eitaa logo
نجوا مدیا🇮🇷 🇵🇸
93 دنبال‌کننده
929 عکس
3هزار ویدیو
3 فایل
بسم‌ الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا اباصالح المهدی السلام علیک یا اباعبدالله الحسين چشم‌من‌خیره‌بہ‌عکس‌حرمت‌بندشده باچه حالی بنویسم‌کہ‌دلم‌تنگ‌شده...🥀😭 تو شبیه من زیاد داری... ولی من هیچکسو مثل تو ندارم...🥀 کپی؟ با ذکر صلوات ظهور امام زمانم
مشاهده در ایتا
دانلود
(لحجه نجفی) - مادر در نجف بدنیا آمد. لحجه‌ی مادرم عربی بود. - با قرآن آشنا بود و با صوتی جالب و دل نشین تلاوت می‌کرد🙂. -ایشون ما رو در کودکی دور خودش جمع و از فرصت استفاده می‌کرد و در حین تلاوت، آیاتی از قرآن را برای ما ترجمه می‌کرد. - به زندگی حضرت موسی(ع) علاقه خیلی زیادی داشت و بخاطر همین با جزئیات بیشتری زندگی اون حضرت رو برامون تعریف می‌کرد. - شعر هایی از سعدی هم حفظ بود و گاهی فال می‌گرفت ،البته با احادیثم آشناییتی داشت ،نکاتِ تجوید رو از مادرم یاد گرفتم. - مادرم مشوق من بود و با اینکه از بازداشت های من یا حمله ساواک به خونمون خیلی رنج می‌کشید😞باز هم باعث مداومت من توی این مسیر پر دردسر بود.
(معلم سخت گیر) - من توی مکتب شروع کردم به درس خوندن🙂، قبل از دبستان توی ✌️ مکتب درس خوندم. - اولین مکتب که از چهار سالگی رفتم رو یک خانم اداره میکرد؛ من زیاد گوشه گیر بودم و با درس اُنس نمی‌گرفتم؛ نمیدونم شاید بخاطر ضعف بیناییم بود🙁. - بعضی وقت ها که (ملاباجی) به جلساتی می‌رفت همسایشون (رباب) رو می‌فرستاد تا به ما رسیدگی کنه، که ایشونم توی پر کردن وقت با کار‌های بیهوده مهارت زیادی داشت😤. - پنج یا شش سالم که بود پدرم مارو به مکتب دیگه‌ای فرستاد که توی یکی از اتاق‌های مسجد بود. هنوز اون اتاقو یادمه جایی تاریک😨، نمی‌دونم شاید بخاطر ضعف بیناییم بوده. - معلم به جز با ما که برادر بزرگترم هم همراهم بود با بقیه سخت برخورد می‌کرد. چیزی که از این مکتب یادمه این بود که معلم پنجشنبه‌ها به زیر زبون بچه ها مهر میزد و می‌گفت اگه پاک بشه یعنی به نماز مقید نبودید ولی اگه بمونه معلومه که مقید بودید - منم روزای شنبه خیلی می‌ترسیدم😥، نه بخاطر اینکه کتکمون بزنه نه، ولی خب ترس این ماجرا رو داشتم
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ بسیار زیبا، مربوط به داداش ابراهیم...😭😭😭😭😭 واقعا شهید ابراهیم هادی کی بود؟ قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...😭😭 نگاه به چهره شهدا عبــادت است ... عبـادتی از جنسِ مقبـول به درگاه الهی. کاش شفـاعتی شاملِ حالمـان شود...😭💔
خدای خوبِ‌ابراھیم جلوی نامحرم که قرار می‌گرفت، همیشه سر به زیر بود. هیچگاه با نامحرم در جای خلوت قرار نمی گرفت. همیشه در تلاش بود تا نگاه خودش را حفظ کند. حتی خودش را تنبیه می کرد که چرا چشمش نا خودآگاه به نامحرم افتاده. ابراهیم می‌دانست که یکی از بهترین راه های نفوذ شیطان، از طریق جنس مخالف است. می خواست راه نفوذ شیطان را ببندد. می خواست به این کلام خدای خوب خود عمل نماید: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَزْكَىٰ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ :به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و دامان خود را (از بی عفتی) حفظ کنند. این برای آنان(بهتر و) پاکیزه تر است. خداوند به آنچه انجام می‌دهند آگاه است. سوره نور/آیہ ۰۳۝ رفیق شهیدم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
نجوا مدیا🇮🇷 🇵🇸
#خونِ_دلی_که_لعل_شد (معلم سخت گیر) - من توی مکتب شروع کردم به درس خوندن🙂، قبل از دبستان توی ✌️ مکت
(آن روز درخشان)(بخش اول) دهه ۲۰ با کنار گذاشتن رضا خان آغاز و با جریان ترور مصدق پایان یافت. در آن دوره خطر کمونیسم ایران رو فراگرفت ولی قدرت حاکمه زمینه را برای تبلیغات دینی فراهم میکرد ... در همون زمان بود که مدرسه (دار التعلیم دیانتی) در مشهد تاسیس شد. با مدیریت میرزا حسین تدّین. شش ساله بودم که به این مدرسه رفتم . من و برادر ده ساله ام را در کلاس اول نشاندند. من در چهار سال اول احساس عقب افتادگی میکردم 😕 ولی در دوسال آخر شاگرد اول شدم . 🙃 دلیل این اتفاقا درست نمیدونستم تا همین چند سال پیش که فهمیدم وقتی صندلی جلو می‌نشستم و تخته سیاه رو میدیدم بهتر می‌فهمیدم. 😅 (چشماشون ضعیف بوده ) ☺️
‌بعد از گذروندن ابتدایی وارد حوزه علمیه شدم. و از اساتید مختلف استفاده کردم. حتی چند ماهی هم نجف رفتم. توی ۱۷ سالگی رسائل و مکاسب و‌کفایه رو رو تموم کردم.👌 (از سخت ترین کتاب های حوزه، که در حال حاضر یه طلبه ی معمولی توی بیست و چند سالگی میخونه). پدر به شدت پیگیری رشد علمی من و برادرم بود. دائما نظارت میکرد🧐 و از اینکه من نظرات مختلفی داشتم خیلی خوشحال میشد، تا جایی که توی همون سن و سال به من می‌گفت: «تو قدرت استنباط داری( یعنی میتونی مجتهد شی)» 👌 پدر سخت گیری هایی داشت،😠 که شاید خیلی خوشم نمی آمد، اما نمیتونم از تاثیرات مثبتی که داشت و باعث شد کلی رشد علمی داشته باشیم بگذرم. حقیقتا پدر خوب استادی بود برای ما. 🙂
ان شاالله همه ی پدرا بتونن روش مند و روی قاعده و اصول بچه هارو تربیت کنن 🤲🏻 و جوری جهت دهی کنن که نتیجه ، خوب از آب در بیاد ...
مادرم توی فضای عرب زبان بزرگ‌ شده بود ( خیلی توضیح ندم ...) و من هم به شدت به زبان عرب علاقه مند بودم 🤩 تا اینکه به عراق رفتم و از قبل هم مشتاق تر شدم همه تلاشم این بود که بتونم عربی خوب صحبت کنم حتی چند کتاب عربی هم ترجمه کردم . از جمله کتاب های سید قطب با موضوع قدرت و تمدن اسلام در آینده ... از فضای ادبیات رسیدم به فضای شعر و خیلی برام جذاب بود مخصوصا شعر عربی که واقعا سطح‌ بالابی داشت و منم اتفاق چندین دوست شاعر عرب زبان داشتم که حتی یکیشون که فهمیدم آروزی زیارت امام رضا رو داره ، سعی کردم دعوتش کنم اما همسرش قبل از زیارت از دنیا رفت ... 🥺
اینجاش یه نکته ی خیلی خاص داره ... اونم شهید نواب صفوی برای شادی روحش صلوات بفرستید ... 🌱 به مرور رسیدیم به جرقه های دوره ی شهید نواب که به مرور به همراه حرکت حضرت امام قدم های اول انقلاب رو بر میداشتن ... به شدت مجذوب این شهید بودم ❤️‍🔥 اتفاق یبار برای سر زدن به طلاب ، به مدرسه ی سلیمان خان اومد و منم طلبه ی اونجا بودم اومد 😊 با توجه به چیزی که شنیده بودم ، اصلا بهش نمی‌خورد که با این جثه همون کسی باشه که رژیم رو اسیر خودش کرده 🙄 اخلاقیات خاصی هم داشت مثلا به هر سیدی که می‌رسید می‌گفت «پسر عمو سلام» شدت علاقه ی من به نواب به حدی بود که پای تموم صحبت هاش میشستم و میتونم بگم که جرقه های توجه من به اسلام و جامعه و اندیشیدن به آینده رو در وجود من ایشون روشن کرد ... ادامه دارد ...
نجوا مدیا🇮🇷 🇵🇸
😭😭
آفتابِ‌ شبِ‌یلدای‌ همه، گریه‌ی‌ پشتِ‌ تمنای‌ همه، هیچ‌کس‌ یادِ غریبیِ‌ تو نیست، گریه‌کن‌ جای‌ خودت،‌جای‌ همه...😭💔