لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆
🔰 کتاب «پاوه سرخ» بر اساس زندگینامه شهید چمران
📜از مجموعه کتاب های قصه فرماندهان
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
يا بُنَيَّ اتَّخِذ ألفَ صَديقٍ ، وَالأَلفُ قَليلٌ . ولا تَتَّخِذ عَدُوّا واحِدا ، وَالواحِدُ كَثيرٌ .
❤️ لقمان ـ به پسرش ـ
پسركم ! هزار #دوست بگير ، حال آن كه هزار [دوست ]نيز اندك است ، و يك #دشمن هم مگير كه يكى نيز بسيار است .
🔰 الأمالي للصدوق : 766 / 1032 عن محمّد بن الحسن الصفّار ، بحار الأنوار : 13 / 414 / 4 .
#نکته_های_طلایی #تلنگر #حدیث #همراه_با_اهلبیت #همراه_با_شهدا
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
5️⃣ با انتشار #کتاب های #pdf #دینی و #اخلاقی این کانال به فرهنگ کتابخوانی کمک کنیم.
زندگینامه شهید محمدجواد تندگویان.pdf
1.09M
👆👆
✅زندگینامه #شهید محمدجواد تندگویان
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
✅ پاداش عاشق پاكدامن
1️⃣❤️پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
هر كه عاشق شود و عشق خويش را كتمان كند و پاكدامنى ورزد و با اين حال بميرد، او شهيد است.
2️⃣❤️امام على عليه السلام :
كسى كه در راه خدا جهاد كند و به شهادت رسد، اجرش بيشتر از آن كسى نيست كه بتواند گناه كند و عفّت ورزد.
🔰منابع؛
(1️⃣) كنز العمّال : 7000.
(2️⃣) نهج البلاغة : الحكمة 474 .
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
5️⃣ با انتشار #کتاب های #pdf #دینی و #اخلاقی این کانال به فرهنگ کتابخوانی کمک کنیم.
گریه سربازعراقی:
در اسارت،اذان گفتن باصدای بلند ممنوع بود.ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد. روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت:
"چیه؟ اذان میگویی. بیاجلو"!
یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: چیه؟ من اذان گفتم نه او.آن بعثی گفت :او اذان گفت. برادرمان اصرارکرد که"نه،اشتباه میکنی من اذان گفتم".مأمور بعثی گفت:خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو"...
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد.وقتی مأمور عراقی رفت،او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی.الان دیگر پای من گیر است.
به هر حال،ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل(موصل شماره ۱و۲) زیرزمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرم تر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان میگفت: میدیدم اگرنان را بخورم از تشنگی خفه میشوم نان رافقط مزه مزه میکردم که شیرهاش را بمکم. آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند، آب میآورد، ولی میریخت روی زمین و بارهااین کاررا تکرار میکرد...
روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم. گفتم: یا فاطمه زهرا! امروز افتخارمیکنم که مثل فرزندتان آقاحسین بن علی (ع) اینجا تشنهکام به شهادت برسم.سرم را گذاشتم زمین و گفتم: یازهرا!؟افتخارمیکنم.این شهادت همراه با تشنه کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن.دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم...
تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است.در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره،همان نگهبانی که این مکافات را سرم آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین.ِ..
اواز پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام.اعتنایی نکردم. دیدم لحن صدایش فرق میکند ودارد گریه میکندو میگوید: بیا که آب آوردهام. او مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا(س) که آب را از دستش بگیرم.
عراقیها هیچوقت به حضرت زهرا(س) قسم نمیخوردند.تا نام مبارکت حضرت فاطمه (س) رابرد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید: بیا آب را ببر! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند. همین طور که روی زمین بودم، سرم راکج کردم واو لیوان آب را ریخت توی دهانم. لیوان دوم و سوم را هم آورد.یک مقدار حال آمدم. بلند شدم.او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا واز من در گذر و مرا حلال کن! گفتم: تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم. گفت: دیشب، نیمهشب، مادرم آمدو مرا از خواب بیدار کردبا عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرادر مقابل حضرت زهرا (س)شرمنده کردی.الان حضرت زهرا(س) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: "به پسرت بگو برو ودل اسیری که به دردآوردهای را به دست بیاور وگرنه همه شمارا نفرین خواهم کرد...
#کتاب -شهدا-و-اهل-بیت ناصر-کاوه
"خاطره ازمرحوم ابوترابی - کتاب حماسههای ناگفته ص۹۰ _
#مکتب_حاج_قاسم_کرمان
┄┅─✵🍃🌷✵─┅┄
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کانال_بسیجی_بمانیم
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@smmdjk
💢 قسم به قلم و نوشته
🌺 «ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ».
🌸 نون، سوگند به قلم و آنچه مىنويسند. [1]
✍️ خداى سبحان در اين آيه به قلم و آنچه با قلم مىنويسند سوگند ياد كرده،... و از اين جهت اين سوگند را ياد كرده كه قلم و نوشته از عظيمترين نعمتهاى الهى است كه خداى تعالى بشر را به آن هدايت كرده، به وسيله آن حوادث غايب از انظار و معانى نهفته در درون دلها را ضبط مىكند و انسان به وسيله قلم و نوشتن مىتواند هر حادثهاى را كه در پس پرده مرور زمان و بُعد مكان قرار گرفته نزد خود حاضر سازد. [2]
📚 پینوشت:
[1]. قلم: 1.
[2]. المیزان، ج۱۹، ص۳۶۷.
📎 #کتاب
📎 #روز_کتاب_خوانی
📎 #روز_کتابدار
📚 به بهانه #هفته_کتاب و #کتابخوانی
🔆 امام خامنه ای(حفظه الله): انس با #کتاب و اهتمام در حفظ و نگهداری کتب ارزشمند، از وجوه اشتراک برخی از بزرگان
📚 [پدر و عموی آقا سید شهاب الدین مرعشی، (مرحومین، آقا سید محمود و آقا سید اسماعیل)، و والد شهید امام راحل(آقا سید مصطفی موسوی)، از شاگردان مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری (ره) بودند و از طرفی، امام با آقا سید شهاب الدین، دوستی دیرین و صمیمی داشت]، آیت الله [سید شهاب الدین] مرعشی تفاوتهایی با معمول و متعارف مراجع [هم عصر] داشتند، یکی همین مسئله اُنس با کتاب و کتاب شناسی و نسخه شناسی است؛ این را ما کمتر [در این عصر] دیدهایم، البتّه بزرگانی از مراجع و علمای بزرگ بودهاند که کتابخانههای قدیمی و خوبی در نجف و قم [و تهران] داشتند. [در عصر قاجار، اُنس با کتاب و شناختن نسخههای خطّی و تلاش در جهت تصحیح و چاپ آثار بزرگان شیعه در وجود علامه شیخ فضل الله نوری(ره)، تبلور داشت و ایشان دارای کتابخانه و مرکز اسناد بزرگ و کم نظیری بود که متأسفانه پس از شهادت ایشان، با هدایت انگلیس به یغما رفت]، [در عصر حاضر] انس با کتاب و شناختن نسخههای خطّی و شناختن مؤلّفین از جمله خصوصیّات مرحوم آیت الله مرعشی نجفی بود که ایشان این هنر بزرگ را نیز در کنار سایر مفاخری که در وجود ایشان بود، داشتند. [قابل ذکر است که] توجّه و عنایت امام [خمینی ره بود که]، کتابخانه ایشان را نجات داد./ برداشت و تلخیصی از سخنان امام خامنه ای(حفظه الله) برگرفته از منابعی همچون: ک، من و کتاب/ جهادتبیینی/ک، تنهای شکیبا/ویکی ها(پدیا، گفتاورد)...