ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
د) موافقت و مخالفت با قرآن
پیروان احمد بصری بعد از بدعت دانستن علم رجال و کنار گذاشتن آن، با تکیه بر روایاتی، معیار قبول احادیث را موافقت و مخالفت با قرآن معرفی می کنند، به این معنا که هر حدیثی از نظر مضمون موافق قرآن بود معتبر و هر حدیثی مخالف قرآن بود نامعتبر می باشد.
اما براستی چند درصد از مطالبی که در احادیث آمده، موافق یا مخالف قرآن است؟ شاید به ده درصد هم نرسد! زیرا نسبت مطالب گفته شده در احادیث با مطالب قرآن سه گونه است: موافق قرآن، مخالف قرآن، و مسکوت در قرآن، یعنی آنها که در ظاهر قرآن اصلاً سخنی پیرامون شان وجود ندارد[1]؛ و اکثریت احادیث از این گونه اند. عمده مسائل تاریخی، عموم مباحث علمی، عمده احکام شرعی و فروع اعتقادی، در ظاهر قرآن بیان نشده است. به عنوان مثال: تعداد رکعات نماز، مصادیق اولو الامر و اهل بیت، شأن نزول آیات، تاریخ جنگهای پیامبر، عموم معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله، و بسیاری از فروع و شروط و موانع و اسباب احکام در قرآن نیست.
خوب اگر تنها ملاک قبول و رد حدیث، موافقت و مخالفت با قرآن باشد، تمام این احادیث، بدون معیار مانده و باید کنار گذاشته شوند. لذا از همین نکته فهمیده می شود: مراد از معیار موافقت و مخالفت، تنها در جایی است که قرآن در آن باره سخن صریحی داشته باشد.
امام صادق علیه السلام در حدیثی معتبر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل فرمود:
«مَا وَجَدْتُمْ فِي كِتَابِ اللهِ فَالْعَمَلُ بِهِ لَازِمٌ لَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِهِ وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِي كِتَابِ اللهِ وَ كَانَتْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَلَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِ سُنَّتِي وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَمَا قَالَ أَصْحَابِي فَخُذُوهُ ... قِيلَ: يَا رَسُولَ اللهِ ص وَ مَنْ أَصْحَابُكَ؟ قَالَ: أَهْلُ بَيْتِي»[2]:
(آنچه در کتاب خدا یافتید عمل به آن لازم است و هیچ عذری برای شما در ترک آن وجود ندارد و هر چه در کتاب خدا نبود و در موردش سنتی از من بود هیچ عذری در ترک سنت من ندارید و هر چه در آن سنتی از من نبود به آنچه اصحاب من گفتند عمل کنید ... پرسیده شد: ای رسول خدا اصحاب شما کیانند؟ فرمودند: اهل بیتم).
خوب در این حدیث به صراحت گفته شده که بعضی چیزها در قرآن نیست و در سنت رسول خداست و باز بعضی چیزها در سنت پیامبر صلی الله علیه و آله هم نیست و در کلام اهل بیت علیهم السلام می باشد.
برای همین، در بعضی از روایات، موافقت و مخالفت با سنتِ ثابت پیامبر هم ذکر شده تا هر چه در ظاهر قرآن نبود با سنت نبوی محک زده شود و باز در برخی روایات، احادیث ثابت از خود ائمه علیهم السلام هم به سنت نبوی افزوده شده تا هر چه در سنت نبود با روایات ثابت از اهل بیت علیهم السلام سنجیده گردد. و سوال اینجاست که معیار اعتبار خود آن احادیث - که عموماً متواتر نیستند - چیست و از کجا به اثبات رسیده اند تا معیار سنجش دیگر روایات قرار گیرند؟
از طرفی، مقصود از مخالفت با قرآن، مخالفت به صورت تباین است نه عموم و خصوص، و الا تمام احادیثی که عمومات و اطلاقات قرآن را تخصیص یا تقیید زده اند، مخالف قرآن تلقی می شوند که این به نظر محققان همه مذاهب اسلامی باطل است. بله گاهی اطلاق و عموم آیات به گونه ای بیان شده که إبای از تقیید و تخصیص دارند، در چنین صورتی روایتِ مقیِّد یا مخصص، مخالف قرآن تلقی می شود.
از طرف دیگر، وقتی می گویند: "موافق یا مخالف قرآن"، تنها آیاتی اراده شده که معنای شان واضح و روشن است[3]، و الا اگر از هر جهتی دارای ابهام باشند نمی توانند در همان زمینه که ابهام دارند معیار قبول و رد حدیث قرار گیرند و با همین بیان، تمام آیات متشابه، آیات منسوخ و آیاتی که در مراد و تفسیر آنها اختلاف معتنا به وجود دارد خارج از معیار محک اعتبار حدیث خواهند بود[4]. این در حالیست که در خود معنای متشابه و نیز مصادیق آیات منسوخ هم اختلاف است.
و به همین جهت محدث بزرگ شیعه، شیخ حر عاملی می نگارد: «مراد، عرضه کردن حدیث بر آیات واضح قرآن یا آیاتی است که تفسیر آن از ائمه علیهم السلام به دست ما رسیده است».[5]
همچنین، آیات قرآن از یک نظر بر دو قسمِ نص و ظاهر می باشند. نص یعنی فقط یک معنا را بر می تابد لذا مفهومش قطعی است، اما ظاهر، یعنی با اینکه در یک معنا ظهور دارد ولی معنای دیگری هم بر می تابد لذا مفهومش ظنی است. این در حالیست که بسیاری از آیات قرآن جزء ظواهرند نه نصوص، در نتیجه معیار قرار دادن موافقت قرآن، تکیه کردن در حجیت روایات بر ظن می باشد[6] و قبلاً ثابت کردیم که طبق معارف اسلام، اصل اوّلی، حرمت عمل کردن به ظن و احتمال است.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
و اگر اتباع احمد بگویند: حجیت ظاهر کلام و عمل کردن به آن، کاری عقلایی و مورد قبول همه عقلاست، می گوییم: اعتماد کردن به نقل انسان ثقه و اعتماد نکردن به نقل شخص غیر مورد اعتماد نیز کاری عقلایی و مورد قبول عقلاست.
و از طرف سوم، در بسیاری از موارد، موافقت قرآن تنها در کلیات است نه جزئیات؛ مثلاً در روایت آمده که علائم حتمیِ ظهور 5 تاست که عبارتند از: خروج سفیانی در شام، خروج یمانی از یمن، صیحه آسمانیِ جهانی، قتل نفس زکیه در مکه و خسف در زمین بیداء بیرون از مدینه. خوب ما با مراجعه به قرآن تنها همین قدر می فهمیم که برای بعضی چیزها علائمی وجود دارد که اگر قرآن هم نمی گفت خودمان این را می دانستیم، اما اینکه ظهور هم علائمی دارد و آن علائم بر دو قسمِ محتوم و غیر محتوم اند و باز محتوماتش 5 مورد می باشد و باز مصادیقش همان موارد مذکور است را از کجای قرآن در آوریم؟
شاید اتباع احمد بگویند: همین که حدیثی مخالف قرآن نیست قبول می کنیم! اما اولاً به این نمی گویند موافق قرآن، ثانیاً اینکه مطلبی مخالف قرآن نیست تلازمی ندارد که حتماً معصوم آن را گفته باشد یعنی صدورش را از معصوم ثابت نمی کند، و نسبت دادن آن به حجت خدا، بدون اینکه بدانیم از او صادر شده است، مصداق بارز سخن بستن بر خدا و حجتش می باشد.
همچنین امیر المومنین علیه السلام در حدیثی، آیات قرآن را سه قسم معرفی کرده اند: (1) قسمی که هر عالم و جاهلی آن را می فهمد، (2) قسمی که فقط کسی آن را می فهمد که ذهنش پاک و درکش دقیق و دارای قدرت تشخیص و سینه اش گنجایش فهم اسلام را داشته باشد، و (3) قسمی که تنها راسخان در علم آن را می فهمند: «إِنَّ اللهَ جَلَّ ذِكْرُهُ لِسَعَةِ رَحِمَتِهِ وَ رَأْفَتِهِ بِخَلْقِهِ وَ عِلْمِهِ بِمَا يُحْدِثُهُ الْمُبَدِّلُونَ مِنْ تَغْيِيرِ كِتَابِهِ قَسَّمَ كَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْيِيزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا اللهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ وَ إِنَّمَا فَعَلَ اللهُ ذَلِكَ لِئَلَّا يَدَّعِيَ أَهْلُ الْبَاطِلِ مِنَ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَى مِيرَاثِ رَسُولِ اللهِ ص مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ مَا لَمْ يَجْعَلِ اللهُ لَهُمْ».[7]
و پر واضح است که معیار قرار دادن موافقت و مخالفت قرآن به صورت عمومی، تنها نسبت به قسم اول صحیح می باشد که هر کسی می تواند تشخیص دهد. اما نسبت به قسم دوم فقط برای افراد خاصی که صاحب آن صفاتند قابل تشخیص می باشد، و قسم سوم هم که فهمش متکی بر بیان راسخان در علم است که همان اهل بیت علیهم السلام هستند[8]، و به عبارت دیگر: مبتنی بر خود روایات است و ابتنای روایات بر آن، موجب دور باطل می شود.
نیز آن حضرت هنگامی که ابن عباس را برای مناظره با خوارج فرستادند فرمودند:
«لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً»[9]:
(با آنها با قرآن مناظره نکن چون قرآن پذیرنده چند معنا و دارای چند وجه است و تو می گویی و آنها هم می گویند لکن با آنها به وسیله سنت مناظره نما که هرگز از آن راه فراری نمی یابند).
خوب در این حدیث شریف نیز تفسیر به رای قرآن را عامل این می دانند که هر کس بتواند قرآن را موافق نظر خویش جلوه دهد، بر عکس سنت که به این راحتی قابلیت تفسیر به رای ندارد. در نتیجه نه تنها حصر ملاک در قرآن، مشکل اعتبار سنجی را حل نمی کند که بر مشکل می افزاید.
در پایان عرض می کنیم: تا صدور خود همین روایات از معصوم، به اثبات نرسد چگونه می توانند معیار سنجش دهها هزار حدیث قرار گیرند؟!
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
[1] . قید "ظاهر" را از این جهت آوردم که به اعتقاد شیعه، همه چیز در باطن قرآن وجود دارد ولی تنها اهل بیت علیهم السلام از موارد و مطالب آن با خبرند.
[2] . بصائر الدرجات ص11 ح2، معانی الأخبار ص156-157
[3] . «العَرْض على آية من القرآن عُلم مراد الله بها من جهة». الذريعة إلى حافظ الشريعة ج1 ص85
[4] . «الظاهر أنّ المخاطبين من لهم التمكّن من تمييز الناسخ من المنسوخ، و المحكم من المتشابه، فأمروا بالعرض أوّلاً على الكتاب عسى أن يظفروا بما يوجب لهم العلم». الذريعة إلى حافظ الشريعة ج1 ص91؛ «المراد بكتاب الله في هذا الحديث و أمثاله الآية المعلومُ عدمُ نسخها». همان ص93
[5] . المراد عرض الحديث على الواضحات من القرآن، أو على الآيات التى ورد تفسيرها عنهم عليهم السلام. الإیقاظ من الهجعة ص21
[6] . «أنّ موافقة كتاب الله مجملة، و لو أُريد بها موافقة الظاهر فالظاهر مظنون كالخبر، فالعمل يرجع إلى المظنون». إستقصاء الإعتبار في شرح الإستبصار ج1 ص29
[7] . الإحتجاج ج1 ص253
[8] . الکافی ج1 ص186 ح6
[9] . نهج البلاغة ص465
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)
4_5938360764296335242.ogg
زمان:
حجم:
16.46M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۱۲
╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم
╣◆سخن دوم : علم رجال
◆بررسی احادیث موافقت
◆حدیث (۱)
◆حدیث (۲)
◆حدیث (۳)
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
بررسی احادیث موافقت
حال با ذکر این مقدمه، روایات مورد استناد جریان احمد بصری را مورد بررسی قرار داده و پرده از حقیقت این معیار بر می داریم، و پیشاپیش تذکر می دهیم که این روایات بر دو دسته هستند: (1) آنها که فقط از موافقت یا مخالفت با قرآن سخن گفته اند، (2) آنها که موافقت و مخالفت با سنت را نیز ضمیمه این ملاک قرار داده اند. و قسم اول بر دو شاخه است:
الف) احادیثی که هم موافقت و هم مخالفت قرآن را به عنوان معیار حجت بودن حدیثِ موافق و باطل بودن حدیثِ مخالف بیان نموده اند.
ب) احادیثی که فقط موافقت را ذکر کرده و نسبت به معیار حدیث باطل ساکت اند، یا فقط مخالفت را بیان نموده و نسبت به معیار حدیث معتبر ساکت می باشند.
حدیث (1) «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَيْهِ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ الْقُمِّيُّ، قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا سَأَلَهُ[1] وَ أَنَا حَاضِرٌ، فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا أَشَدَّكَ فِي الْحَدِيثِ وَ أَكْثَرَ إِنْكَارَكَ لِمَا يَرْوِيهِ أَصْحَابُنَا، فَمَا الَّذِي يَحْمِلُكَ عَلَى رَدِّ الْأَحَادِيثِ؟ فَقَالَ: حَدَّثَنِي هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: لَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا حَدِيثاً إِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَ السُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِيثِنَا الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَسَّ فِي كُتُبِ أَصْحَابِ أَبِي أَحَادِيثَ لَمْ يُحَدِّثْ بِهَا أَبِي، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا مَا خَالَفَ قَوْلَ رَبِّنَا تَعَالَى وَ سُنَّةَ نَبِيِّنَا (ص) فَإِنَّا إِذَا حَدَّثْنَا قُلْنَا: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص).
قَالَ يُونُسُ: وَافَيْتُ الْعِرَاقَ فَوَجَدْتُ بِهَا قِطْعَةً مِنْ أَصْحَابِ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) وَ وَجَدْتُ أَصْحَابَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) مُتَوَافِرِينَ فَسَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ أَخَذْتُ كُتُبَهُمْ، فَعَرَضْتُهَا مِنْ بَعْدُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) فَأَنْكَرَ مِنْهَا أَحَادِيثَ كَثِيرَةً أَنْ يَكُونَ مِنْ أَحَادِيثِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ قَالَ لِي: إِنَّ أَبَا الْخَطَّابِ كَذَبَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ كَذَلِكَ أَصْحَابُ أَبِي الْخَطَّابِ، يَدُسُّونَ هَذِهِ الْأَحَادِيثَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا فِي كُتُبِ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)، فَلَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا خِلَافَ الْقُرْآنِ، فَإِنَّا إِنْ تَحَدَّثْنَا حَدَّثْنَا بِمُوَافَقَةِ الْقُرْآنِ وَ مُوَافَقَةِ السُّنَّةِ»[2]:
(کسی از یونس بن عبد الرحمن پرسید: چقدر تو در قبول حدیث سختگیری و انکارت نسبت به آنچه اصحاب ما نقل می کنند زیاد است؛ چه چیز تو را بر رد احادیث وا می دارد؟ یونس گفت: هشام بن حکم برایم نقل نمود که از امام صادق علیه السلام شنیده است: حدیثی بر ما قبول نکنید الا آنچه موافق قرآن و سنت باشد یا با آن شاهدی از احادیث گذشته ما بیابید چون مغیرة بن سعید که لعنت خدا بر او باد در کتب اصحاب پدرم احادیثی را وارد می کرد که پدرم آنها را نگفته بود، پس از خدا بترسید و حدیثی که مخالف سخن پروردگار ما و سنت پیامبر ماست را بر ما قبول نکنید، که ما وقتی حدیث می کنیم می گوییم: خدای عز و جل فرمود و رسول خدا فرمود.
... احادیث بسیاری که از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام شنیده بودم به امام رضا علیه السلام عرضه کردم اما ایشان از میان آنها روایات زیادی را انکار نمود که جزء احادیث امام صادق علیه السلام باشد و به من فرمود: ابو الخطاب بر امام صادق دروغ می بست خدا ابو الخطاب و نیز اصحابش را لعنت کند که این احادیث را تا به امروز لا به لای کتب اصحاب امام صادق جا دادند، پس احادیث مخالف قرآن را بر ما نپذیرید چون ما اگر حدیث کنیم موافق قرآن و موافق سنت می گوییم).
بررسی: سند این حدیث معتبر است اما همینطور که مشاهده می کنید امام صادق علیه السلام سه معیار برای قبول حدیث معرفی کرده اند: موافقت قرآن، موافقت سنت ثابتِ پیامبر[3]، شاهدی از احادیث ثابت اهل بیت، و امام رضا علیه السلام نیز دو معیارِ موافقت قرآن و موافقت سنت را توأم ذکر نموده اند. و با این بیان روشن می شود موافقت قرآن تنها معیار قبول حدیث نیست و همه چیز در ظاهر قرآن وجود ندارد، و لذا در کنار معیار موافقت با قرآن، موافقت با سنتِ ثابت هم ملاک قرار داده شده، و باز در کنار آن، شاهدی از احادیث ثابت اهل بیت هم به عنوان ملاک معرفی شده تا هر کدام مکمل دیگری باشد.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
همچنین با توجه به ابتدای کلام امام صادق علیه السلام که فرمودند: «پس از خدا بترسید: فَاتَّقُوا اللَّهَ» روشن می شود نگاه آن حضرت تنها به احادیثی است که مستقیماً درباره عقاید یا احکام دین سخن می گوید، در نتیجه صدها و صدها روایت طبّی، هزاران روایت تاریخی، و هر آنچه که به طور مستقیم جزء مسائل دین نیست، از حیطه این معیار خارج است؛ خوب معیار سنجش اعتبار آن احادیث چه می باشد؟
نیز از این حدیث به وضوح دانسته می شود که صرف مخالف نبودن حدیث با قرآن یا سنت، دلیل اعتبار آن نیست، چون امام صادق و امام رضا علیهما السلام موافقت و عدم مخالفت را با هم به عنوان معیار معرفی کرده اند و فرمودند: «حدیثی بر ما قبول نکنید الا آنچه موافق قرآن و سنت باشد ... حدیثی که مخالف سخن پروردگار ما و سنت پیامبر ماست را بر ما قبول نکنید» و: «احادیث مخالف قرآن را بر ما نپذیرید چون ما اگر حدیث می گوییم موافق قرآن و موافق سنت می گوییم»، یعنی نه تنها مخالف نباشد که موافق هم باشد.
ممکن است بپرسید: چرا در این حدیث هیچ سخنی از وثاقت راوی به میان نیامده است؟ پاسخ اینست که: چون راویان احادیث مورد نظر این دو امام علیهما السلام ثقه بوده اند. توضیح آنکه: سخن امام صادق و امام رضا علیهما السلام درباره روایاتی است که در کتب اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام است نه روایات سمعی؛ کُتبی که اینقدر در جامعه شیعه رواج داشته و مورد اعتنا بوده که امام صادق علیه السلام با خطاب عمومی از شیعه می خواهند هر حدیثی را از پدرشان نپذیرند و امام رضا علیه السلام تصریح می نمایند که آن احادیث جعلی به واسطه وجودشان در آن کتابها همچنان در شیعه باقی مانده است. و علت این بقا و رواج نمی تواند جز این باشد که نویسندگان آن کتب کاملاً مورد وثوق و اعتماد بوده اند که کتب شان توانسته چنین جایگاهی در شیعه پیدا کند.
در نتیجه وقتی کسی به کتاب های آن راویان ثقه مراجعه می کرد احادیثی که مغیره و یاران ابو الخطاب در آنها جعل کرده بودند را تشخیص نمی داد، لذا امام علیه السلام ورای بحث وثاقت، معیاری را مطرح کرده اند که حتی اگر سند هم معتبر بود، بدون وجود آن معیار، حدیث مردود می شود.
و به عبارت ساده: این روایت معیار وثاقت راوی را رد نمی کند و ممکن است مرادش این باشد که اگر راوی ثقه، حدیثی مخالف قرآن نقل کرد باطل است نه اینکه اگر راوی غیر ثقه حدیثی موافق قرآن نقل کرد حتماً صحیح می باشد.
البته باید دانست که همین روایت با همین سند در همان مصدر بگونه دیگری نیز ثبت شده که کلاً فاقد بحث موافقت و مخالفت است:
«عَنْهُ[4] عَنْ يُونُسَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: كَانَ الْمُغِيرَةُ بْنُ سَعِيدٍ يَتَعَمَّدُ الْكَذِبَ عَلَى أَبِي، وَ يَأْخُذُ كُتُبَ أَصْحَابِهِ وَ كَانَ أَصْحَابُهُ الْمُسْتَتِرُونَ بِأَصْحَابِ أَبِي يَأْخُذُونَ الْكُتُبَ مِنْ أَصْحَابِ أَبِي فَيَدْفَعُونَهَا إِلَى الْمُغِيرَةِ فَكَانَ يَدُسُّ فِيهَا الْكُفْرَ وَ الزَّنْدَقَةَ وَ يُسْنِدُهَا إِلَى أَبِي ثُمَّ يَدْفَعُهَا إِلَى أَصْحَابِهِ فَيَأْمُرُهُمْ أَنْ يُثْبِتُوهَا[5] فِي الشِّيعَةِ، فَكُلُّ مَا كَانَ فِي كُتُبِ أَصْحَابِ أَبِي مِنَ الْغُلُوِّ فَذَاكَ مَا دَسَّهُ الْمُغِيرَةُ بْنُ سَعِيدٍ فِي كُتُبِهِمْ»[6]:
(مغیرة بن سعید از عمد بر پدرم دروغ می بست و کتب اصحاب پدرم را می گرفت و یارانش نیز که در میان اصحاب پدرم مخفی بودند کتابها را از اصحاب پدرم می گرفتند و به مغیره می دادند و او در آنها کفر و بی خدایی وارد کرده و به پدرم سند می داد سپس کتابها را به اصحابش داده و امرشان می کرد آنها را در میان شیعه پخش کنند، پس هر چه در کتب اصحاب پدرم از غلو هست چیزهایی است که مغیرة بن سعید در کتب آنها وارد کرده است).
خوب همانگونه که می بینید در این ثبت اصلاً سخنی از معیار موافقت و مخالفت وجود ندارد و تنها همین قدر گفته شده که احادیث مشتمل بر غلو در کتب اصحاب امام باقر علیه السلام جعلی می باشد.
از طرفی موضوع این نسخه، تنها احادیث مربوط به اعتقاد است همچنانکه انحراف اصلی ابو الخطاب نیز اعتقادی بود، لذا از ضمیمه این ثبت با ثبت قبلی، معیار موافقت و مخالفت با قرآن، تنها نسبت به احادیث اعتقادی ثابت می شود نه بیشتر، که این مطابق منطق نیز هست. زیرا همانطور که قبلاً تذکر دادیم، عمده مسائلی که در روایات بیان شده اصلاً در ظاهر قرآن وجود ندارد و به عنوان مثال: تعداد فروعات احکام نزدیک به 50000 می باشد در حالیکه در قرآن طبق نظر مشهور فقط 500 آیه درباره احکام سخن گفته است.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث (2) «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ»[7]:
(امام صادق علیه السلام: هر چه از حدیث موافق قرآن نباشد جعلی است).
بررسی: راوی این حدیث ایوب بن راشد است که هیچ توثیقی ندارد و از نظر دلالت هم، فقط معیار حدیث باطل را بیان می کند و نمی گوید هر چه موافق قرآن بود باطل نیست، و چون از جعلی بودن حدیث سخن می گوید، روشن می شود مرادش از عدم موافقت، مخالفت صریح با قرآن است چون صرف موافق بودن حدیثی با قرآن ثابت نمی کند که مضمومنش جعلی نیست خصوصاً اگر منظور از موافقت را صرف عدم مخالفت بدانیم.
همچنانکه روایات متعددی توسط اهل سنت در ثواب قرائت سوره های قرآن نقل شده که بسیاری از آنها جعلی می باشد اما مخالفتی با قرآن ندارند، زیرا ثواب دادن بر اساس فضل است.
ولی به هر حال، این روایت نیز منکر معیار وثاقت نیست و می شود منظورش، مرحله ی بعد از وثاقت راوی باشد، یعنی ابتدا به مورد اعتماد بودن راوی نگاه می شود، اگر مورد اعتماد نبود که هیچ، اما اگر مورد اعتماد بود مضمون حدیثش بررسی می گردد، اگر مخالف صریح قرآن بود جعلی است.
و عدم ذکر مرحله اول از این جهت است که نپذیرفتن سخن فرد غیر قابل اعتماد، کاری عقلایی بوده که در آن زمان نیز جریان داشته، لذا نیازی به تذکر دادن نبوده است.
حدیث (3) «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ: كُلُ شَيْءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ»[8]:
(امام صادق علیه السلام: همه چیز باید به کتاب و سنت برگردانده شود و هر حدیثی موافق کتاب خدا نبود جعلی است).
بررسی: سند این روایت معتبر است اما از نظر محتوا قرآن و سنت را به ضمیمه هم به عنوان معیار می داند: «إِلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ»، و مرادش از عدم موافقت، مخالفت صریح است به همان بیانی که در حدیث قبلی گذشت، همچنانکه مخالف معیار وثاقت نیست به همان بیانی که گذشت.
[1] . أى سأل عن يونس.
[2] . رجال الکشی ص224 رقم401
[3] . قید "ثابت" را از این جهت افزوده ام که تا صدور سنت ثابت نشود نمی تواند معیار اثبات دیگر روایات قرار گیرد. همچنانکه امیر المومنین علیه السلام می فرمایند: «الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَيْرِ الْمُفَرِّقَة». نهج البلاغة ص434. نیز ملا رفیع الدین می نگارد: «المراد بسنة رسول الله الأحاديث المضبوطة بينهم في كتبهم المعروضة على الأئمة عليهم السلام». الذريعة إلى حافظ الشريعة ج1 ص92
[4] . أى عن محمد بن عيسى.
[5] . فی البحار و غیره: «يبثوها»: و الظاهر أنه الصحیح.
[6] . رجال الکشی ص225 ح402
[7] . الکافی ج1 ص69 ح4
[8] . الکافی ج1 ص69 ح3
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮
#پرسش_وپاسخ
╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯
🔴موضوع: فقط برای یکی؟
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
سلام
شما می گویید راه شناخت امام زمان صیحه است.
آیا این روش برای شناخت امامان دیگر شیعه هم قابل استناد می باشد؟
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـدسیســـتانے:
سلام علیڪم
بله تمام امامان علیهم السلام دارای نص ظاهر بوده اند فقط مصداقش برای حضرت مهدی علیه السلام فرق می کند.
توضیح آنکه:
حضرت مهدی علیه السلام با همه امامان فرق دارند زیرا هیچکدام از آنها ولادت مخفی و غیبت نداشته اند و کاملاً شکل و شخصیتشان برای مردم مشخص یا قابل شناخت بوده لذا نص ظاهر حجت قبلی برای مردم مسلمان جهت امامت ایشان کفایت می کرد.
اما حضرت مهدی علیه السلام نیز هر چند دارای نص ظاهر از طرف پدر در برابر چهل نفر از بزرگان شیعه بودند ولی چون نه در جامعه دیده شده بودند و هم غیبت شان به درازا کشیده، و نیز چون برای برپایی حکومت عدل جهانی در کل دنیا تشریف می آورند خود خداوند نص ظاهر ایشان را به هنگام ظهور برای کل جهان بر عهده گرفته اند.
⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮
#پرسش_وپاسخ
╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯
🔴موضوع: تناقض
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
سلام علیکم
سوال
ما می گویم که شیطان در ماه رمضان با زنجیر بسته است و خلاصه کسی را نمی تواند گمراه کند، در حالیکه طبق روایات، صیحه آسمانی توسط جبرئيل در شب بیست و سوم ماه رمضان شنیده می شود و در پایان روز ندایی از شیطان عده ای راگمراه می کند.
راه حل تناقض این دو روایت چیست؟
یک روایت میگوید شیطان به زنجیر بسته است و کسی را گمراه نمی تواند و دیگری می گوید ندایی از شیطان برای گمراهی انسان ها در ماه رمضان.
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـدسیســـتانے:
سلام علیڪم
هیچ روایتی نگفته شیطان کسی را در رمضان گمراه نمی کند و حتی اگر هم گفته بود این همه روزه خوار که جلوی چشم هستند و این همه غیبت کن و تهمت زن و دروغگو و دزد و... در ماه رمضان، روشن می کرد که حقیقت چیست.
آنچه در روایت آمده صرفاً دست بسته بودن شیطان است که یک تعبیر ادبی است و در فارسی هم کاربرد دارد و می گوییم دستم بسته است.
و مقصود این هست که وقتی شخص روزه می گیرد حالت دوری از گناه و نزدیک شدن به خدا پیدا می کند پس گاهی کلاً توبه می کند و عوض می شود و گاهی سعی می کند کمتر گناه کند، و اینگونه دست و پای شیطان بسته است.
⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹