کوثر۱_2.mp3
1.99M
🎧پادپخش مرور صوتی کتاب کوثر؛ چشمه جاری
▪️این قسمت، کوثر تنها سرمایه رسول(ص)
🌿@sjb_esf
📝ارتباط خاص!
قسمت سوم
آقا سید چند قبضه سلاح داشت که میخواست آنها را به مشهد منتقل کند، من آن موقع باردار بودم. اسلحهها را در بقچهای پیچیدم و به کمرم بستم. چون چهار ماهه حامله بودم، خیلی به چشم نمیآمد.
در یکی از پاسگاههای بین راه گفتند «مسافرها پیاده شوید، میخواهیم همه را بگردیم»، رنگ از چهرهام پریده بود و نمیدانستم چه کنم!
به حاجآقا گفتم «آقا!اگر بفهمند، پدرمارا درمیآورند.»
ایشان هم گفت «همه دنبال ماهستند. اگر بفهمند، همین الان بیسیم میزنند با هلیکوپتر میآیند و ما را میبرند.»
هنوز نوبت به ما نرسیده بود، ایشان کمی فکر کرد و گفت «من الان به مادرم حضرت زهرا (س) این مطلب را میگویم،مطمئنم ایشان خودشان مراقبت میکنند.»
بعد خیلی محکم گفت «حالا بین مادرم حضرت زهرا(س) چه میکنند.»
آقاسیدعلی پایین آمد، بعد خیلی طبیعی شروع کرد به داد زدن که ای بابا! چقدر سخته با زن مسافرت کردن و...
من هم پیاده شدم و به کناری رفتم. یکدفعه آقاسید به طرف رئیس پاسگاه رفت و با عجله گفت «آقا، وضع خانم من خوب نیست. حالش به هم خورده، باردار هم است.»
رئیس پاسگاه گفت «این که غصه ندارد، ببرش به قهوهخانه، آب و چای به او بده تا ما این مسافرها را بگردیم، آن وقت شما بیایید و سوار شوید.»
به همین سادگی آمدیم به قهوهخانه، نشستیم و چای خوردیم. در همانجا به راحتی نشسته بودیم. دیدم حال آقا سیدعلی دگرگون شد! زیرلب حرف میزد و چشمانش بهاری شده بود.
رو به من کرد و گفت «من که به تو گفتم. توسل به مادرم زهرا ما را نجات میدهد.»
بعد از چند دقیقه آمدیم و سوار اتوبوس شدیم.
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
#رسانه
🌿@sjb_esf
کوثر۲_1.mp3
2M
🎧پادپخش مرور صوتی کتاب کوثر؛ چشمه جاری
▪️این قسمت، نمازی از جنس حضور
🌿@sjb_esf
📝 ارتباط خاص!
قسمت چهارم
به هر سنگری میرفتیم از ابراهیم میخواستند که برای آنها مداحی کند و ازحضرت زهرا بخواند.
شب بود. ابراهیم در جمع بچههای یکی از گردانها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمیکنم!
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمیکنم!
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!
من که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.
بعدکمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت زهرا تشریف آوردند وگفتند:
نگو نمی خوانم،ماتورادوست داریم.
هرکه گفت بخوان توهم بخوان.
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
#رسانه
🌿@sjb_esf
صلح و مذاکره در کار نیست،یا پیروز میشویم یا کربلا رخ میدهد.
🔻یحیی سنوار
📝یقیناً واضحترین مصداق قیام فاطمی در حال حاضر، جهاد مردم فلسطین است. آنهایی که بدون توقف به خاطر امکانات و سختی راه، بلا را به جان خریدند تا مُصلح باشند، تا در رکاب امامِ زمان پیش بروند.
و این مصداق بارز مبارزهی فاطمیست...
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
🏴@sjb_esf
کوثر ۳_1.mp3
2.37M
🎧پادپخش مرور صوتی کتاب کوثر؛ چشمه جاری
▪️این قسمت، قانون ابدی
🌿@sjb_esf
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧ارتباط خاص!
قسمت ویژه
«....اون وقتیکه به صورت بسیار مضطری هیچکاری از ما بر نمیومد، پناهگاهی جز زهرا نداشتیم....»
🎤روایت سردار دلها از توسل به بانوی دو عالم در لحظاتی که هیچ تدبیری کارساز نبود...
#شاخه_جوانان_بهشت
#فاطمیه
#رسانه
🌿@sjb_esf
📝ارتباط خاص!
قسمت آخر
جریان دیشب چی بود؟
طفره رفت. محکم گفتم: تا نگی، از جام تکون نمی خورم، یعنی اصلا آروم نمیگیرم.
میدانستم رو حساب سید بودنم، روم را زمین نمیزند. کم کم اصرار من کار خودش را کرد. یک دفعه چشم هاش خیس شد. به ناله گفت: باشه، برات می گم.
حال و هوایش آدم را یاد آسمان، یاد بهشت می انداخت. می شد معنی از خود بیخود شدن را فهمید. با لحن غمناکی گفت: موقعی که عملیات لو رفت و گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم. شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعا عقلم به جایی نرسید. تنها راه امیدی که باقی مانده بود، توسل به واسطههای فیض الهی بود. توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک و متوسل شدم به وجود مقدس خانم فاطمه زهرا.
چشمهام را بستم و چند دقیقهای با حضرت راز و نیاز کردم. حقیقتا حال خودم را نمی فهمیدم. حس میکردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند. با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه نجاتمان بدهند.
در همان اوضاع، یک دفعه صدای خانمی به گوشم رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید.
فرمانده!
آن خانم، به همین لفظ فرمانده صدام زدند و فرمودند: اینطور وقتها که به ما متوسل میشوید، ما هم از شما دستگیری میکنیم، ناراحت نباش.
لرز عجیبی تو صدای عبدالحسین افتاده بود. ادامه داد: چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان خانم بود. بعد من با التماس گفتم: یا فاطمه زهرا، اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمیدهید؟!
فرمودند: الان وقت این حرف ها نیست، واجبتر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی.
📷گزارش تصویری جلسهی شورای مرکزی در صحن علنی هیئت
پنجشنبه ۱۵ آذر
دستور کار این جلسه بررسی اجرای طرح فصل پاییز ۱۴۰۳ و هماهنگی برای تالیف طرح فصل زمستان ۱۴۰۳ بود.
▫️پیرو صحبتهای انجام شده، ضرب العجلی برای ارائهی طرح فصلها به شورای مرکزی داده شد.
▫️جلسهی شورای نظارتی توسط شورای مرکزی تنظیم شد.
▫️بازهی حدودی جلسهی مجمع عمومی تعیین شد. (به زودی اعلام میشود.)
#شاخه_جوانان_بهشت
#شورای_مرکزی
#گزارش
🌿@sjb_esf
📷گزارش تصویری جلسهی شورای قرض الحسنه
در این جلسه به
🔸اصلاح اساسنامه (رفع باگ های قوانین)
🔸تغییر شیوه مدیریتی
🔸تسویه بدهی های دوستان
🔸تدارک دیدن جلساتی مستمر بین شورا و هماهنگی شورای مدیریتی
رسیدگی شد.
#شاخه_جوانان_بهشت
#گزارش
#مالی
🌿@sjb_esf
🔴 هیئت این پنجشنبه رو از دست ندین!!!
موضوع هیئت رو خودتون میتونین حدس بزنین. حالا مهمان کیه؟ جواب درپی نوشت
پ.ن؛از آقای جلالی ویژه دعوت میکنیم😁