eitaa logo
کانال ســـرבار בلها
1.2هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
11.3هزار ویدیو
87 فایل
کانال سردار دلها با تاسی از الگوی حاج قاسم سلیمانی تمام همت را درمعرفی آن شهیدوالامقام بکار می بندد تا مکتب آن شهید را به نسل جامعه معرفی نماید. قرارگاه بسوی ظهور
مشاهده در ایتا
دانلود
3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آن روزی که #سپاه پایگاه آمریکا را درهم کوبید نیز #ایام_الله است این روزها نقطه عطف تاریخند❗️ روزهای عادی نیستند اینی که یک نیرو و ملتی، این قدرت را دارد این توان روحی را دارد که به یک قدرت متکبر زورگوی عالم این جور #سیلی بزند، این نشان دهنده دست #قدرت_الهی است پس آن روز جزء ایام الله است.
🔺خاطرات مردم اهواز از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی «به رسم زنان عرب» مردم از روی پشت بام و کنار پنجره، مراسم را تماشا می‌کردند. زنی با بچه‌هایش در بالکن خانه ایستاده بود. وقتی ماشین حامل پیکر حاج قاسم نزدیک شد، به رسم زنان عرب، به سینه می‌زد و عزاداری می‌کرد. ✍ امینی موحد 📚 برگی از کتاب «» 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
🔺خاطرات مردم سیستان و بلوچستان از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی «قهرمان بچه‌ها» یکی از آشنایاهایمان، هرسال برای بچه‌های دبستانی کیف و کفش می‌فرستد. بعد از شهادت حاج قاسم، پیشنهاد دادم روی کیف‌ها، عکس حاج قاسم را چاپ کند تا بچه‌ها به بهانه محصول فرهنگی، با قهرمان ملی خود آشنا شوند. او هم قبول کرد. کیف و کفش‌ها را که فرستاد، با مدیران مدرسه‌هایی که می‌شناختم، هماهنگ کردم و بعد از شناسایی دانش‌آموزان نیازمند، وسایل را برایشان بردم. به هر مدرسه‌ای که می‌رفتم، در صبحگاه برای بچه‌ها از شخصیت حاج قاسم و کارهایشان تعریف می‌کردم. خیلی از بچه‌ها شناختی از حاج قاسم نداشتند. شخصیت‌هایی مثل حاج قاسم که شجاع و مبارز هستند؛ برای بچه‌ها، مخصوصا پسرها خیلی جذابند. بچه‌ها وقتی با آنها آشنا شوند، مرام و رفتارشان را الگو قرار می‌دهند. ✍ مهدی عسگریان - زاهدان 📚 برگی از کتاب «» 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
🔺خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی صبح جمعه بود. خبر شهادت حاج قاسم همه‌جا پیچیده بود. شیفتم بود توی درمانگاه فرهنگیان. به خلاف جمعه‌ها که سرمان شلوغ است، سرمان خلوت بود. سابقه نداشت. تا نزدیکی‌های ظهر کسی نیامد. انگار مردم دردهای خودشان را یادشان رفته بود! ✍ محمدجواد جوادی - پرستار 📚 برگی از کتاب «» 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
🔺خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی وقتی خبرم کردند مهدی در سوریه شهید شده، اصلا برایش گریه نکردم! شوهرم را خوب می‌شناختم و می‌دانستم به آرزویش رسیده. گفتم لیاقتش را داشت و خودش را سرافراز کرد و ما را. برای شوهرم گریه نکردم، ولی برای حاج قاسم چرا! نه یک بار؛ هربار که به یادش می‌افتم؛ هربار که از شهادتش می‌گویند؛ هربار که با خودم می‌گویم دیگر حاج قاسم نداریم! ✍ اعظم نیک‌بین - همسر شهید موحدنیا 📚 برگی از کتاب «» 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
🔺خاطرات مردم سیستان و بلوچستان از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی «به امام رضا بگو» - چطوری آقا کوچولو؟ - من کوچولو نیستم. ابوالفضل قهرمانم. قاسم سلیمانی می‌شوم! خادم حرم امام رضا (ع) لبخندی زد وارد حرم شدیم. جلوی ضریح که رسیدیم. ابوالفضل صورتش را سمت من چرخاند و گفت: "مامان یک چیزی بهت بگویم؟" - بگو مامان! - به امام رضا بگو، من قاسم سلیمانی بشوم. - چرا خودت نمی‌گویی؟ - خودم می‌گویم. شما هم بگو. رو به ضریح کردم و خواستهٔ بزرگ پسر چهارساله‌ام را به امام رضا (ع) گفتم. از لحظه‌ای که خبر شهادت حاج قاسم را شنیدیم، در خانه‌مان مدام صحبت از سردار بود. ابوالفضل هم با دقت به حرفهایمان گوش می‌داد. از همان روز می‌گفت: من هم حاج قاسم سلیمانی هستم. همه بچه‌های ایران، قاسم سلیمانی هستند. مهر حاج قاسم به دلش نشسته است. هرگاه کسی او را به خاطر کارخوبی تشویق می‌کند، سریع می‌گوید: "آخه من قاسم سلیمانی هستم." ✍ لیلا چهارگامه، زاهدان 📚 برگی از کتاب «» 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
🔺خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی حاج ‌قاسم داشتند برای ما حرف می‌زدند؛ برای ما خانواده‌های شهدای مدافع حرم. یکباره همان پشت بلندگو گفتند: «بلندش نکنید آقا؛ بچۀ شهید را از صندلی‌اش بلند نکنید.» همۀ نگاه‌ها برگشت به سمتی که سردار اشاره می‌کردند. آن پسربچه در ردیف اول نشسته بود و طفلکی را می‌خواستند بلند کنند تا یکی از مسئولان را جایش بنشانند. پسرک روی همان صندلی‌اش ماند. معلوم بود خیلی کیف کرده بیشتر از او، ما کیف کردیم؛ ما خانواده‌های شهید! ✍️ اعظم نیک‌بین - همسر شهید موحدنیا 📚 برگی از کتاب «» 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
🔺خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی از بیت رهبر انقلاب زنگ زدند که فلان روز، آقا دیدار دارند با خانواده‌های شهدای مدافع حرم و شما هم دعوتید. گوشی را که گذاشتم، ذوق داشتم و غم. خوشحال بودم و گریه می‌کردم. حالم عجیب بود و غریب. بعد دیدار با آقا، هنوز خوش بودیم و در حال‌ و هوای آن جلسه که گفتند فردا مراسم دیگری برایتان برنامه‌ریزی شده و حتماً حضور داشته باشید. نگفتند جلسه با حاج ‌قاسم است ... حاج‌ قاسم که وارد سالن شدند، هیچکس تعجب نکرد! از همان صبح زود، زمزمه‌هایی می‌شنیدیم که دیدار امروز با سردار است. ایشان دوست داشتند جلسه ضبط نشود. می‌خواستند دوربین‌های تلویزیونی خاموش شوند. احساس کردم می‌خواهند خاطرجمع باشیم و دوربین و فیلمبرداری، حتی اندکی از راحتیمان را نگیرد. فضا را سنگین نکند. دوست داشتند مراسم بی‌تکلف باشد؛ ثقیل و سنگین نباشد؛ سبک باشد و خودمانی؛ بی هیچ حجابی؛ بی هیچ تعارفی. همان هم شد. ✍️ فرزانه ابویسانی - همسر شهید رضا دامرودی 📚 برگی از کتاب «» 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛
🔺خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی رفتم برای چسباندن پوستر حاج قاسم در مساجد. مسجدی هست پایین شهر سبزوار به اسم مسجد امام صادق(ع). نزدیک اذان مغرب بود و می‌خواستم نماز اول وقتم نپرد. سریع دست به کار شدم هنوز آخرین تکه چسب نواری‌ام را به پوستر نزده بودم که صدای پیرزنی را از پشت سر شنیدم باتعجب و صدای لرزان پرسید «چِش روفَته ننه؟» (چه اتفاقی افتاده مادر؟) هنوز خبر نداشت. نمی‌دانستم چطور بگویم، تا فهمید شروع کرد به گریه. جلو آمد و خم شد و شروع کرد به بوسیدن عکس سردار. همان‌جا روی پله‌های مسجد نشست. چادرش را روی صورتش کشید. چقدر با سوز ناله می‌کرد! ✍️ حسین بدری - کارمند اداره دارایی 📚 برگی از کتاب «» 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛