eitaa logo
"پاتوق کتاب آسمان"
494 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
119 ویدیو
7 فایل
🔹معرفی‌و‌عرضه‌آثار‌برجسته‌ترین‌نویسندگان‌و‌متفکرین‌ایران‌و‌جهان 🔸تازه‌های‌نشر 🔹چاپارکتاب/ ارسال‌به‌سراسرایران https://zil.ink/asemanbook ادمین: @aseman_book آدرس: خ‌مسجد‌سید خ‌ظهیرالاسلام‌کوچه‌ش۳ بن‌بست‌اول سمت‌راست "سرای‌هنر‌و‌اندیشه" تلفن:09901183565
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 بینوایان جلسه سی و چهارم ‌
❤️ دستخط | فرصت تأمل و تفکر در مجاهدت سیدالشهداء علیه‌السلام 🌷 رهبر انقلاب در پاسخ به نامه جمعی از دانش‌آموزان درباره راه‌پیمائی اربعین: زیارتتان قبول باشد عزیزان. در این راه‌پیمائی مقدس، فرصت توجه و توسّل را از دست ندهید، و نیز فرصت تأمل و تفکر در مجاهدت سیدالشهداء علیه‌السلام و هدف آن و برکاتی را که خداوند به این فداکاری بزرگ عطا کرده است. آن هدف، باید هدف هر انسان مؤمن باشد. از خداوند توفیق و هدایت بخواهید و در راه آن هدف ثابت قدم بمانید. شهریورماه ۱۴۰۲ 🏴 💻 Farsi.Khamenei.ir
این‌جا هرروز کلی سر و صدا هست! هر دقیقه کسی هست! هر ساعت اتفاقی هست! توی گرما‌گرم پاتوق خلوت شده... آسمان به آدم‌هاش آسمانه. 🪴 @skybook
طبیعت، با انسانِ آگاهِ شریف، تماسی سرشار از سحر و راز و تمثیل و نُماد برقرار می‌کند. طبیعت تنازع بقاء را می‌شناساند، و هم‌زیستی را، هم‌سویی را، همْ‌رنگی را، همراهی را، همْ‌صدایی را و هم‌نوایی را... داستان‌نویس (و البته هنرمند، به طور کلی)، با حضور در درون طبیعت، احساس زیبایی‌شناسیِ خود را غنی می‌کند و تکامل می‌بخشد؛ با زیبایی نقشمایه‌ها، بن‌مایه‌ها، تقارن‌ها، تضادها و هماهنگی‌ها آشنا می‌شود؛ و در جوار همه این‌ها معنی صفا و خلوص را ادراک می‌کند. ••• لوازم ‌نویسندگی | نادرابراهیمی 🪴 @skybook
‌ جوانی‌تان را قدر بدانید. میدان وسیعی در مقابل شماست، ان‌شاءالله ۷۰ سال دیگر، ۶۰ سال دیگر شما در این دنیا حضور خواهید داشت و کار خواهید داشت. از این فرصت استفاده کنید. برای این فرصت طولانی برنامه‌ریزی کنید. برای اینکه برنامه‌ریزی‌تان درست از آب در بیاد، فکر کنید. برای اینکه درست بتوانید فکر کنید، با قرآن آشنا بشوید. قرآن را بخوانید، تأمل کنید. از کسانی که پیش از شما و بیش از شما تأمل کردند، یاد بگیرید. یاد گرفتن ننگ نیست، افتخار است، همیشه باید یاد بگیریم، تا آخر عمر باید یاد بگیریم. فکر کنید، مطالعه کنید، شناسایی کنید، آنجایی که اقدام لازم است، اقدام کنید. اقدام یک وقت در آزمایشگاه وکلاس درس و محیط دانشگاه است، یک وقت محیط اجتماعی است، یک وقت محیط سیاسی‌ است، یک وقت راه کربلاست، یک وقت راه فلسطین است. ۱۴۰۳/۶/۴ 🔰 رهبر انقلاب در جمع عزاداران هیئتهای دانشجویی اربعین حسینی @skybook
محفل جمع خوانی کتاب؛ 📚...بینوایان... اثر: 🔹 جلسه سی و پنجم 📆 شنبه ۱۰ شهریور ماه ساعت ۱۷:۳۰ @skybook
‌ در یک شب گرم تابستانی سال ۱۳۵۰ دچار احساس دلتنگی شدم و علتی هم برای آن نمی‌یافتم. به خدا پناه جستم و به مطالعه روی آوردم. اما ناگهان برق قطع شد. آن سالها بیشترِ روزها این وضعیت پیش می‌آمد. غم برغمم افزود و غمها روی سینه‌ام سنگینی کرد. خواستم از خانه بیرون بروم، اما دیدم میلی به بیرون رفتن ندارم. در خانه چراغی آماده نبود تا بی برقی را جبران کند. راستی در این تاریکی چه باید میکردم؟ در همان حال، ناگهان در خانه را زدند. بنا بر عادت بدون آنکه بپرسم چه کسی در می‌زند، شخصاً رفتم تا در را باز کنم دیدم یکی از دوستان تهرانی من است. به خاطر این دیدار به موقع از ته دل شاد شدم از او با خوشحالی استقبال کردم اما دیدم او در مقابل، خوشحال نیست. توجهی نکردم. از او خواستم داخل بیاید. متوجه شدم که دوستم در یک حرکت ناگهانی دستش را در جیبش برد و چیزی از آن بیرون آورد! ...با این حرکتِ او خوشحال‌تر شدم و با خوشحالی به او گفتم: پیش از آمدن شما دلتنگ و گرفته بودم. شما به موقع آمدی و این شب تاریک مرا روشن کردی... 🔹خون دلی که لعل شد/ 🔸خاطرات حضرت از زندان‌ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب @skybook
بینوایان جلسه سیو پنجم.mp3
40.45M
🎙...بینوایان... ترجمه 🔹 جلسه سی‌ و پنجم بخش سوم کتاب (ماریوس) فصل چهارم تا صفحه ۹۴۶ @skybook
* دلم می‌خواهد شما جوان‌ها کتاب بخوانید جوانان برای نقش‌آفرینی در آینده‌ی نه‌چندان‌دور، لازم است که اهل مطالعه باشند و رهبر انقلاب در این زمینه خطاب به جوانان تاکید کردند که: «شما احتیاج دارید بخوانید، احتیاج دارید بدانید.» ۱۳۹۸/۳/۱ «دلم میخواهد شما بچّه‌ها، جوانها، واقعاً کتاب بخوانید.» ۱۳۹۷/۳/۷ و مورد دیگر اینکه «خودسازی کنید؛ هم خودسازی جسمی، هم خودسازی معنوی و روحی، هم خودسازی فکری، با همان ترتیبی که عرض کردم. بعد از آنکه شما نوجوانان عزیز، در این میدان باعظمت و در این بهار باطراوت نوجوانی، حرکت درست را انجام دادید، آن‌وقت انسان میتواند مطمئن باشد که فردای این کشور فردای بهتر از امروز است.» ۱۳۹۵/۹/۲۳ ‌ 🔰 مروری بر بیانات رهبر انقلاب در سال‌های متمادی @skybook
محفل جمع خوانی کتاب؛ 📚...بینوایان... اثر: 🔹 جلسه سی و ششم 📆 یک‌شنبه ۱۱ شهریور ماه ساعت ۱۷:۳۰ @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
#داستان_ملال_انگیز #آنتون_چخوف 🍏
هر قدر هم مرد موقر و کارمند عالی رتبه‌ای باشید، باز اگر دختر دم بختی دارید، از آن ابتذال بازاری که دلبری و خواستگاری و ازدواج به خانه‌تان می‌آورد، در امان نیستید. مثلا من به هیچ‌وجه نمی‌توانم با این حالت پیروزمندانه‌ای کنار بیایم که هربار گنِکِر مهمانمان می‌شود بر چهره زنم نقش می‌بند؛ همچنین نمی‌توانم با این بتری‌های لافیت و پورت‌وین و خِرِسی کنار بیایم که فقط برای این روی میز گذاشته می‌شوند که گنِکِر با چشمان خودش ببیند که ما چقدر دست و دلبازانه و مرفه زندگی می‌کنیم. تحمل خنده منقطع لیزا را هم، که آن را هم در کنسرواتوار یادگرفته است، ندارم، همچنین تحمل پشت چشم نازک کردن‌هایش را در حضور مهمانان مرد. مهم‌تر از همه، به هیچ‌وجه نمی‌توانم این را درک کنم که چرا موجودی هر روز به خانه من می‌آید و هر روز با من غذا می‌خورد که کاملا با عادت‌های من، با علم من، و با شیوه زندگی من بیگانه است؛ موجودی که کوچک‌ترین شباهتی به افرادی که من آن‌ها را دوست دارم ندارد. زن من و خدمتکاران مرتب با حالتی مرموز پچ‌پچ می‌کنند که«خواستگار است»، ولی با این حال نمی‌توانم حضور او را درک کنم. حضور او نوعی سردرگمی در وجود من پدید می‌آرود، انگار کسی از قبیله‌ی زولوها در کنار من سر یک میز نشسته باشد. همینطور عجیب به نظر می‌آید که دخترم، که عادت کرده‌ام همیشه به چشم او نگاه کنم، عاشق این کراوات و این چشم‌ها و این گونه‌های نرم شده باشد... قبلا ناهار را دوست داشتم یا دست‌کم نسبت به آن بی‌تفاوت بودم، ولی حالا ناهار جز بی‌حوصلگی و غیظ احساس دیگری در من بیدار نمی‌کند. از زمانی که عالی‌جناب و عضو هیئت رئیسه دانشکده شده‌ام، خانواده‌ام به علت نامعلومی لازم دیده است که صورت غذا و برنامه‌ی ناهارمان کلا عوض شود. به جای آن غذاها ساده‌ای که در زمان دانشجویی و اوایل حرفه‌ی پزشکی به آن‌ها عادت کرده بودم، حالا مرا با قلوه‌ی خوابانده در شراب مادیرا و سوپ پوره‌ای سیر می‌کنند که قندیل‌های سفیدی در آن شناور است. درجه ژنرالی و شهرت موجب شده است که من تا ابد از آش کلم، پیراشکی‌های خوشمزه، غاز و سیب‌زمینی پخته، و ماهی سیم با کته محروم شوم. همچنین از آگاشای پیشخدمت، که پیرزن پرحرف و خنده‌رویی بود، هم محروم شده‌ام. حالا به جای او یگور غذا را سرو می‌کند، جوانک ابله و مغروری که دستکش سفیدی هم به دست راستش دارد. فاصله‌ی بین سرو غذاها کم است، ولی به اندازه طولانی به نظر می‌رسد، چون به هیچ‌شکل نمی‌توان این فاصله‌ها را پر کرد. دیگر از آن شادمانی خبری نیست، از آن گفت‌وگو‌های بی‌تکلف، شوخی‌ها، خنده‌ها، از آن ناز و نوازش‌های متقابل و ان شادی‌ که وقتی من و زن و بچه‌هایم در اتاق ناهار خوری جمع می‌شدیم، به ما دست می‌داد. ناهار برای من که آدم پرمشغله‌ای بودم، زمان استراحت و دیدار با خانواده بود و برای زن و بچه‌هایم یک جشن کوتاه، ولی زیبا و شادی‌بخش، زیرا می‌دانستند که من برای نیم‌ساعت فقط به آنان تعلق دارم و نه به هیچکس دیگر، نه به علم و نه به دانشجویان. دیگر نمی‌شود با نوشیدن فقط یک پیاله مست شد، دیگر از آگاشا خبری نیست، از ماهی سیم و کته خبری نیست، خبری نیست از آن سروصدا و جار و جنجال ‌های کوچک سر میز غذا از آن لگد پرانی‌های زیر میزی یا افتادن چسب زخم از گونه کاتیا به درون بشقاب سوپ. 📚 داستان‌ملال‌انگیز ✏️ پاتوق‌کتاب‌آسمان