eitaa logo
کانال ســـرבار בلها
1.2هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
9.8هزار ویدیو
80 فایل
کانال سردار دلها با تاسی از الگوی حاج قاسم سلیمانی تمام همت را درمعرفی آن شهیدوالامقام بکار می بندد تا مکتب آن شهید را به نسل جامعه معرفی نمایید. قرارگاه بسوی ظهور
مشاهده در ایتا
دانلود
(2) 📣بمناسبت فرا رسیدن دوم اردیبهشت, روز تأسیس سپاه پاسداران چند روزی میهمان شهدای سپاهی هستیم 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 روایتی ناب از حاج قاسم سلیمانی 👆ماجرای ساخت بیمارستان، برای زایمان زنان سوریه، به دستور 🔺کام بچه های داعشی را با تربت امام حسین علیه السلام برداشتم. 🔺در گوش همه آنان اذان با اشهد ان علی ولی الله گفتم. 📎 📎 📎 📎 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥قضیه گریه های پنهانی حاج قاسم در کنار اروند رود و توسل به حضرت زهرا(س) 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
سرباز مدافع وطن ، یعنی تو سردار سپاهیِ خفن ، یعنی تو با خنده ی خود به دشمنان فهماندی یک موشک ناب نقطه زن ، یعنی تو ۱۴۰۳/۱/۳۱ 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
🔷 ۳۱ فروردین سالروز شهادت دردانه حاج قاسم و صاحب مزار خالی سمت چپ ایشان در گلزار شهدای کرمان، شهید حسین بادپا گرامی باد (بخش اول). 🔸از بچه‌های لشکر ۴۱ ثارالله استان کرمان و نیروهای حاج قاسم بود. مدتی قبل از عملیات تاریخی والفجر ۸ مسئول اندازه‌گیری آب در نیمه‌های شب در یکی از نهرهای فرعی منتهی به اروندرود بود تا جزر و مدِّ آب مورد ارزیابی قرار گیرد و رزمنده‌ها عملیات را در پایین‌ترین جذر انجام دهند. 🔸چندین هفته در ساعات مشخصی از نیمه شب مبادرت به اندازه‌گیری آب می‌نمود و آن را به فرماندهان گزارش می‌داد. یک شب وقتی که ساعت اندازه‌گیری آب فرا رسید و ساعت کوکی اش او را برای این امر از خواب بیدار کرد، خستگی زیاد وی را به این تفکر وا می‌داشت که: «مگر اندازه آب چه تغییری کرده است، خب اندازه آن امشب هم مثل دیشب است دیگر، پس بگیر بخواب!» 🔸در همان نیمه‌های شب اتفاق عجیبی می‌افتد! حسین یوسف اللهی که مسئول اطلاعات عملیات لشکر حاج قاسم بود و در اهواز حضور داشت، به محمدرضا کاظمی می‌گوید: «همین الان به لب اروند رود و به نزد حسین بادپا برو و به او بگو به خاطر دروغی که گفتی تو شهید نمی‌شوی!» 🔸صبح محمدرضا به نزد حسین بادپا می‌رود و می‌گوید: «حسین یوسف اللهی گفته است به خاطر دروغی که گفته‌ای شهید نمی‌شوی!» حسین بادپا که دقیقاً نمی‌دانست که چه اتفاقی افتاده گفت: «من که دروغی نگفته‌ام!» محمدرضا کاظمی به او می گوید: «تو دیشب دروغ نوشته‌ای و الان هم دروغ می‌گویی؟!» 🔸حسین مقاومت را بی‌فایده می‌داند و می‌گوید محمدرضا، راستش را بگو، شما از کجا فهمیدید که من دروغ نوشته‌ام؟ محمدرضا می‌گوید که دیشب در قرارگاه نشسته بودیم به ناگاه محمد حسین یوسف اللهی گفت: «حسین بادپا لب اروند خوابش برده و دروغ نوشته است. تو برو به او بگو که به خاطر دروغی که نوشته‌ای شهید نمی‌شوی!» 🔸النهایه حسین یوسف اللهی و محمدرضا کاظمی در همان عملیات والفجر ۸ مجروحِ شیمیایی شده و به شهادت می‌رسند اما حسین بادپا شهید نمی‌شود و می‌دانست که شهید نخواهد شد چون منبع این بشارت تله کم شخصیتی نبود، او حسین یوسف اللهی بود! همان شخصی که حاج قاسم در سن ۶۳ سالگی در وصیت نامه‌اش گفته بودکه من را در کنار او دفن کنید. 🔸آری بادپا می‌دانست مه حرف حسین یوسف فلاحی اشتباه از آب در نمی‌آید. همان حسین یوسف اللهی که وقتی چشمانش مجروح و بانداژ شده و در بیمارستان اهواز بستری بود، به پرستار می‌گوید که: «مادر من جلوی درب بیمارستان ایستاده، برو او را صدا بزن و به نزد من بیاور! پرستار می‌گوید از کجا می‌دانی؟» می‌گوید: «من بوی مادرم را حس می‌کنم او از کرمان به اینجا آمده است!» پرستار می‌رود و مادر حسین را از جلوی درب بیمارستان به نزد فرزندش می‌آورد. 🔸همان حسین یوسف اللهی که وقتی غواصانی به نام های صادقی و موسایی پور برای شناسایی از خطوط دشمن به اروند زدند و سر موعد بازنگشتند و حاج قاسم خیال کرد که آنها اسیر شده و عملیات را لو داده‌اند به او گفت: «آنها اسیر نشده و شهید شده‌اند و ما باید عملیات را ادامه دهیم.» حتی به حاج قاسم گفت فردا موسایی پور دقیقاً از همان جایی که به آب زده برمی‌گردد و پس فردا هم صادقی می‌آید! 🔸فردا پیکر موسایی پور دقیقاً از همان نقطه‌ای که به آب زده بود به خط برگشت و پس فردا هم صادقی آمد! حاج قاسم از او پرسید حسین از کجا این را فهمیدی؟ او پاسخ داد: «آن شب موسایی پور به خواب من آمد و گفت ما اسیر نشده‌ایم، ما شهید شده‌ایم و ساعت بازگشتشان را هم گفت و دلیل اینکه موسایی پور در خواب توانست با من حرف بزند و صادقی نتوانست، این بود که موسایی نسبت به صادقی دو فضیلت داشت، یکی ایکه متأهل بود و دوم اینکه حتی شب شهادتش در آب نماز شب ترک نشد!» 🔸به دل پر غصه حسین بادپا برگردیم. او حق داشت که از شهادت خود ناامید باشد! این بشارت تلخ را حسین یوسف اللهی گفته بود، همان عارفی که حاج قاسم در فراق او می‌سوخت. همان حسینی که خداوند چشم بصیرت او را باز کرده بود و او در میان همه قدیمی‌های جبهه و جنگ استان کرمان از این حیث زبان زد بود. حسین هر روز می سوخت و جمله یوسف اللهی را در ذهنش تکرار می کرد که می گفت: «تو شهید نمی‌شوی!» 🔸بعد از جنگ حاج قاسم و بچه‌های کرمان سلاح را زمین نگذاشتند و با اشرار و تروریست‌های مسلح شرق کشور مبارزه کردند و خیلی از قدیمی‌های دفاع مقدس در استان کرمان به قافله شهدا پیوستند اما حسین بادپا شهید نشد. خیلی‌ها در آن مدت به شوخی به او می‌گفتند: «حسین بادپا، مگر یوسف‌اللهی به تو نگفت که شهید نمی‌شوی، خودت را خسته نکن!» 🔸حسین در این فکر بود که خدایا مگر می‌شود یک گناه کوچک و یک دروغ در لب اروندرود برای من به قیمت جا ماندنم از کاروان شهدا تمام شود؟ خدایا مرا ببخش و به قافله شهدا برسان (پایان بخش اول)
🔷 ۳۱ فروردین سالروز شهادت دردانه حاج قاسم و صاحب مزار خالی سمت چپ ایشان در گلزار شهدای کرمان، شهید حسین بادپا گرامی باد (بخش دوم). 🔸«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا. برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی ه پیمان خویش عمل کردند و در راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار شهادت مقاومت کرده و هیچ تغییر در عهد خود ندادند.» بله، حسین مصداق این آیه بود. او می‌دانست که خداوند بزرگ است و دروغ آن شب د کنار اروندرود را موجب برای رشد معنوی‌اش قرار داده نه امری قطعی که تغییر نکند. او می دانست که خداوند هیچ گاه بندگان مومنش را از بهترین بشارت‌های خود (شهادت و حیات ابدی) در صورت داشتن صلاحیت لازم محروم نخواهد ساخت. 🔸سال‌ها می‌گذرد و حسین روز به روز در فراق کاروان شهدا از درد به خود می‌پیچد. شب‌ها به گلزار شهدای کرمان می‌رفت و با رفقای شهیدش از جمله محمد حسین یوسف اللهی و محمدرضا کاظمی درد دل می‌کرد. (اگر آه تو از جنسٌ نیاز است، در باغ شهادت باز، باز است!» 🔸سال ۱۳۹۳ فرا می‌رسد و یک بار دیگر حسین ندای هل من ناصر را از دمشق می شنود‌. او جهاد را تکلیف خود می‌دانست و شهادت را آرزو، پس ناامید نشد و مشتاقانه قصد دفاع از حرم کرد. حاج قاسم مخالفت کرد و گفت: «من همه رفقایم و قدیمی‌های جبهه و جنگ شهید شدند. حسین، چگونه می‌توانم بعد از اینکه محمد جمالی هم من را تنها گذاشت شاهد شهادت تو نیز باشم؟ (شهید محمد جمالی همان شهید مدافع حرمی بود که حاج قاسم خود با دستان خویش او را در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرد.) اینگونه بود که حاج قاسم ابتدا با اعزام او مخالفت کرد. 🔸مجدداً روزی حسین بادپا متوجه حضور حاج قاسم در کرمان می‌شود. شبانگاه همسر حسین درب منزل حاج قاسم را می‌کوبد. حسین پشت سر همسرش و در حالی که گوشه چادر او را در دست گرفته بود وارد شد. او حاج قاسم را به چادر همسرش و چادر حضرت زهرا قسم داد که اجازه حضورش در جبهه شام را فراهم کند و همسرش نیز به حاج قاسم التماس کرد که مانع او نشود (ای لشکر حسینی، تا کربلا رسیدن یکی حسین دیگر)! 🔸حاج قاسم در مصاحبه‌ای می‌گوید: «عطش شهادت همان عطشی بود که بادپا در نیمه شب همسر خودش را جلو انداخت و پشت چادر او پنهان شد و مرا به چادر همسرش قسم داد که بگذارم به سوریه بروم.» 🔸به عقب تر بازگردیم. حین مدتی قبل از رفتن به سوریه مادر شهید محمدرضا کاظمی که ۳۰ سال پیش در عملیات والفجر ۸ پیغام حسین یوسف اللهی مبنی بر شهید نشدنش به او داده بود را به گلزار شهدای کرمان برد و از او خواست که از فرزندش محمدرضا کاظمی بخواهد که شهادت او را امضا کند تا او نیز از قافله شهدا جا نماند. 🔸لبیک یا زینب. حسین بادپا به سوریه می‌رود و از فرماندهان لشکر فاطمیون می‌شود. روزی حاج قاسم به طور سرزده وارد یکی از یگان‌های لشکر فاطمیون می‌شود. مصاحبه معروفی از حاج قاسم در خصوص شهید مصطفی صدرزاده وجود دارد که می‌گوید: «من سید ابراهیم (شهید صدرزاده) را نمی‌شناختم. از پشت بیسیم داشتم با حسین (بادپا) حرف می‌زدم که دیدم یک صدای برجسته‌ای از پشت بیسیم جواب من را داد. به حسین گفتم این بچه تهرانی از کجا اومده در لشکر فاطمیون جا گرفته! فردا به مقر آنها رفتم و گفتم سید ابراهیم کیست؟ گفتند این است. من به شوخی به او گفتم خیال کردم تو با آن صدای کلفتت یک هیکل درشت داری!» این‌ها را گفتم که بدانیم این واقعه ای که می‌خواهم بگویم مربوط به آن روز است. از اینجا به بعدش را شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده تعریف می‌کند. 🔸مصطفی می‌گوید آن روز به ما اطلاع دادند که حاج قاسم می‌خواهد سری به مقر لشکر بزند. من تاکنون او را ندیده بودم. حاج قاسم آمد و حاج حسین بادپا من را به او معرفی کرد. حاج قاسم گفت تو بودی از پشت بیسیم دیروز با صدای برجسته تهرانی با من حرف می‌زدی؟ (شهید صدرزاده خود را با نام افغانستانی به لشکر فاطمیون رسانده بود و چنین مسأله‌ای برای حاج قاسم عجیب بود!) 🔸مصطفی می‌گوید آنجا میان حاج قاسم و حسین بادپا صحبت‌های رد و بدل شد و در آخر حاج قاسم به حسین بادپا گفت: «حسین، همین الان هم اگر آن کسی که باید برایت دعا کند که شهید شوی دعا کند، شهید می شوی!» 🔸بعد از رفتن حاج قاسم حاج حسین گریه کرد و گفت: «حاج قاسم سیمش به شهدا وصل است و خیلی از حقایق عالم غیب را می‌بیند! من چند روز پیش بالاخره خواب شهید محمدرضا کاظمی را دیدم (شهیدی که بشارت حسین یوسف اللهی در خصوص عدم شهادت را به او داد و حسین هم اخیراً مادرش را در کرمان بر مزار او برده بود تا برای شهادتش دعا کند). (پایان بخش دوم)
🔷 ۳۱ فروردین سالروز شهادت دردانه حاج قاسم و صاحب مزار خالی سمت چپ ایشان در گلزار شهدای کرمان، شهید حسین بادپا گرامی باد (بخش سوم و پایانی). 🔸 مصطفی می‌گوید که حاج حسین گفت: «در خواب به شهید محمدرضا کاظمی گفتم، محمدرضا برای شهادت من دعا کن، اما محمدرضا دعا نکرد! باز هم اصرار کردم و دعا نکرد. به او گفتم حداقل خودم برای شهادتم دعا می‌کنم و تو آمین بگو. در این حین شهید محمدرضا کاظمی رو به من کرد و لبخند زد. من احساس می کنم که حاج قاسم از خواب اخیر من خبر دارد و می‌داند که اگر محمدرضا کاظمی دعا کند من شهید می‌شوم!» 🔸در نهایت چند وقت بعد لشکر فاطمیون به فرماندهی حاج حسین بادبپا و شهید صدرزاده تصمیم بر یک عملیات سرنوشت ساز در استان درهای سوریه و منطقه بصری الحریر می‌گیرد. عملیات به لحاظ کیفی خوب پیش نرفت و به عاشورایی‌ترین عملیات‌ شهدای مدافع حرم تبدیل و به نوعی شبیه عملیات کربلای ۴ در دفاع مقدس بود. یک فیلم هست که شاید دیده باشید، آنجایی که شهید صدرزاده تیر به پهلویش خورده و می‌گوید: «هرچه در راه خدا بدیم کم است» مربوط به زخمی شدن او در همان عملیات بود. لحظاتی بعد چند تیر هم به حاج حسین بادپا اصابت می کند‌ 🔸در زیر آن آتش سنگین نفربر زرهی به نزد آنها می‌آید تا زخمی ها را به عقب ببرد. ابتدا شهید صدرزاده به سختی وارد آن می‌شود، به محضی که مصطفی وارد آن می‌شود یک تیر دیگر به پهلویش می‌خورد. در این حین حاج حسین بادپا را به سختی می‌خواهند سوار بی‌ام‌پی کنند و به عقب ببرند اما او که می‌بیند با این وضعیت زیر این آتش سنگین نمی‌تواند سوار شود و ممکن است رزمندگان داخل نفربر باز هم آسیب ببینند، دست خود را که به دست شهید صدرزاده بود فشار می‌دهد و او را پس می‌زند و قصد ماندن در همان جا را می‌کند و بر زمین افتاد. 🔸پیکر حاج حسین همان جا می‌ماند و داعش آن را با خود می‌برد. حاج قاسم گفته بود که: «پیکر حسین به خاطر من قصد ندارد از سفر سوریه برگردد، چون او می‌داند که من تحمل خاکسپاری‌اش را ندارم!» امروز سمت راست مزار حاج قاسم شهید حسین یوسف اللهی است و سمت سمت چپ او نیز مزار یادبود شهید مدافع حرم مفقود الجسد حاج حسین بادپا است. 🔸ای کاش حال که حاج قاسم خودش هم رفته، بادپا هم برگردد تا او (حاج قاسم) و همه ما را خوشحال کند. همان بادپایی چه زمانی سهل اندیشان داخلی می‌گفتند که مدافعان حرم به خاطر پول می‌روند، شرکت تجاری خود که در حدود ۴۰۰ نیروی انسانی در زیر مجموعه داشت را رها کرد و مانند «زهیربن قین بجلی» که در روز عاشورا با همه ثروت مادی اس خود را به امام حسین (ع) رساند، خود را به خواهر او زینب (س) در دمشق رساند تا به همه ما بگوید که روز عاشورا هنوز به شب نرسیده است. 🔸شهدا همه زنده هستند و بادپا نیز زنده است! روزی دانشجویان دانشگاه کرمان برای سرکشی از خانواده شهدا به منزل خانواده حسین بادپا رفتند. دانشجویان از همسر شهید نکاتی را پرسیدند و همسر شهید هم پاسخ می‌داد. یکی از دانشجویان سوال می‌کند آیا شهید بعد از شهادت به شما بشارتی داده است؟ همسر شهید می‌گوید تا قبل از شهادت قرار بود که با یکدیگر به سفر حج برویم که ایشان شهید شد. چند شب پیش خواب او را دیدم که می‌گوید تو به زودی به سفر حج می‌آیی و در عین ناباوری چند روز بعد از سازمان حج و زیارت تماس گرفتند و گفتند که شما می‌توانید در سفر حج پیش رو به سفر حج بیایید و چنانچه تمایل داشته باشید باید الان به ما اعلام بکنید. 🔸آه ای شهادت، هر دَم به یادت. تا کی بسوزیم و بسازیم آخر این سان؟ چون شمع جامانده به گلزار شهیدان؟! شهید حسین یوسف اللهی که وعده عدم شهادت حسین بادپا را داده بود شهید شد. محمدرضا کاظمی هم که لب اروندرود پیغام یوسف اللهی را به بادپا داد شهید شد. حاج قاسم هم که در سوریه به بادپا گفته بود اگر آن کسی که باید برایت دعا کند به وعده اش عمل کند شهید می‌شوی، هم شهید شد. شهید صدرزاده هم که قسمتی از این خاطره را در سوریه برایمان بازگو کرد در روز تاسوعای حسینی به کاروان عاشورا پیوست و نهایتاً دردانه حاج قاسم شهید مدافع حرم حسین بادپا نیز در ۳۱ فروردین سال ۱۳۹۳ به آرزویش رسید و ای کاش این زنجیره راویان، روزی ما را نیز به کاروان شهادت برساند. الهی آمین (پایان بخش سوم و اتمام خاطره) ♦️شادی روح شهیدان محمد حسین یوسف اللهی، محمدرضا کاظمی، حاج قاسم سلیمانی، شهید مصطفی صدرزاده و شهید حاج حسین بادپا که این حال معنوی خوب را به ما دادند تا ما نیز در این هجمه‌های شیطان ناامید نشویم و به فکر رشد معنوی خود باشیم صلواتی قرائت کنیم. شادی روح سید شهیدان اهل قلم و راوی «روایت فتح» که روح روایتگری را در کشور ما پرورش داد هم صلواتی قرائت نماییم. 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
خستگی‌های شهید طهرانی مقدم... از این خستگی به این آرامش رسیدیم روحت شاد بزرگ مرد 🇮🇷 🕊🌱 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
4_5800717314546470456.mp3
11.19M
♦️مداحی جدید پویانفر دنیا آروم آروم عوض شده جای ظالم و مظلوم عوض شده جای شهید و جلاد عوض شده برگرد…. تا درست شه کارای دنیا 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
🔳حاج قاسم برای خرید کاپشن به همراه فرزندش به یک فروشگاه در خیابون ولیعصر رفته بود و چهره سردار برای فروشنده آشنا میاد و ازش میپرسه شما سردار سلیمانی نیستید؟ 🔻حاج قاسم میخنده و درجوابش میگه آقای سلیمانی میاد کاپشن بخره؟ فروشنده هم میگه منم تو این موندم. اون که قطعا نمیاد لباس بخره و براش میخرن میبرن. ولی شما خیلی شبیه به آقای سلیمانی هستید. بعد از اصرار فروشنده و سوالات مکرر، حاج قاسم در جواب میگه بله قاسم سلیمانی برادرمه و بخاطر همین شبیهش هستم.زمانی که حاج قاسم کت رو در میاره تا کاپشن نو رو بپوشه و بپسنده، اسلحه‌ای که در کمر حاج قاسم بود رو فروشنده میبینه. فروشنده میگه نه تو خود حاج قاسمی و لو رفتی. فروشنده از اینکه سردار ازش خرید کرده خوشحال میشه و خیلی اصرار میکنه که پول نمیگیرم. حاج قاسم هم در جواب گفته بود اگه پول نگیری نمیخرم و میرم. فروشنده باورش نمیشد که معروف ترین ژنرال دنیا به همین راحتی بدون محافظ و بین مردم قدم زده و به مغازه اون اومده. 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
🎐 | 🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ▫️ اگر تعلقات خودمان را زیر پا گذاشتیم میتوانیم مثل شهدا خدمت کنیم به این ملت، اگر ما با تعلق بخواهیم خدمت کنیم، این خدمت به جایی نخواهد رسید.
🎐 | 🏷قرن­هاست زمین انتظار مردانی اینچنین را می­کشد تا بیایندوکربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینه­ ساز ظهور باشند…آن مردان آمدندورفتند، فقط من وتو ماندیم واز جریان چیزی نفهمیدیم…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍حماسه خلبانان ارتش جمهوری اسلامی ایران بيانات شهید حاج قاسم سلیمانی در جمع مدافعان حرم نیروی هوایی ارتش... شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
هر سه شهید تکه تکه! عجب عکسی عجب مظلومیتی عجب مردانی ۴۰ سال جهاد ،۴۰ سال دور از خانواده و تفریح،۴۰ سال پوتین از پاشون در نیاوردن و با بعثی و تکفیری و داعشی جنگیدن و آمریکای و اسراییلی جنگیدن شهید قاسم سلیمانی که ساعت یک و نیم نصف شب پنجشنبه که همه یا خواب بودن یا تو عیش و نوش در فرودگاه بغداد با موشک هل فایر آمریکا اربا اربا شد و پیکر قطعه قطعه شو از لای آهن پاره ها بیرون آوردن! شهید احمد کاظمی که حین ماموریت هواپیماش سقوط کرد و پودر شد و پیکر متلاشی رو از تو بیابان ها جمع کردند شهید زاهدی هم که چند روز پیش در حمله اسراییلی ها به سفارت ایران در سوریه تکه تکه شد و پیکر پاره پاره رو از لای میلگرد ها و آوار ها در آوردن! ۴۰ سال مجاهدت در عراق و سوریه و لبنان و...آخر هم هر سه تیکه تیکه ، قطعه قطعه! بنویس تاریخ، بنویس که سربازان خامنه ای در بستر نمی‌میرند! مثل ژنرال های ژیگول پهلوی پشت به میهن فرار نمی‌کنند می‌مانند، می ایستند و میجنگند و در آخر قطعه قطعه می‌شوند که آیندگان اگر پرسیدند انقلاب اسلامی چگونه خاک نداد بگویند با جزٕ جز پیکر سربازانشان!
🖼هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم: 🪧تقویم امروز: 📌 شنبه ☀️ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۱۱ شوال ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 20 آوریل 2024 میلادی 📖حدیث امروز: امیرالمومنین علیه السلام: شخصی که حیائش کم شود، تقوایش نقصان می‌یابد. 📗 نهج البلاغه حکمت ۳۴۹ 📿ذکر امروز: یا رب العالمین 🔖مناسبت امروز: روزبزرگداشت سعدی