امشب من و ماه را تماشا نکنید
ما رنگ پریده ایم حاشا نکنید
تا صبح به ما امان رفتن بدهید
از دوری آفتاب بلوا نکنید
#سیده_نرگس_هاشم_ورزی
@azchashmenarges
اشارت کن که نسل انتظاریم
لبی تا تر کنی در کارزاریم
نمی ترسیم همچون حاج قاسم
بر آن عهدی که بستیمُ استواریم
برای صبح می جنگیم با شب
به میدان شهامت بی شماریم
پس از روح خدا با حضرت عشق
به سمت نور مهدی رهسپاریم
خدا فرمود عزت باد ما را
به فرعون ها کجا امیدواریم؟!
که ما جمهوری اسلامی خویش
که ما خاک وطن را دوستداریم
هنوز این اول پیروزی ماست...
چه خرمشهرها در پیش داریم!!!
#سیده_نرگس_هاشم_ورزی
#خرمشهر_را_خدا_آزاد_کرد✌️🏻
#خرمشهر_ها_در_پیش_است🇮🇷
@azchashmenarges
در شهر مدینه عشق باران شده است
خورشید به روی نجمه خندان شده است
با خط معلّی به درش بنویسید
از اوست خراسان که خراسان شده است
#سیده_نرگس_هاشم_ورزی
#یا_شمس_الشموس
عید میلاد امام مهربانی ها مبارک باد.💚
@azchashmenarges
دیدم که کبوترانه مشهد هستم
بر "زلفِ ضریح" بند دل را بستم
بر گنبد او هزار دل در پرواز...
من نیز به جمع زائران پیوستم.
*"زلف ضریح"
تعبیر شاعرگرامی#عارفه_دهقانی
#سیده_نرگس_هاشم_ورزی
#یا_انیس_النفوس
@azchashmenarges
"السلام علی غوث اللهفان
و من صارت به ارض خراسان، خراسان"
دل مرده ام سمت تو می آیم که احیایم کنی
گم گشته ام در ازدحام صحن پیدایم کنی
بر آستانت چون کبوتر ها مجاور گشته ام
بال و پرم زخمی است, محتاجم مداوایم کنی
از شرم دیروز و جهالت های امروز آمدم
تا در حریمت چاره از تشویش فردایم کنی
با زائرانت مهربانی می کنم تا لحظه ای
از برکت لبخند زائرها تماشایم کنی
بر وزن نقّاره ،دلم آقا صدایت می کند
آنقدر نامت می برم تا باز شیدایم کنی
در هر رواقت تا شکستم در دل آیینه ها
گفتم چه بهتر شد تو می خواهی که برپایم کنی
چون واژه ای هستم که معنایش نمی داند کسی
در مُعجَم* خُدّامِتان لطفی است گر جایم کنی
این حاجت هرباره را این بار هم آورده ام
فردای محشر،گوش بر زنگم....منادایم کنی
هرگز نرفت از یاد من...سوغاتِ مشهد کربلاست
پای ضریح افتاده ام....ای کاش امضایم کنی
*معجم:منظور کتاب لغت و واژه نامه است.
#سیده_نرگس_هاشم_ورزی
#یا_امام_رووف
@azchashmenarges
در کفشداری کفشها را میگرفت و بعد
یک جفت بال و پر به دست زائران میداد
#سیده_نرگس_هاشم_ورزی
#دهه_کرامت
#خادم_الرضا
@azchashmenarges
"پیشکش به خادمان امام رئوف"
با چوب پر از شانه ام غم را تکان میداد
جاروکشان بابُ المرادم را نشان میداد
اسپند را تا ریخت بر اسپنددان دل
شوق مرا پرواز سمت آسمان میداد
خادم تمام صحنِ جامع را گلستان کرد
آن دم که نای ماذنه بانگ اذان میداد
بر سنگ های صحن دسته دسته گل رویید
فرشِ حرم، عطرِ ریاحین ِجنان میداد
او عهد بسته خادم ِهر زائری باشد
دیدم به کفترهای زائر آب و دان میداد
هرجا که پای آمدن از شوق میلرزید
با ویلچر میآمد و او را توان میداد
در کفشداری کفشها را میگرفت و بعد
یک جفت بال و پر به دست زائران میداد
در راه روضه بودم و این فکر با من بود:
حتما به خادمهای زوارش امان میداد.
#سیده_نرگس_هاشم_ورزی
#دهه_کرامت
#خادم_الرضا
@azchashmenarges