eitaa logo
کانال ســـرבار בلها
1.2هزار دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
9.8هزار ویدیو
80 فایل
کانال سردار دلها با تاسی از الگوی حاج قاسم سلیمانی تمام همت را درمعرفی آن شهیدوالامقام بکار می بندد تا مکتب آن شهید را به نسل جامعه معرفی نمایید. قرارگاه بسوی ظهور
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃کلاس اول را در کشور عمان و مابقی مقاطع را در اهواز ادامه داد، آخر پدر فرهنگی بود و بنا به اقتضای شغل ایشان که دبیر فرزندان شاغلین در سفارت ایران واقع در عمان بود، با خانواده به آنجا رفته بود. در آپارتمان آن‌ها چندین خانواده با ملیت‌های مختلف زندگی می‌کردند، فیلیپینی، کویتی، عربستانی و … که مهدی با همه آن‌ها ارتباط گرم و صمیمی داشت و مورد محبت آن‌ها قرار می‌گرفت.
🍃پس از اشتغال آقا مهدی، خانواده تصمیم گرفتند برای سید آستین بالا بزنند. بعد از کلی تحقیق، بالاخره همسر ایده‌آل خویش را پیدا کرد و این وصلت سر گرفت.
🍃حدود سال ۷۶ بود که مادر تصمیم گرفت مهدی را نزد یکی از خانم‌های همسایه که معلم زبان خارجه بود ببرد تا به‌طور خصوصی زبان انگلیسی را فرابگیرد. مدت زمان زیادی از بازگشت مادر به خانه نگذشته بود که مهدی نیز به خانه برگشت و از وضع نامناسب پوشش زن همسایه به مادر گلایه می‌کرد و دیگر حاضر به رفتن نشد.
🍃زندگی بر وفق مراد بود تا آنکه شیپور جنگ به صدا درآمد، جایی که مرد از نامرد شناخته می‌شد. جنگ، جنگ بشار اسد و مردم سوریه نبود بلکه جنگ اسلام و کفر بود، جنگی که در یک طرف آن (آمریکا، انگلیس، عربستان، اسرائیل و...) و در طرف دیگر آن شیعیان جهان اسلام بودند.
🥀شب عملیات سید مهدی تسلیحات و تجهیزات موردنیاز گردان رو تحویل و بین نیروهای تحت امر خود توزیع می‌کند، توی گردان دویست نیروی سوری و هفت نیروی ایرانی خدمت می‌کرد. مهدی جانشین گردانی بود که فرماندش به دلیل نامشخصی در عملیات حضور نداشته و مهدی رهبری و فرماندهی گردان رو به عهده می گیره. تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۰ عملیات شروع می‌شود؛ و مهدی در آن عملیات به شهادت می‌رسد.
🌹شادی ارواح طیبه شهدا و اینکه عاقبت ما ختم به شهادت بشه صلوات🌹 @smmdjk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . یک عنوان ارزشمند و والاست... بسیجی يعنی: دلِ با ایمان؛ مغزِ متفکر... و دارایِ آمادگی برای همه ی میدان هاست...!! | | 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 لحظات آخر جانباز مدافع حرم محمد جعفر حسینی به روایت همسرش 🔸 بهش گفتم پاشو خیلی زود داری ما رو تنها میذاری...😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ وظایف رهبری از زبان خود ایشان ⭕️ ورود رهبری به تک تک مشکلات و وظایف دستگاه ها هم ناممکن و هم خلاف قانون است. با دقت گوش بدید و
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷 سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج) سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز 💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که در کانال حاضر هستند امروز در خدمت جانباز بسیجی هستیم... برداشت مطالب از وب های مشرق، خبرگزاری دفاع مقدس
ابراهیم هم فرزند شهید است و هم برادرزاده شهید است. در دوران آموزشی برای کسانی که به سوریه می‌روند، قوانین سخت گیرانه‌ای وجود دارد و طبق همین قوانین فرزند شهید اجازه ندارد به منطقه برود. با این وجود ابراهیم علاوه بر اینکه فرزند شهید و برادرزاده شهید بود، جانباز تفحص هم بود. من یکی از دوستانی بودم که همیشه مصر به نرفتن ابراهیم بودم و می‌گفتم او در عملیات تفحص شهدا جانباز شده است.
مادرش می گوید : ابراهیم عاشق تفحص بود و مدام به مناطق جنگی می‌رفت. یکبار متوجه شدم مدت‌هاست بدون اینکه به کسی بگوید در یک اتاق کوچک و بدون کولر در حالی که چند آجر زیر سرش می گذارد و چند پتوی ضخیم به رویش می‌کشد می‌خوابد. وقتی فهمیدم خیلی تعجب کردم گفتم: ابراهیم چرا این کار را می‌کنی؟ مریض می شوی مادر! گفت: می‌خواهم بدنم به شرایط سخت و آب و هوای گرم جنوب عادت کند.
شهید ابراهیم خلیلی خیلی آدم خدایی بود و نزدیکترین کلمه به شخصیت ایشان شخصیت خدایی اوست. همیشه در سکوت بود. اهل ذکر بود. در آموزش وقتی وقت نماز می‌شد، فارغ از تمرین می‌شدیم و یا حتی گاهی اوقات حین تمرین ایشان در حال ذکر گفتن بود.
یک بار یادم هست در همان دوران آموزشی، سلاحش را به من سپرده بود و دست من بود. بعد از مدتی دنبال ایشان می‌گشتم تا سلاحش را به او برگردانم. بچه‌ها گفتند حاج ابراهیم سمت دفتر فرماندهی است. در بین راه از بعضی بچه‌ها سراغ او را می‌گرفتم و می‌گفتم: «حاج ابراهیم را ندیدی؟» بعضی او را نمی‌شناختند. برای اینکه نشانی از او داده باشم، می‌گفتم: «همان حاج ابراهیم جانباز یک پا قطع...!» دیدم حاج ابراهیم کمی دورتر ایستاده و درحالی که به من نگاه می‌کند، رنگش پریده است. چرا که اگر فرماندهی متوجه می‌شدند که او جانباز است، بحث اعزامش کلا به مشکل برمی‌خورد. وقتی آمد تا سلاحش را تحویل بگیرد به خاطر اینکه او را اینگونه خطاب قرار داده بودم از دست من خیلی شاکی شد.
تخصص حاج ابراهیم خلیلی تخریب بود که این اواخر در لشکر 27 محمد رسول الله (ص) هم مسئول تخریب لشکر بود. خیلی اصرار داشت که بسیجی راهی سوریه شود و با تخصصش به او نگاه نشود. می‌خواست او را بسیجی ببینیم. ولی ما می‌دانستیم که تخصص داشت. با اینکه جانباز بود ولی از ما در تمرین‌ها و صعود به تپه‌ها بهتر و تندتر بود. از خیلی جوان‌ترهای خودش بهتر بود.
ابراهیم خلیلی بسیجی لشکر 27 محمد رسول الله تهران بزرگ و فرمانده پایگاه مسجد شهید سبحانی بود. وی همچنین فرزند شهید داوود خلیلی از شهدای دوران دفاع مقدس بود که در دشت عباس به شهادت رسید همچنین عموی شهید نیز در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده است. در نشریه شلمچه و فیلم اخراجی‌های یک حضور داشت و در سکانس به میدان مین رفتن مجید سوزوکی و خلق سکانس‌های جنگی بازی کرد. او در جریان عملیات تفحص در غرب از ناحیه پا مجروح شده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام :ابراهیم نام خانوادگی : خلیلی نام پدر : عباس تاریخ تولد : ١٣۵٨/١۰/٨ محل تولد : تهران سن : ٣٨ سال مذهب : اسلام شیعه تاریخ شهادت : ١٣٩۶/۶/۴ محل شهادت : شرق حلب مسئولیت : مسئول تخریب لشکر حضرت زینب (س)
💎معرفی ، مدافع حرم، جانباز تفحص و از بازیگران فیلم سینمایی اخراجی ها ۱ - مسئول تخریب لشکر حضرت زینب (س) 🎂زمینی شدن : ۵۸.۱۰.۰۸، تهران 🕊آسمانی شدن : ۹۶.۰۶.۰۴، شرق حلب - درگیری با دشمن 🌷مزار شهید : قطعه ۲۶ بهشت زهرا تهران
پسرم 17 سال پیش روی مین رفت و از ناحیه پا جانباز شد. به من گفت مادر، تو اجازه ندادی بروم. گفتم تو جوانی هنوز 21 سال بیشتر نداری ولی گفت من دوره‌های تخصصی دیده‌ام که مین خنثی کنم. ایشان رفت و یک ماهی در منطقه گیلان‌غرب بود اما وقتی برگشت با جانبازی برگشت. وقتی از او پرسیدم زمانی که پاهایت به روی مین رفت چه حسی داشتی به من گفت انگار در آسمان پرواز می‌کردم و اینطور نبود که دردی را حس کنم.
او در دستنوشته‌ای که پیش از شهادت نوشته بود به توفیق حضور در جنگ سوریه اشاره کرده و گفته بود: هرچه فکر کردم چه بنویسم چیزی به ذهنم نرسید جز اینکه همه‌ی آمد و رفت ما به اجازه و با نظر خاص حضرت زینب سلام‌الله است. در ایامی که به شدت مریض شده بودم بعد از مرخصی از بیمارستان، فکرم خیلی مشغول مردم و گرفتاریشان بود خصوصا وقتی می‌شنیدم اتفاق و حوادثی بر اثر انفجارات مواد ناریه برای آن‌ها پیش می‌آید قلبم درد می‌گرفت. آمدم جلوی مطالب نوشته شده روی دیوار، یک مطلب از شهید بزرگوار برونسی نوشته بود که موقع حمل و جابجایی مهمات حضرت زینب (س) را زیارت کرد و خانم به ایشان گفته بود شما که اینجا برای من آمده‌اید من باید به شما کمک کنم، ناخواسته به گریه افتادم و چه گریه‌ای، به هق هق! گفتم خانم نظری کن این مردم چشم امیدشان به من حقیر است، کمکم کن زود خوب شوم و دوباره توفیق خدمت به این مردم مظلوم را پیدا کنم، خدا شاهد است از همان شب حالم رو به بهبودی و عافیت شد و توان رفته برگشت و این یقیناً از عنایت بی‌بی حضرت زینب سلام‌الله بود.