فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 تو نمیگی علی غیر تو کسی رو نداره....
شهادت حضرت زهرا بانوی مبارز در زمان صلح و ام المقاومت تسلیت باد....
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
@sjb_esf
🔸فاطمیهی امسال هم تموم شد...
اولین فاطمیهی شاخهی جوانان...
با بحث مهم "مبارزه در زمان صلح"
دست همهی عزیزان درد نکنه... اجرتون با خانم حضرت زهرا...
انشا الله تو لباس خادمی این خاندان پیر بشین...
جای بعضیا هم خیلی خالی بود...
پ.ن؛ راستی هنوز حسابا مالی هیئت خیلی منفیه... بانی میخواد...
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
@sjb_esf
شاخه در حرم ۱.mp3
1.68M
❓جایگاه بچههای شاخه در هیئت حرم؟
امسال که قراره بار اجرایی روی دوش دوستان دانشآموز باشه، ما چه کار باید بکنیم؟
#فاطمیه
شاخه در حرم ۲.mp3
2.18M
❓جایگاه بچههای شاخه در هیئت حرم؟
امسال که قراره بار اجرایی روی دوش دوستان دانشآموز باشه، ما چه کار باید بکنیم؟
امشب آقای میرزاده جواب دادند...
#فاطمیه
📝ارتباط خاص!
قسمت دوم
خواهر شهید سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی، از قول ایشان میگوید: در یکی از مأموریتهای مهم، از داخل خاک عراق برمیگشتم. یکباره جنگنده من مورد حمله قرار گرفت. بال هواپیما شدید آسیب دید. کنترل هواپیما از دست من خارج شد. هیچ فرمانی اجرا نمیشد. لحظاتی تا سقوط فاصله داشتم. نمیدانستم چه کنم. در همان لحظه ناخودآگاه به یاد حضرت زهرا افتادم. متوسل شدم به بانوی دو عالم.
مصطفی ادامه داد: یکباره احساس کردم شخصی جلوی چشمانم ظاهر شد و گفت: شما میتوانید راحت به پروازتان ادامه دهید. به یکباره فرامین هواپیما را کنترل کردم. انگار نه انگار که دقایقی قبل هیچ کدام از اینها به فرمان من نبود. من تا لحظاتی قبل در حال سقوط بودم، اما حالا... اوج گرفتم، به راحتی به پرواز ادامه دادم. در حالیکه هواپیما به شدت آسیبدیده بود.
مصطفی ادامه داد: وقتی هواپیما به مسیر خود ادامه داد، اشک توی چشمانم حلقه زد. توی همان کابین شروع کردم بر مصیبتها و مظلومیت حضرت زهرا گریه کردم. من به این اعتقاد دارم که ما از خودمان چیزی نداریم، هرچه داریم از حضرت زهرا و فرزندانشان است. وقتی هواپیما بر زمین نشست، بقیه خلبانان به آسیبدیدگی هواپیما نگاه میکردند. هیچکس باور نمیکرد که با این جنگنده سالم بر زمین نشسته باشم.
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
#رسانه
🌿@sjb_esf
📝ارتباط خاص!
قسمت سوم
آقا سید چند قبضه سلاح داشت که میخواست آنها را به مشهد منتقل کند، من آن موقع باردار بودم. اسلحهها را در بقچهای پیچیدم و به کمرم بستم. چون چهار ماهه حامله بودم، خیلی به چشم نمیآمد.
در یکی از پاسگاههای بین راه گفتند «مسافرها پیاده شوید، میخواهیم همه را بگردیم»، رنگ از چهرهام پریده بود و نمیدانستم چه کنم!
به حاجآقا گفتم «آقا!اگر بفهمند، پدرمارا درمیآورند.»
ایشان هم گفت «همه دنبال ماهستند. اگر بفهمند، همین الان بیسیم میزنند با هلیکوپتر میآیند و ما را میبرند.»
هنوز نوبت به ما نرسیده بود، ایشان کمی فکر کرد و گفت «من الان به مادرم حضرت زهرا (س) این مطلب را میگویم،مطمئنم ایشان خودشان مراقبت میکنند.»
بعد خیلی محکم گفت «حالا بین مادرم حضرت زهرا(س) چه میکنند.»
آقاسیدعلی پایین آمد، بعد خیلی طبیعی شروع کرد به داد زدن که ای بابا! چقدر سخته با زن مسافرت کردن و...
من هم پیاده شدم و به کناری رفتم. یکدفعه آقاسید به طرف رئیس پاسگاه رفت و با عجله گفت «آقا، وضع خانم من خوب نیست. حالش به هم خورده، باردار هم است.»
رئیس پاسگاه گفت «این که غصه ندارد، ببرش به قهوهخانه، آب و چای به او بده تا ما این مسافرها را بگردیم، آن وقت شما بیایید و سوار شوید.»
به همین سادگی آمدیم به قهوهخانه، نشستیم و چای خوردیم. در همانجا به راحتی نشسته بودیم. دیدم حال آقا سیدعلی دگرگون شد! زیرلب حرف میزد و چشمانش بهاری شده بود.
رو به من کرد و گفت «من که به تو گفتم. توسل به مادرم زهرا ما را نجات میدهد.»
بعد از چند دقیقه آمدیم و سوار اتوبوس شدیم.
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
#رسانه
🌿@sjb_esf
📝 ارتباط خاص!
قسمت چهارم
به هر سنگری میرفتیم از ابراهیم میخواستند که برای آنها مداحی کند و ازحضرت زهرا بخواند.
شب بود. ابراهیم در جمع بچههای یکی از گردانها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمیکنم!
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمیکنم!
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!
من که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.
بعدکمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت زهرا تشریف آوردند وگفتند:
نگو نمی خوانم،ماتورادوست داریم.
هرکه گفت بخوان توهم بخوان.
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
#رسانه
🌿@sjb_esf
صلح و مذاکره در کار نیست،یا پیروز میشویم یا کربلا رخ میدهد.
🔻یحیی سنوار
📝یقیناً واضحترین مصداق قیام فاطمی در حال حاضر، جهاد مردم فلسطین است. آنهایی که بدون توقف به خاطر امکانات و سختی راه، بلا را به جان خریدند تا مُصلح باشند، تا در رکاب امامِ زمان پیش بروند.
و این مصداق بارز مبارزهی فاطمیست...
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
🏴@sjb_esf
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧ارتباط خاص!
قسمت ویژه
«....اون وقتیکه به صورت بسیار مضطری هیچکاری از ما بر نمیومد، پناهگاهی جز زهرا نداشتیم....»
🎤روایت سردار دلها از توسل به بانوی دو عالم در لحظاتی که هیچ تدبیری کارساز نبود...
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
#رسانه
🌿@sjb_esf