eitaa logo
مسجد امام هادی علیه السلام
264 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
6هزار ویدیو
306 فایل
مشهد ؛ واقع در بولوار امیرالمؤمنین علیه السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 چشم پوشى از لغزش جوانمردان أَقِیلُوا ذَوِی الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، فَمَا یَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلاَّ وَیَدُ اللَّهِ بِیَدِهِ یَرْفَعُهُ. ♻️ ترجمه و شرح حکمت امام(عليه السلام) در اين کلمه حکمت آميز به لغزش هايى اشاره دارد که گاه از اشخاص با شخصيت سر مى زند و همگان را توصيه مى کند از آن چشم بپوشند. مى فرمايد: «از لغزش هاى افراد با شخصيت (و) جوانمرد چشم پوشى کنيد، چرا که هيچ کس از آنها گرفتار لغزش نمى شود مگر اين که دست خدا به دست اوست و او را بلند مى کند»; (أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلاَّ وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ). «اقيلوا» از ماده «اقاله» در اصل به معناى باز پس گرفتن معامله در جايى است که خريدار، پشيمان مى شود، سپس به هر نوع چشم پوشى اطلاق شده است. «مروءات» جمع «مروءه» به معناى شخصيت و جوانمردى است. «عثرات» جمع «عثره» به معناى لغزش و خطاست. روشن است که هر انسانى ـ به جز معصومان عليهم السلام در زندگى خود گرفتار لغزش يا لغزش هايى مى شوند. اگر آنها افراد با شخصيت و نيکوکارى باشند بايد به موجب حسن اعمال و رفتارشان از اين لغزش ها چشم پوشى کرد; هر گونه نقل آن براى ديگران يا سرزنش يا بزرگ نمايى کارى است خطا و بر خلاف انصاف و جوانمردى، زيرا خدا هم مدافع اين گونه افراد است. امام مى فرمايد: هرگاه يکى از اين افراد نيکوکار و با شخصيت به زمين بخورند خداوند فورا وى را از زمين بلند مى کند و اجازه نمى دهد آبروى او برود. از اين جمله حکمت آميز دو نتيجه مى توان گرفت: نتيجه اول که در متن جمله آمده اين است که لغزش هاى نيکوکاران و افراد پاک و با تقوا را بايد ناديده گرفت و حسن ظنِ به آنها را نبايد با اين لغزش ها به سوء ظن مبدل کرد. اين همان چيزى است که در روايت معروف که به صورت ضرب المثل در آمده مى خوانيم: «اَلْجَوادُ قَدْ يَکْبُو» يا «قَدْ يَکْبُو الْجَوادُ» (اسب ارزشمند و کارآمد گاه ممکن است گرفتار لغزشى شود) و در بعضى از عبارات اين جمله به آن افزوده شده که «الصّارِمُ قَدْ يَنْبُو; شمشير برنده نيز گاهى کارگر نمى شود». نتيجه دومى که مى توانيم از آن بگيريم اين است که اگر راه تقوا و نيکوکارى و جوانمردى را پيش گيريم خداوند به هنگام لغزش ها ما را تنها نمى گذارد و دست ما را مى گيرد و از زمين بلند مى کند و آبروى ما را حفظ مى نمايد
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 اثر نا امید شدن... قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ. ♻️ ترجمه و شرح حکمت 📌 قسمت اول : امام(علیه السلام) در این سخن پرمعناى خود به سه نکته مهم اشاره مى کند. 1⃣ نخست مى فرماید: «ترس (نابجا) با ناامیدى مقرون است»; (قُرِنَتِ الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَةِ). بدون شک ترس از عوامل و اشیاى خطرناک، حالتى است که خداوند در انسان براى حفظ او آفریده است. هنگامى که حادثه خطرناکى رخ مى دهد یا موجود خطرناکى به انسان حمله مى کند و خود را قادر بر دفاع نمى بیند ترس بر او غالب مى شود و خود را به سرعت از صحنه دور مى سازد این گونه ترس منطقى و موهبت الهى براى حفظ انسان از خطرات است. هرگاه سیلاب عظیمى حرکت کند و انسان خود را در مسیر آن ببیند و بترسد و با سرعت خود را کنار بکشد چه کسى مى گوید این صفت مذموم است؟ ترس بجا سپرى است در برابر این گونه حوادث. ولى ترس نابجا که ناشى از توهم یا ضعف نفس یا عدم مقاومت در مقابل مشکلات باشد به یقین مذموم و نکوهیده است و این گونه ترس هاست که انسان را از رسیدن به مقاصد عالیه باز مى دارد. به همین دلیل از قدیم گفته اند: شجاعان اند که به موفقیت هاى بزرگ دست مى یابند. شاعر مى گوید: مَنْ راقَبَ النّاسَ ماتَ هَمّاً *** وَنالَ بِاللَّذةِ الْجَسُورُ «کسى که ملاحظه سخنان این و آن کند (و از آن بترسد) از غصه مى میرد; ولى افراد جسور و شجاع به لذات و کامیابى ها مى رسند». واژه «هیبه» گاه به معناى شکوه و جلال آمده که موجب خوف دیگران مى شود و گاه به معناى ترس است و در جمله بالا معناى دوم اراده شده است آن هم ترس بیجا، و واژه «خیبة» به معناى خسران و شکست و ناکامى و محرومیت است و این دو همواره با هم قرین اند و به این ترتیب امام مى خواهد پیروان خود را به شجاعت در تمام امور دعوت کند.
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 علت محرومیت ... قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ. ♻️ ترجمه و شرح حکمت 📌 قسمت دوم : امام(علیه السلام) در این سخن پرمعناى خود به سه نکته مهم اشاره مى کند : 2⃣ در جمله کوتاه و پرمعناى دوم مى فرماید: «کم رویى با محرومیت همراه است»; (وَالْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ). حیاء مانند هیبت دو معناى باارزش و ضد ارزش دارد; حیاى ارزشمند آن است که انسان از هر کار زشت و گناه و آنچه مخالف عقل و شرع است بپرهیزد و حیاى ضد ارزش آن است که انسان از فراگرفتن علوم و دانش ها و یا سؤال کردن از چیزهایى که نمى داند یا احقاق حق در نزد قاضى و جز او اجتناب کند، همان چیزى که در عرف، از آن به کم رویىِ ناشى از ضعف نفس تعبیر مى شود. منظور امام(علیه السلام) در گفتار بالا همان معناى دوم است که انسان را گرفتار محرومیت ها مى سازد. در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْل وَحَیَاءُ حُمْق فَحَیَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَحَیَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ; شرم و حیا دو گونه است حیاى عاقلانه و حیاى احمقانه; حیاى عاقلانه از علم سرچشمه مى گیرد و حیاى احمقانه از جهل».(۱) در حدیثى نیز از امام صادق آمده است که فرمود: «الْحَیَاءُ عَلَى وَجْهَیْنِ فَمِنْهُ ضَعْفٌ وَمِنْهُ قُوَّةٌ وَإِسْلاَمٌ وَإِیمَانٌ; حیا بر دو گونه است قسمى از آن ضعف و ناتوانى و قسمى دیگر، قوت و اسلام و ایمان است».(۲) در حدیث دیگرى در غررالحکم از على(علیه السلام) آمده است: «مَنِ اسْتَحیى مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ فَهُوَ أَحْمَقٌ; کسى از گفتن حق شرم کند احمق است».(۳) بعضى از علما در تعریف حیا چنین گفته اند: «حیا ملکه اى نفسانى است که سبب انقباض و خوددارى نفس از انجام کارهاى قبیح و انزجار از اعمال خلاف آداب به سبب ترس از ملامت مى شود». البته این همان حیاى ممدوح و باارزش است. در تفسیر حیاى مذموم گفته اند: «همان انقباض نفس و خوددارى از انجام کارهایى است که قبیح نیست، بلکه لازم است انسان بر اثر کم رویى آن را ترک مى کند».(۴) در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در این باره مى خوانیم: «مَنْ رَقَّ وَجْهُهُ رَقَّ عِلْمُهُ; افراد کم رو کم دانش اند».(۵) -------------- (۱). کافى، ج 2، ص 106، ح 6. (۲). بحارالانوار، ج 75، ص 242. (۳). غررالحکم، ح 988. (۴). سفینة البحار، ماده حیاء. (۵). کافى، ج 2، ص 106، ح 3.
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 فرصت ها، منتظر نمی مانند قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ. ♻️ ترجمه و شرح حکمت 📌 قسمت آخر : امام(علیه السلام) در این سخن پرمعناى خود به سه نکته مهم اشاره مى کند : 3⃣امام در سومین جمله حکمت آمیز به اهمّیّت استفاده از فرصت ها پرداخته مى فرماید: «فرصت ها همچون ابر در گذرند، ازاین رو فرصت هاى نیک را غنیمت بشمارید (و پیش از آن که از دست برود از آنها استفاده کنید»; (وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ(۱)، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ). منظور از فرصت، آماده شدن کامل اسباب کار خوب است مثل این که تمام مقدمات جهت تحصیل علم براى کسى فراهم گردد; هم تن سالم دارد، هم هوش و استعداد، هم استاد لایقى آماده تدریس او و هم فضاى آموزشى خوبى در اختیار اوست که در عرف نام آن را فرصت مى گذارند و از آنجایى که فرصت ها ترکیبى از عوامل متعددى است و هر کدام از این عوامل ممکن است بر اثر تغییراتى زایل شود از این رو فرصت ها زودگذرند. لذا در حدیث دیگرى از همان امام(علیه السلام) مى خوانیم: «الْفُرْصَةُ سَرِیعَةُ الْفَوْتِ بَطِیئَةُ الْعَوْدِ; فرصت با سرعت از دست مى رود و به زحمت به دست مى آید».(۲) به همین دلیل روایات فراوانى در باب «اغتنام فرصت» آمده است و به ما دستور داده اند فرصت ها را غنیمت بشمریم، چرا که ترک آن اندوه بار است. امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نامه 31 نهج البلاغه در ضمن وصایایى که به فرزند دلبندش امام مجتبى(علیه السلام) مى کند مى فرماید: «بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً; به سراغ استفاده از فرصت برو (پیش از آنکه از دست برود و) مایه اندوه گردد». به هر حال تمام مواهب الهى که در دنیا نصیب انسان مى شود فرصت هاى زودگذرند; جوانى، تندرستى، امنیت، آمادگى روح و فکر، بلکه عمر و حیات انسان همگى فرصت هاى زودگذرى هستند که اگر آنها را غنیمت نشمریم و بهره کافى نگیریم نتیجه اى اندوهبار خواهد داشت. اى دل به کوى عشق گذارى نمى کنى اسباب، جمع دارى و کارى نمى کنى چوگان حکم در کف و گویى نمى زنى بازِ ظفر به دست و شکارى نمى کنى ترسم کزین چمن نبرى آستینِ گل کز گلشنش تحمل خارى نمى کنى --------------- (۱). «السحاب» به گفته لسان العرب جمع «سحابة» به معناى ابر است و جمع الجمع آن «سُحُب» بر وزن «کُتُب» است. (۲). بحارالانوار، ج 75، ص 113.
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 اگر حق ما را بگيرند... وَ قَالَ (علیه السلام): لَنَا حَقٌّ، فَإِنْ أُعْطِينَاهُ، وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى. ♻️ ترجمه و شرح حکمت اين جمله حکمت آميز خواه مقارن ايام سقيفه گفته شده باشد يا در شوراى شش نفره عمر براى انتخاب خليفه پس از او، اشاره به مسئله خلافت دارد که حق مسلّم اهل بيت و امير مؤمنان على(عليه السلام) بود. مى فرمايد: «ما را حقى است که اگر به ما داده شود (آزاديم) وگرنه (همچون اسيران و بردگانى خواهيم بود که) در عقب شتر سوار خواهيم شد، هرچند زمانى طولانى اين سير در تاريکى بگذرد»; (وَقَالَ(عليه السلام): لَنَا حَقٌّ، فَإِنْ أُعْطِينَاهُ، وَإِلاَّ رَکِبْنَا أَعْجَازَ الاِْبِلِ، وَإِنْ طَالَ السُّرَى). با توجه به اين که «اعجاز» جمع «عَجُز» به معناى پشت و «سُرى» به معناى سير شبانه است مفسران در اين که منظور از اين تشبيه چيست، احتمالاتى داده اند: مرحوم سيّد رضى مى گويد: «اين کلام از سخنان لطيف و فصيح امام است و معناى آن اين است که اگر حق ما به ما داده نشود همچون افراد خوار و بى مقدار خواهيم بود و اين بدان سبب است که کسى که پشت سر ديگرى سوار بر مرکب مى شود در قسمت عقب مرکب خواهد بود، همچون برده و اسير و مانند آنها»; (قالَ الرَّضىُ وَهذا مِنْ لَطيفِ الْکَلامِ وَفَصيحِهِ وَمَعْناهُ أنّا إنْ لَمْ نُعْطَ حَقَّنا کُنّا أذِلاّءُ وَذلِکَ أنَّ الرَّديفَ يَرْکَبُ عَجُزَ الْبَعيرِ کَالْعَبْدِ وَالاْسيرِ وَمَنْ يَجْرى مَجْراهُما). تفسير ديگر اينکه منظور اين است اگر حق ما را به ما ندهند به زحمت و مشقت فراوان خواهيم افتاد همان گونه که شخص رديف دوم به هنگام سوار شدن بر شتر چنين حالى را خواهد داشت. تفسير سوم اين که اگر ما به حقمان نرسيم مخالفان ما براى مدتى طولانى ما را به عقب خواهند انداخت و ما هم طبق فرموده پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) صبر مى کنيم و براى گرفتن حق خويش دست به شمشير نخواهيم برد. اين احتمال نيز بعيد نيست که هر سه تفسير در مفهوم کلام امام جمع باشد به اين معنا که اگر ما را از حق خود محروم سازند هم ما را به خوارى مى کشانند و هم به زحمت و مشقت مى افکنند و هم مدت طولانى ما را از حقمان محروم مى دارند و به فرمان پيغمبر اکرم ناچاريم صبر کنيم. هر يک از اين تفسيرهاى سه گانه را انتخاب کنيم اشاره به اين نکته است که مخالفان ما افراد بى رحمى هستند که تنها به غصب حق ما قناعت نمى کنند، بلکه اصرار دارند ما را به ذلت و زحمت بيفکنند و هرچه بيشتر رسيدن ما را به حقمان تأخير بيندازند، همان گونه که تاريخ اين واقعيت را نشان داد که دشمنان امام هفتاد سال بر فراز تمام منابر در سراسر جهان اسلام آن حضرت را لعن مى کردند و فرزندانش را در کربلا به خاک و خون کشيدند و خاندان او را به اسارت کشاندند و آنچه از دستشان بر مى آمد از ظلم و ستم بود روا داشتند ولى آنها صبر کردند، تا اين شب تاريک و سياه و ظلمانى برطرف شود و البته باور ما اين است که پايان اين شب سياه و ظلمانى همان ظهور مهدى موعود خواهد بود که در آن زمان حق به صاحب حق مى رسد و جهان دگرگون مى شود و عالم ديگرى جاى اين عالم ظلمانى را خواهد گرفت
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 مهمتر از اصل و نسب.... وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ يُسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ] نَسَبُهُ. 📌  قسمت اول : ♻️ ترجمه و شرح حکمت امام(علیه السلام) در این سخن پربار و حکمت آمیز به اهمیت عمل صالح و نیک در سرنوشت انسان اشاره دارد و تلویحاً کسانى را که بر نسب خود تکیه مى کنند در خطا مى شمرد و مى فرماید: «کسى که عملش او را (از پیمودن مدارج کمال) کُند سازد نَسَبش به او سرعت نخواهد بخشید»; (مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ). قرآن مجید و روایات اسلامى در جاى جاى خود بر فرهنگ عمل تکیه کرده است و آن را مقدم بر هر چیز مى شمرد و این آیه شریفه قرآنى که به صورت شعار براى مسلمانان در آمده شاهد این گفتار است: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُم).(۱) درست است که نسب عالى یکى از مزایاى اجتماعى افراد محسوب مى شود ولى در واقع جنبه تشریفاتى دارد; آنچه به حقیقت و واقعیت مقرون است اعمال خود انسان است و بسیار دیده ایم افرادى که از خانواده هاى پایین بودند به سبب جد و جهد و تلاش و کوشش به مقامات عالى رسیده اند در حالى که افراد دیگرى با نسب هاى عالى بر اثر سستى و تنبلى خوار و بى مقدار شدند. از آنچه گفتیم روشن مى شود که عمل در اینجا ـ بر خلاف آنچه ابن ابى الحدید نگاشته ـ به معناى عبادت نیست بلکه هرگونه عمل مثبت معنوى و مادى را شامل مى شود. در حدیث معروف و مشروحى این حقیقت در لباس دیگرى از امام سجاد نقل شده است و خلاصه حدیث چنین است که «اصمعى» مى گوید: شبى در مکه بودم که شبى مهتابى بود هنگامى که اطراف خانه خدا طواف مى کردم صداى زیبا و غم انگیزى گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا مى گشتم که چشمم به جوان زیبا و خوش قامتى افتاد که آثار نیکى از او نمایان بود. دست در پرده خانه کعبه افکنده و با جمله هاى پرمعنا و تکان دهنده اى با خدا مناجات مى کند. مناجات او مرا سخت تحت تأثیر قرار داد. آن قدر ادامه داد و گفت و گفت که مدهوش شد و به روى زمین افتاد. نزدیک رفتم و سرش را به دامان گرفتم و به صورتش خیره شدم دیدم امام زین العابدین على بن الحسین(علیهما السلام) است. سخت به حال او گریستم. قطره اشکم بر صورتش افتاد و به هوش آمد و فرمود: «مَنِ الَّذِی أَشْغَلَنِی عَنِ ذِکْرِ مولاى; کیست که مرا از یاد مولایم به خود مشغول داشته» عرض کردم: «اصمعى» هستم اى سید و مولاى من این چه گریه و چه زارى است؟ تو از خاندان نبوت و معدن رسالتى. مگر خدا در مورد شما نفرمود: (إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا)(۲) امام برخاست و نشست و فرمود: «هَیْهاتَ هَیْهاتَ خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَأَحْسَنَ وَلَوْ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً وَخَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصَاهُ وَلَوْ کَانَ وَلَداً قُرَشِیّاً; هیهات هیهات خداوند بهشت را براى مطیعان و نیکوکاران آفریده، هرچند غلام حبشى باشد و دوزخ را براى عاصیان خلق کرده، هرچند فرد بزرگى از قریش باشد مگر این سخن خدا را نشنیده اى که مى فرماید: هنگامى که در صور دمیده شود و قیامت برپا گردد نسب ها به درد نمى خورد و کسى از آن سؤال نمى کند».(۳) شبیه همین داستان در بحارالانوار، جلد 46، صفحه 81، از طاووس یمانى نقل شده است. تنها مسئله معاد و نجات یوم القیامة نیست که نسب ها در آن تأثیرى ندارد بلکه در گرو اعمال آدمى است، در دنیا نیز افرادى را مى شناسیم که از نسب هاى برجسته اى برخوردار بودند; اما بر اثر سستى و تنبلى عقب ماندند و راه به جایى نبردند و افرادى را سراغ داریم که از نظر نسب از یک خانواده به ظاهر پایین اجتماعى بودند; ولى لیاقت و کاردانى و تلاش و کوشش آنها را به مقامات بالا رساند. سعدى حال این دو گروه را در شعر خود به خوبى سروده است و مى گوید: وقتى افتاد فتنه اى در شام هرکس از گوشه اى فرا رفتند روستا زادگان دانشمند به وزیرى پادشا رفتند پسران وزیر ناقص عقل به گدایى به روستا رفتند --------------- (۱). حجرات، آیه 13. (۲). احزاب، آیه 33. (۳). بحر المحبة غزالى، ص 41-44 (با تلخیص). علاقه مندان مى توانند براى شرح بیشتر به تفسیر نمونه، ج 14، ذیل آیه 101 سوره «مؤمنون» مراجعه کنند. (۴). بحارالانوار، ج 46، ص 337، ح 25.
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 مهمتر از اصل و نسب.... وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ يُسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ] نَسَبُهُ. 📌  قسمت آخر : ♻️ ترجمه و شرح حکمت در اینجا این سؤال پیش مى آید که ما در روایات اسلامى درباره فضیلت سادات و فرزندان پیامبر مطالب زیادى داریم و در نامه مالک اشتر، على(علیه السلام) به او توصیه مى کند که فرماندهان لشکرش را از خانواده هاى اصیل برگزیند (ثُمَّ الْصِقْ بِذَوِى الاْحْسابِ ...) و در دستورات مربوط به انتخاب همسر نیز آمده است که همسران خود را از خانواده هاى اصیل برگزینید و اینها نشان مى دهد که نسب و اصالت خانوادگى نیز مؤثر است. پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن این که منظور امام از نسب، نسب هاى تشریفاتى دنیوى است که فلان کس شاهزاده است یا پدرانش از مالکان بزرگ و ثروتمندان معروف شهر بوده اند; و اما نسب هاى معنوى که بر اساس ارزش هاى والاى اخلاقى و انسانى بنا شده به یقین مؤثر و در عین حال باز هم اصالت با عمل است و این گونه نسب ها نیز در درجات بعد قرار دارد. به همین دلیل افرادى از خانواده هاى اصیل بوده اند، همچون فرزند نوح و جعفر کذاب که بر اثر سوء عمل به اشقیا پیوستند و برعکس افرادى از خانواده هاى فاسد بودند که بر اثر حسن عمل در صف سعدا جاى گرفتند. در حدیثى در حالات «سعد بن عبدالملک» که از خاندان بنى امیه بود آمده است که نزد امام باقر(علیه السلام) آمد و همچون زنان مصیبت زده گریه و ناله مى کرد. امام(علیه السلام) فرمود: چرا گریه مى کنى؟ عرض کرد: چگونه نگریم در حالى که من از همان طایفه اى هستم که به عنوان شجره ملعونه در قرآن از آنها نام برده شده! امام(علیه السلام) فرمود: تو از آنها نیستى; گرچه از بنى امیه اى; ولى از ما اهل بیتى. آیا این آیه را نشنیدى که خداوند از زبان ابراهیم در قرآن فرموده: «(فَمَنْ تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى); آن کس که از من پیروى کند او از من (و از خانواده من) است». (از این رو سعد را به موجب اعمال نیکش سعد الخیر مى نامیدند)(۱). --------------- (۱). بحارالانوار، ج 46، ص 337، ح 25.
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 کفاره گناهان بزرگ قَالَ (علیه السلام): مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ، إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ. ♻️ ترجمه و شرح حکمت امام(علیه السلام) در این سخن نورانى اش اشاره به بعضى از کفارات گناهان بزرگ مى کند; کفاره اى که مى تواند آن گناه را جبران نماید. مى فرماید: «از جمله کفاره هاى گناهان بزرگ، به فریاد بیچاره و مظلوم رسیدن و تسلّى دادن به افراد غمگین است»; (مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ، وَالتَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ). «ملهوف» معناى وسیعى دارد که هر فرد مظلوم و بیچاره اى را شامل مى شود; خواه بیمار باشد یا گرفتار طلبکار و یا فقیر نادار و یا زندانى بى گناه. کسى که به کمک این گونه افراد بشتابد مى تواند عفو الهى را در برابر گناهانى که انجام داده به خود متوجه سازد. «مکروب» به هر شخص غمگین گفته مى شود; خواه غم او در مصیبت عزیزش باشد یا غم بیمارى یا فقر یا شکست در امر تجارت و یا هر غم دیگر. «تنفیس» همان زدودن غم است. در جایى که ممکن است عامل غم برطرف شود زدودنش از این طریق خواهد بود; مانند زدودن فقر از طریق کمک مالى و آنجا که نمى توان عامل آن را برطرف کرد مى توان از طریق تسلى دادن، غم و اندوه را سبک نمود مانند کسى که عزیزش را از دست داده با تسلیت گفتن و دلدارى دادن به وسیله دوستان، غم و اندوهش کاهش مى یابد یا برطرف مى شود. اینها همه مصداق تنفیس است. در یک جمله کمک هاى مردمى در اسلام به هر شکل و به هر صورت اهمیت فوق العاده اى دارد; هم موجب برکت در زندگى و هم سبب برطرف شدن بلاها و هم کفاره گناهان است. در کتاب تمام نهج البلاغه این سخن حکمت آمیز با اضافاتى آمده است. مى فرماید: «مِنْ کَفّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَهُ الْمَلْهُوفِ، وَمِنْ أَفْضَلِ الْمَکَارِمِ التَّنْفیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ، إِقْرَاءُ الضُّیُوفِ، وَمِنْ أَفْضَلِ الْفَضَائِلِ اصْطِنَاعُ الصَّنَائِعِ، وَبَثُّ الْمَعْرُوفِ; از جمله کفارات گناهان بزرگ کمک به مظلوم و از برترین فضایل اخلاقى برطرف ساختن غم اندوهگین و پذیرایى از مهمانان و از افضل فضایل، نیکى کردن و نشر کارهاى پسندیده است».(۱) در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نقل مى کند: «مَنْ أَعَانَ مُؤْمِناً نَفَّسَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْهُ ثَلاَثاً وَسَبْعِینَ کُرْبَةً وَاحِدَةً فِی الدُّنْیَا وَثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ کُرْبَةً عِنْدَ کُرَبِهِ الْعُظْمَى قَالَ حَیْثُ یَتَشَاغَلُ النَّاسُ بِأَنْفُسِهِمْ; کسى که انسان باایمانى را یارى دهد خداوند متعال هفتاد و سه اندوه را از او زایل مى کند; یکى در دنیا و هفتاد و دو اندوه به هنگام اندوه بزرگ (در قیامت) در آنجا که همه مردم مشغول به خویشند».(۲) کفاره ـ چنان که از نامش پیداست ـ چیزى است که امر دیگرى را مى پوشاند. در روایات اسلامى امور زیادى به عنوان کفاره گناه ذکر شده است; از جمله: فقر، بیمارى، ترس از حاکم ظالم، خسارات مالى، غم و اندوه، ترس و وحشت، سجده هاى طولانى، انجام حج و عمره، زیارت قبور معصومان(علیهم السلام) مخصوصاً زیارت امام حسین(علیه السلام) و صلوات بر محمد و آل محمد.(۳) این سخن را با کلامى از امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) پایان مى دهیم که مى فرماید: «مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى مَا یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلاَةِ عَلَى مُحَمَّد وَآلِهِ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْما; کسى که توانایى ندارد کفاره اى براى گناهان خود فراهم سازد فراوان بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد که گناهان را نابود مى کند»(۴). ------------------- (۱). تمام نهج البلاغه، ص 158. (۲). کافى، ج 2، ص 199، ح 2. (۳). براى آگاهى از روایات مربوط به این موضوع مى توانید به میزان الحکمه، ح 6661-6699 (باب مکفرات الذنوب) مراجعه نمائید. (۴). بحارالانوار، ج 91، ص 47، ح 2.
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 ترس از مهلت الهی يَا ابْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ، فَاحْذَرْهُ ♻️ ترجمه و شرح حکمت امام(علیه السلام) در این سخن حکمت آمیزش به گنهکاران مغرور هشدار مى دهد و مى فرماید: «اى فرزند آدم! هنگامى که مى بینى پروردگارت نعمت هایش را پى در پى بر تو مى فرستد در حالى که تو معصیت او را مى کنى از او بترس (مبادا مجازات سنگینش در انتظار تو باشد)»; (یَا بْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَأَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ). گنهکاران سه دسته اند: گروهى آلودگى کمى دارند و یا اعمال نیک بسیار توأم با صفاى دل. خداوند این گروه را در همین جهان گرفتار مجازات هایى مى کند تا پاک شوند و پاک از جهان بروند. گروه دیگرى گناهان سنگین تر و مجازات بیشترى دارند که خداوند به آنها فرمان توبه داده و اگر توبه نکنند در آخرت گرفتارند. گروه سومى هستند که طغیان و سرکشى را به حد اعلى رسانده اند خداوند آنها را در همین دنیا گرفتار عذاب استدراج مى کند. منظور از عذاب استدراجى این است که لطف و رحمت خود را از آنها مى گیرد و توفیق را از آنها سلب مى کند، میدان را براى آنها باز مى گذارد، بلکه هر روز نعمت بیشترى به آنها مى دهد تا پشت آنها از بار گناه سنگین گردد. ناگهان مجازات سنگین و دردناکى به سراغشان مى آید و آنها را در هم مى کوبد و به یقین مجازات در این حالت که در ناز و نعمت به سر مى برند بسیار دردناک تر است. این درست به آن مى ماند که شخصى ساعت به ساعت از شاخه هاى درختى بالا برود و هنگامى که به انتهاى آن برسد ناگهان تعادل خود را از دست بدهد و فرو افتد و تمام استخوان هایش در هم بشکند. قرآن مجید بارها به عذاب استدراجى اشاره مى فرماید; درباره گروهى از امت هاى پیشین مى گوید: ما آنها را گرفتار رنج و ناراحتى ساختیم شاید بیدار شوند و تسلیم گردند... «(فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَىْء حَتّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ); هنگامى که آنچه را به آنها تذکر داده شده بود به فراموشى سپردند درهاى همه چیز (از نعمت ها) را به روى آنها گشودیم تا (کاملاً) خوشحال شدند (و به آن دل بستند) ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم) و در این هنگام همگى مأیوس شدند».(۱) در سوره اعراف آيات ۱۸۲ و ۱۸۳ نیز مى خوانیم: «(وَالَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ * وَأُمْلى لَهُمْ إِنَّ کَیْدى مَتینٌ); و آنها که آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جایى که نمى دانند گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد * و به آنها مهلت مى دهیم (تا مجازاتشان دردناک تر باشد) زیرا تدبیر من قوى (و حساب شده) است». در کتاب شریف کافى از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْد خَیْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَة وَیُذَکِّرُهُ الاِْسْتِغْفَارَ وَإِذَا أَرَادَ بِعَبْد شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَة لِیُنْسِیَهُ الاِْسْتِغْفَارَ وَیَتَمَادَى بِهَا; هنگامى که خداوند نیکى بندگى را بخواهد، به هنگامى که گناهى انجام مى دهد او را گوشمالى مى دهد تا به یاد توبه بیفتد و هنگامى که بدى براى بنده اى (بر اثر اعمالش بخواهد) هنگامى که گناهى مى کند نعمتى به او مى بخشد تا استغفار را فراموش کند و به کار خود ادامه دهد و این همان چیزى است که خداوند متعال مى فرماید: «(سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ) بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِی; ما آنها را تدریجا از آنجا که نمى دانند (به سوى عذاب) مى بریم با بخشیدن نعمت به هنگام گناه».(۲) در اینجا این سؤال پیش مى آید که کار خداوند هدایت و بیدار ساختن است نه غافل کردن و گرفتار نمودن. در پاسخ به این سؤال باید به این نکته توجه داشت که توفیقات الهى بر اثر لیاقت هاست; گاه افرادى چنان مست و مغرور و سرکش مى شوند که هر گونه شایستگى هدایت را از دست مى دهند و در واقع اعمال آنهاست که آنها را آن قدر از خدا دور کرده که حتى لیاقت هشدار ندارند، بلکه به عکس مستحق مجازات هاى سنگین اند. ...................... (۱). انعام، آیه ۴۴. (۲). کافى، ج ۲، ص ۴۵۲، ح ۱.
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 ترس از مهلت الهی يَا ابْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ، فَاحْذَرْهُ ♻️ ترجمه و شرح حکمت امام(علیه السلام) در این سخن حکمت آمیزش به گنهکاران مغرور هشدار مى دهد و مى فرماید: «اى فرزند آدم! هنگامى که مى بینى پروردگارت نعمت هایش را پى در پى بر تو مى فرستد در حالى که تو معصیت او را مى کنى از او بترس (مبادا مجازات سنگینش در انتظار تو باشد)»; (یَا بْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَأَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ). گنهکاران سه دسته اند: گروهى آلودگى کمى دارند و یا اعمال نیک بسیار توأم با صفاى دل. خداوند این گروه را در همین جهان گرفتار مجازات هایى مى کند تا پاک شوند و پاک از جهان بروند. گروه دیگرى گناهان سنگین تر و مجازات بیشترى دارند که خداوند به آنها فرمان توبه داده و اگر توبه نکنند در آخرت گرفتارند. گروه سومى هستند که طغیان و سرکشى را به حد اعلى رسانده اند خداوند آنها را در همین دنیا گرفتار عذاب استدراج مى کند. منظور از عذاب استدراجى این است که لطف و رحمت خود را از آنها مى گیرد و توفیق را از آنها سلب مى کند، میدان را براى آنها باز مى گذارد، بلکه هر روز نعمت بیشترى به آنها مى دهد تا پشت آنها از بار گناه سنگین گردد. ناگهان مجازات سنگین و دردناکى به سراغشان مى آید و آنها را در هم مى کوبد و به یقین مجازات در این حالت که در ناز و نعمت به سر مى برند بسیار دردناک تر است. این درست به آن مى ماند که شخصى ساعت به ساعت از شاخه هاى درختى بالا برود و هنگامى که به انتهاى آن برسد ناگهان تعادل خود را از دست بدهد و فرو افتد و تمام استخوان هایش در هم بشکند. قرآن مجید بارها به عذاب استدراجى اشاره مى فرماید; درباره گروهى از امت هاى پیشین مى گوید: ما آنها را گرفتار رنج و ناراحتى ساختیم شاید بیدار شوند و تسلیم گردند... «(فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَىْء حَتّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ); هنگامى که آنچه را به آنها تذکر داده شده بود به فراموشى سپردند درهاى همه چیز (از نعمت ها) را به روى آنها گشودیم تا (کاملاً) خوشحال شدند (و به آن دل بستند) ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم) و در این هنگام همگى مأیوس شدند».(۱) در سوره اعراف آيات ۱۸۲ و ۱۸۳ نیز مى خوانیم: «(وَالَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ * وَأُمْلى لَهُمْ إِنَّ کَیْدى مَتینٌ); و آنها که آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جایى که نمى دانند گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد * و به آنها مهلت مى دهیم (تا مجازاتشان دردناک تر باشد) زیرا تدبیر من قوى (و حساب شده) است». در کتاب شریف کافى از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْد خَیْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَة وَیُذَکِّرُهُ الاِْسْتِغْفَارَ وَإِذَا أَرَادَ بِعَبْد شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَة لِیُنْسِیَهُ الاِْسْتِغْفَارَ وَیَتَمَادَى بِهَا; هنگامى که خداوند نیکى بندگى را بخواهد، به هنگامى که گناهى انجام مى دهد او را گوشمالى مى دهد تا به یاد توبه بیفتد و هنگامى که بدى براى بنده اى (بر اثر اعمالش بخواهد) هنگامى که گناهى مى کند نعمتى به او مى بخشد تا استغفار را فراموش کند و به کار خود ادامه دهد و این همان چیزى است که خداوند متعال مى فرماید: «(سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ) بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِی; ما آنها را تدریجا از آنجا که نمى دانند (به سوى عذاب) مى بریم با بخشیدن نعمت به هنگام گناه».(۲) در اینجا این سؤال پیش مى آید که کار خداوند هدایت و بیدار ساختن است نه غافل کردن و گرفتار نمودن. در پاسخ به این سؤال باید به این نکته توجه داشت که توفیقات الهى بر اثر لیاقت هاست; گاه افرادى چنان مست و مغرور و سرکش مى شوند که هر گونه شایستگى هدایت را از دست مى دهند و در واقع اعمال آنهاست که آنها را آن قدر از خدا دور کرده که حتى لیاقت هشدار ندارند، بلکه به عکس مستحق مجازات هاى سنگین اند. ...................... (۱). انعام، آیه ۴۴. (۲). کافى، ج ۲، ص ۴۵۲، ح ۱.
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 بالاخره زبان و یا چهره ات، رسوایت می کند مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً، إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ. ♻️ ترجمه و شرح حکمت امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه اش به یکى از اصول مهم روان شناسى اشاره کرده مى فرماید: «هیچ کس چیزى را در دل پنهان نمى کند مگر این که در سخنان بى اندیشه اى که از او صادر مى شود و در صفحه صورتش، آشکار مى گردد»; (مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ(۱) لِسَانِهِ، وَصَفَحَاتِ وَجْهِهِ). این نکته مسلم است که اعمال انسان بازتاب نیات، خواسته ها و سجایاى اوست که به صورت طبیعى ظاهر مى گردد; بخشى از آن اختیارى است مثل این که به هنگام ترسیدن از چیزى تصمیم به فرار مى گیرد و بخش دیگرى غیر اختیارى است که مثلا در پریدن رنگ از صورت او احساس مى شود یا به هنگام غضب صورتش بى اختیار برافروخته مى گردد و گاه اندامش مى لرزد و نیز عکس العمل هایى در افعال و اعمال خود ظاهر مى سازد. اما گاه مى شود انسان چیزى در درون دارد که نمى خواهد آن را آشکار کند در این صورت سعى مى کند دوگانگى در میان سخن و کردار خود با آنچه در درون دارد ایجاد کند این دوگانگى در آنجا که انسان هشیار و مراقب باشد ممکن است ظاهر نشود، اما به هنگام غفلت و عدم توجه، آنچه در درون است خود را در عمل یا سخن هاى نیندیشیده ظاهر مى کند. به علاوه پنهان کردن بخش غیر اختیارى مانند آثارى که در چهره انسان نمایان مى شود کار آسانى نیست. این پدیده قانونى در روان شناسى است که به وسیله آن بسیارى از مجرمان را به اعتراف وامى دارند و مطالبى را که اصرار بر اخفایش دارند آشکار مى سازند. امیر مؤمنان على(علیه السلام) این قانون مهم را در عبارتى کوتاه و بسیار پرمعنا در بالا بیان فرموده است. در قرآن مجید درباره منافقان مى خوانیم: «(أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ * وَلَوْ نَشاءُ لاََرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسیماهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ); آیا کسانى که در دل هایشان بیمارى (نفاق) است گمان کردند خداوند کینه هایشان را آشکار نمى سازد * و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان مى دهیم تا آنان را با قیافه هایشان بشناسى، هرچند مى توانى آنها را از طرز سخنانشان شناسایى کنى و خداوند اعمال شما را مى داند».(۲) همان گونه که منافقان و مجرمان را مى توان از سخنان ناسنجیده و اشتباه آلود یا از رنگ رخساره آنها شناخت، نیکوکاران و مؤمنان راستین را هم مى توان از این طریق شناسایى کرد، لذا قرآن درباره یاران صدیق پیامبر مى فرماید: (سیماهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)(۳) این اثر سجده لازم نیست که حتما به صورت پینه هاى پیشانى باشد، بلکه نورانیت درون سبب نورانیت برون مى شود. این اصل کلى نه تنها در کلمات حکما و اندیشمندان و روان شناسان آمده، بلکه در اشعار شعرا نیز بازتاب گسترده اى دارد. بسیارى از ادیبان عرب و عجم در این زمینه اشعارى سروده اند «ابن معتز» شاعر عرب مى گوید: تَفَقَّدْ مَساقِطَ لَحْظِ الْمُریبِ فَإنَّ الْعُیُونَ وُجُوهُ الْقُلُوبِ وَطالِعْ بِوادِرِهِ فِی الْکَلامِ فَإنَّکَ تَجْنی ثِمارَ الْعُیُوبِ «از نگاه کردن مشکوک و خطرناک حال او را بشناس ـ زیرا چشم ها صورت دل ها است. و به سخنان نسنجیده اش دقت کن، زیرا این سخنان میوه هاى عیوب را مى چیند. (و در اختیار تو مى گذارد)». سعدى نیز در شعر معروفش مى گوید: گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمى ماند که خون از آستانم مى رود در جاى دیگر مى گوید: ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر گر بگویم که مرا حال پریشانى نیست رنگ رخساره نشان مى دهد از سرّ ضمیر ................. (۱). «فَلَتات» جمع «فَلْتَة» به معناى کار یا سخنى است که بدون فکر از انسان صادر مى شود. (۲). محمد، آيات ۲۹ و ۳۰. (۳). فتح، آیه ۲۹.
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 مدارا کردن با درد إمْشِ بِدَائِكَ، مَا مَشَى بِك ♻️ ترجمه و شرح حکمت امام(علیه السلام) در این گفتار حکمت آمیز خود به یک اصل مهم بهداشتى و درمانى اشاره مى کند مى فرماید: «با بیمارى ات بساز مادامى که با تو همراهى مى کند»; (امْشِ بِدَائِکَ مَا مَشَى بِکَ). اشاره به این که تا زمانى که بیمارى فشار شدید نیاورده بگذار بدنت بدون نیاز طبیبان و دارو آن را دفع کند. این مسئله شاید در آن روز که امام این را مى فرمود روشن نبود; اما امروز روشن است که بدن خود داراى نیروى دفاعى است و هرگاه بیمارى با استفاده از قدرت دفاعى بدن از بین برود هم زیان هاى دارو و درمان را ندارد و هم بدن را تقویت کرده و براى آینده بیمه مى کند. البته هرگاه نیروى دفاعى بدن عاجز بماند باید با استفاده از طبیب و دارو به کمک او شتافت تا بیمارى را دفع کند. اضافه بر این بسیارى از بیمارى ها دورانى دارد که با پایان دورانش خود به خود دفع مى شود. از این گذشته انسان وقتى در مقابل بیمارى تسلیم مى شود و با مختصر ناراحتى در بستر مى خوابد به خودش تلقین بیمارى مى کند، تلقین خود اثر تخریبى دارد. به عکس اگر برخیزد و کار روزانه خود را ادامه دهد عملا تلقین سلامت کرده و در روح او بسیار مؤثر است. این نکته امروز بر همه روشن است که هر دارو هرچند اثر درمانى داشته باشد، زیانى نیز با خود همراه دارد. در حدیثى از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «لَیْسَ مِنْ دَوَاء إِلاَّ وَهُوَ یُهَیِّجُ دَاءً وَلَیْسَ شَیْءٌ فِی الْبَدَنِ أَنْفَعَ مِنْ إِمْسَاکِ الْیَدِ إِلاَّ عَمَّا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ; هیچ دارویى نیست مگر این که دردى را تحریک مى کند و هیچ چیز در بدن سودمندتر از امساک جز نسبت به چیزى که به آن نیاز دارد نیست».(۱) در حدیث دیگرى از همان امام(علیه السلام) مى خوانیم: «ادْفَعُوا مُعَالَجَةَ الاَْطِبَّاءِ مَا انْدَفَعَ الْمُدَاوَاةُ عَنْکُمْ; از معالجه طبیبان پرهیز کنید تا زمانى که بیمارى به شما فشار نیاورده است».(۲) این سخن به بیان دیگرى نیز از امیر مؤمنان(علیه السلام) نقل شده است که مى فرماید: «لاَ تَضْطَجِعْ مَا اسْتَطَعْتَ الْقِیَامَ مَعَ الْعِلَّةِ; تا زمانى که مى توانى با داشتن بیمارى سرپا باشى در بستر نخواب».(۳) و نظیر این روایت روایات دیگرى نیز هست. تکرار مى کنیم: مفهوم این سخنان این نیست که انسان با طبیب و دارو خود را معالجه نکند بلکه مفهومش آن است که در مراجعه به طبیب و استفاده از داروها ـ که معمولاً آثار زیان بارى دارد ـ عجله ننماید. بعضى از شارحان، براى این حدیث به جاى این معناى طبى و درمانى مفهوم اخلاقى ذکر کرده اند و گفته اند: انسان باید در برابر حوادث و مشکلات و بیمارى ها خویشتن دار باشد و تا مى تواند با مشکلات بسازد و زبان به شکایت نگشاید که با روح رضا و تسلیم سازگار نیست. ولى این معنا با ظاهر جمله و روایات مشابهى که در این زمینه وارد شده چندان سازگار نیست. ............... (۱). بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۶۸، ح۱۸ . (). بحارالانوار، ص ۶۳، ح ۴. (3). بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۰۴، ح ۷.
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 📍 🔺 : 🛑 بهترین زهد یعنی این 👇 أَفْضَلُ الزُّهْدِ، إِخْفَاءُ الزُّهْدِ ♻️ ترجمه و شرح حکمت امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه و گهربارش مى فرماید: «برترین نوع پارسایى مخفى داشتن پارسایى است»; (أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ). این سخن اشاره به برنامه اى است که زاهدان ریایى در آن عصر و این عصر براى جلب قلوب مردم انتخاب مى کردند; لباس هاى ساده و مندرس و گاه از کرباس و خانه اى محقر و طعامى بسیار ساده براى خود برمى گزیدند تا مردم به آنها اقبال کنند و گاه آنها را مستجاب الدعوه پندارند و از این طریق مقامى در اجتماع پیدا کنند و یا اموالى را پنهانى گرد مى آوردند. بسیار مى شد که زندگانى درونى و بیرونى آنها با هم بسیار متفاوت بود و با توجه به این که ریاکارى نوعى شرک و خودپرستى است آنها گرچه ظاهرا زاهد ولى در باطن مشرک بودند و گاه سرچشمه خطراتى براى جامعه مى شدند. زاهد واقعى آن کس نیست که به سراغ دنیا رفته، ولى چون آن را به چنگ نیاورده ناچار لباس زهد به خود پوشیده است. زاهد واقعى کسى است که دنیا به سراغش آمده و او آن را نپذیرفته و زندگى زاهدانه را بر نعیم دنیا ترجیح داده است. همان گونه که امیر مؤمنان على(علیه السلام) در خطبه 32 از خطب نهج البلاغه مى فرماید: «وَمِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَانْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَتَزَیَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَلَیْسَ مِنْ ذَلِکَ فِی مَرَاح وَلاَ مَغْدًى; بعضى از آنها کسانى هستند که ناتوانى اشان آنها را از رسیدن به جاه و مقام بازداشته و دستشان از همه جا کوتاه شده آنگاه خود را به زیور قناعت آراسته و به لباس زاهدان زینت بخشیده اند در حالى که در هیچ زمان نه در شب و نه در روز در سلک زاهدان راستین نبوده اند». بسیارى از بنیان گذاران مذاهب باطله نیز در سلک همین زاهدان ریایى بودند. به تعبیرى دیگر: زاهد کسى است که وابسته به دنیا و اسیر آن نباشد نه آن کس که دستش از همه چیز تهى است. همان گونه که امیر مؤمنان على(علیه السلام) در تفسیر زهد از آیه شریفه (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ)(۱) استفاده کرده است و مى فرماید: «تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است، خداوند سبحان مى فرماید: بر گذشته تأسف نخورید و نسبت به آنچه به شما داده است دلبند و شاد نباشید».(۲) امام(علیه السلام) در روایت دیگرى که در غررالحکم آمده تعبیر جالب دیگرى دارد و مى فرماید: «الزُّهْدُ أَقَلُّ ما یُوجَدُ وَأَجَلُّ ما یَعْهَدُ وَیَمْدَحُهُ الْکُلُّ وَیَتْرُکُهُ الْجُلُّ; زهد و پارسایى کمیاب ترین چیزها و ارزشمندترین آنهاست همگان آن را مى ستایند ولى اکثر مردم به آن عمل نمى کنند».(۳) درباره اهمیت زهد و پارسایى و مراتب و درجات آن بحث مشروحى ذیل خطبه 81 از همین کتاب آمده است. این سخن را با ذکر دو نکته پایان مى دهیم: نخست این که اگر سؤال شود چگونه مى توان زاهد بود و زهد را پنهان کرد در پاسخ مى گوییم: شخص زاهد باید در مجامع مانند دیگران رفتار کند; مثلاً اگر سر سفره اى است که غذاهاى مختلف در آن است مقدارى از هر کدام تناول کند نه این که همه غذاها را کنار بزند مثلا به نان و پنیرى قناعت نماید و از نظر لباس، لباس ساده معمولى بپوشد نه لباس غیر متعارف زاهدانه و به این ترتیب مى تواند در باطن زاهد باشد و در ظاهر فردى معمولى. نکته دیگر این که هر گاه زاهد به زهدش افتخار کند و آن را اظهار نماید در واقع زاهد نیست، چرا که دلبستگى به زهد و افتخار به آن و جلب نظر مردم از این طریق خود عین رغبت در دنیا و بر ضد زهد است. .................... (۱). حدید، آیه ۲۳. (۲). نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ۴۳۹ (۳). غررالحکم، ح ۶۰۵۴.