"پاتوق کتاب آسمان"
. #تازه_ها داستانهای کودکانه درباره #حاج_قاسم 🔹سه کتاب «سیب آخر»، «قهرمان به شکل خودم» و «مردی ک
.
📚 قهرمان به شکل خودم
#کلرژوبرت
🔸 «قهرمان به شکل خودم» به نویسندگی و تصویرگری کلر ژوبرت؛ داستانی کودکانه درباره قهرمان ملیمان، شهید حاج قاسم سلیمانی
📚 سیب آخر
#محمد_خسروی_راد
🔸 «سیب آخر»؛ داستانی کودکانه درباره حضور و کمکرسانی حاج قاسم در سیل خوزستان است
📚 مردی که زبان کبوترها را میدانست
#نازنین_صابری
🔸 «مردی که زبان کبوترها را میدانست»؛ داستانی است کودکانه درباره عملیات شکست محاصره شهر آمرلی عراق با فرماندهی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
#نشر_راه_یار
#کودک_و_نوجوان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📷 تصویر اولین موشک ساخته شده در زمان جنگ به ابتکار #شهید_چمران ابتکاری که نقطه شروع حرکتی شد تا ا
.
...لشکر آب...
مهدی چمران
ایستگاه پمپاژ آب دغاغله اهواز، قرار بود آب کارون را هدایت کند به دشت جفیر، محل استقرار عراقیها. برای این کار ۲۶ متر کانال حفر کرده بودیم تا آب را با صد پمپ صدکیلوواتی هدایت کند و تسلیحات عراق را از بین ببرد. عراق اما مقابل ما سد ساخت تا آب را مهار کند. به همین خاطر تصمیم گرفتیم سد را از بین ببریم. با بچهها دور هم جمع شدیم و قرار شد برای این کار موشکی سه متری طراحی کنیم. موشک اولیه ما مخزنی پر از تی ان تی بود که دور آن چهار موتور بازوکا سوار شده بود. قرار بود موشک ما سدهای دشمن را منهدم کند؛ اما این موشک باید میتوانست از آب هم عبور کند.
سیستم همان بود مخزنی شش متری با پانصد پونت تی ان تی که روی تختهای چوبی سوار میشد...
تلاشهای شبانه روزی بچهها جواب داد. عملیات چریکی ما آب را به سمت کرخه کور، عباسیه، شرطاق، پل قیصر تا هویزه میکشاند و دشت جفیر را پر از آب میکرد. آب کارون میتوانست به اندازه دو لشکر در مقابل دشمن ایستادگی کند. تانکها و ماشین آلات دشمن در گل فرورفته بود و عراق را زمین گیر کرده بودیم.
📚 امواج ارادهها
گردآوری و تدوین: میلاد حبیبی، پژمان عرب
#نشر_راه_یار
#روایت_پیشرفت
@skybook
#تازه_های_نشر
📚 به توان هایتِک
روایت یک اتفاق بزرگ در خودکفایی صنعت برق کشور
محقق: بهزاد دانشگر
نویسنده: شبنم غفاری حسینی
#نشر_راه_یار
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
#تازه_های_نشر 📚 به توان هایتِک روایت یک اتفاق بزرگ در خودکفایی صنعت برق کشور محقق: بهزاد دانشگر
ورق های کتابهای الکترونیکم تا شده بود و کهنه و ورقهای کتابهای درسیام سفید مانده بود و نو. من درسهایم را میخواندم؛ اما نه در حد نوزده و بیست. از بین همه درسهای مدرسه فقط ریاضیام خیلی خوب بود که آن را هم نمیخواندم. سر کلاس همان بار اول که معلم درس میداد سؤال پیچش میکردم و درس را میفهمیدم و تمام. بقیه درس ها برایم اولویت نداشت. یکی درمیان میخواندم و نمره متوسطی میگرفتم. نه شاگرد اول کلاس بودم و نه شاگرد تنبل؛ یک جایی آن وسطها، سنگینی نگاه معلم ها را میفهیدم حتماً با خودشان میگفتند بیچاره جهانی، دری به تخته بخورد، شانس بیاورد شاید در آینده کارمندی شود یا کاسبی چیزی....
برشی از کتاب؛ به توان هایتِک
#نشر_راه_یار
@skybook