللهِ، لِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: "فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ" فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ: "وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ" ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ فَقَالَ: "وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ" فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ: "بِرُؤُسِكُمْ" أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاء».[25]
و مقصود حضرت اینست که باء در این آیه، بای تبعیضیه است که برای بیان بخشی از موضوع به کار می رود، در نتیجه مشخص می شود که بعضی از سر باید مسح شود نه همه اش.[26]
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۳)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
واضع ادبیات:
بلکه از همه اینها بالاتر، به اعتراف شیعه و سنی، واضع علم ادبیات عرب، شخص شخیص امیر المومنین علیه السلام بوده اند:
شیخ حر عاملی م 1104 از ابو الاسود روایت کرده که: «رَوَى أَبُو الْأَسْوَدِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَوَجَدْتُ فِي يَدِهِ رُقْعَةً فَقُلْتُ: مَا هَذِهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: إِنِّي تَأَمَّلْتُ كَلَامَ النَّاسِ فَرَأَيْتُهُ قَدْ فَسَدَ بِمُخَالَطَةِ هَذِهِ الْحَمْرَاءِ، يَعْنِي الْأَعَاجِمَ فَأَرَدْتُ أَنْ أَضَعَ لَهُمْ شَيْئاً يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ وَ يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ أَلْقَى الرُّقْعَةَ وَ فِيهَا مَكْتُوبٌ: الْكَلَامُ كُلُّهُ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ، اسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ فَالاسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ الْمُسَمَّى، وَ الْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ بِهِ، وَ الْحَرْفُ مَا جَاءَ لِمَعْنًى، وَ قَالَ لِي: انْحُ هَذَا النَّحْوَ وَ أَضِفْ إِلَيْهَا مَا وَقَعَ إِلَيْكَ وَ اعْلَمْ يَا أَبَا الْأَسْوَدِ أَنَّ الْأَسْمَاءَ ثَلَاثَةٌ: ظَاهِرٌ وَ مُضْمَرٌ وَ اسْمٌ لَا ظَاهِرٌ وَ لَا مُضْمَرٌ وَ أَرَادَ بِذَلِكَ الِاسْمَ الْمُبْهَمَ»:
(خدمت امیر المومنین علیه السلام رسیدم دیدم نوشته ای در دست ایشان است. گفتم: ای امیر المومنین این چیست؟ فرمودند: من کلام مردم (عرب) را نگاه کردم دیدم به واسطه اختلاط با غیر عربها خراب شده، لذا تصمیم گرفتم معیاری برای آنها قرار دهم تا به آن مراجعه نموده و بر همان تکیه کنند. سپس کاغذی را گذاشتند و در آن نوشته بود: کلام کلاً سه قسم است: اسم و فعل و حرف، اسم آن چیزی است که ... و به من فرمودند: به این نحو (مطالب را) جمع کن و به آن هر چه یافتی اضافه نما. و بدان ای ابو الاسود: اسم سه گونه است: ظاهر و ضمیر و چیزی که نه ظاهر است و نه ضمیر (یعنی اسم اشاره و اسم موصول و...).
«قَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ: وَ كَانَ مَا وَقَّعَ إِلَيَّ إِنَّ وَ أَخَوَاتِهَا مَا خَلَا لَكِنَّ، فَلَمَّا عَرَضْتُ عَلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: وَ أَيْنَ لَكِنَّ؟ فَقُلْتُ: مَا حَسِبْتُهَا مِنْهَا، فَقَالَ: هِيَ مِنْهَا، فَأَلْحَقْتُهَا، فَقَالَ: مَا أَحْسَنَ هَذَا النَّحْوَ الَّذِي نَحَوْتَ فَلِذَلِكَ سُمِّيَ النَّحْوُ نَحْواً.
قَالَ: وَ كَانَ أَبُو الْأَسْوَدِ مِمَّنْ صَحِبَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ كَانَ مِنَ الْمَشْهُورِينَ بِصُحْبَتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ وَ مَحَبَّةِ أَهْلِ بَيْتِهِ، ثُمَّ ذَكَرَ لَهُ أَرْبَعَةَ أَبْيَاتٍ فِي مَدْحِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ الْإِقْرَارِ بِأَنَّهُ وَصِيٌّ.
قَالَ: وَ كَانَ يَنْزِلُ الْبَصْرَةَ فِي بَنِي قُشَيْرٍ وَ كَانُوا يَرْجُمُونَهُ لِمَحَبَّتِهِ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَإِذَا ذَكَرَ رَجْمَهُمْ لَهُ قَالُوا: إِنَّ اللهَ يَرْجُمُكَ، فَيَقُولُ: لَوْ رَجَمَنِي اللهُ أَصَابَنِي وَ لَكِنَّكُمْ تَرْجُمُونَ فَلَا تُصِيبُونَ»:[27]
(ابو الاسود می گوید: من آنچه به دست آوردم «إنّ» و هم سیاق های آن غیر از «لکنّ» بود (یعنی حروف مشبّهه به فعل که بر سر اسم و خبر می آیند و اسم را فتحه و خبر را ضمه می دهند مثل: "إنّ علیاً أمیرُ المومنین". و هم سیاق های «إنّ» عبارتند از: «أَنَّ، لَيْتَ، لَعَلَّ، كَأَنَّ و لکِنَّ»). چون اینها را بر علی علیه السلام عرضه نمودم فرمودند: پس «لکنّ» کو؟ گفتم: من آن را جزء این حروف نمی دانستم، فرمودند: «لکنّ» هم جزء این حروف است. لذا من «لکنّ» را جزء آن حروف قرار دادم. امام فرمودند: چقدر این نحوی که جمع کرده ای نیکوست، و به این خاطر، این علم به اسم «نحو» نامیده شد.
و ابو الاسود از اصحاب امیر المومنین و مشهور به رفت و آمد با ایشان و محبت آن حضرت و اهل بیت ایشان بود و اشعاری دارد که در آن اقرار به وصایت حضرتش نموده است و اهل بصره وی را به خاطر محبتش به امام و اهل بیت ایشان آزار می دادند).
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۴)