.
من اسم میترا را خیلی زود از یاد بردم، انگار که از روز اول اسمش زینب بود. همیشه آرزویم بود که کربلا را به خانهام بیاورم و اسم تک تک بچههایم بوی کربلا بدهد، اما اختیاری از خودم نداشتم. به خاطر خوشحالی مادرم و رضایت شوهرم دم نمی زدم و حرف هایم را در دلم میریختم. زینب کاری کرد که من سالها آرزویش را داشتم. با عشق، او را زینب صدا میکردم. بلند صدایش میکردم تا اسمش در خانه بپیچد. جعفر و مادرم هم مثل بقيه تسلیم خواسته او شدند. زینب
یک بار دیگر من را به کربلا گره زد؛ من که نذر کرده حسین(ع) بودم و همه هستیام را از او داشتم. اگر لطف و مرحمت امام حسين نبود مادرم تا همیشه آرزوی بچه دار شدن به دلش میماند و کبری پا به این دنیا نمیگذاشت.
📚 من میترا نیستم
#معصومه_رامهرمزی
#ادبیات_پایداری
@skybook