کرامتی از حضرت معصومه(س)
در دورهای آقای سید ابوالحسن اصفهانی –مرجع کل– عقیده داشت که حوزه نجف که بیش از هزار سال قدمت دارد باید محفوظ بماند و حوزه قم فرع نجف باشد. اشخاص با اجازه ایشان به آقای صدر وجوهات شرعیهشان میدادند. ولی در اواخر آقای سید ابوالحسن اجازهاش را پس میگیرد برای همین آقای صدر نمیتواند حوزه را اداره کند. حوزه قم داشت سقوط میکرد. آقای صدر بهناچار با قرض، چند ماه حوزه را اداره میکند.
آقای رمضانی که منشی آقای صدر بود میگفت: آقای صدر دوازدههزار تومان مقروض میشود که در آن زمان، پول بسیار زیادی بود. پس از چند ماه آقای صدر مجبور میشود بگوید که دیگر نمیتوانیم شهریه بدهیم.
آقای صدر گفته بود: همان ایام چند طلبه به منزل ما آمدند و گفتند: شنیدهایم که شما فرمودهاید این دفعه شهریه ندهند. گفتم: بله، همینجور است. تا حالا هم این چند ماه را قرض کردم و شهریه دادم و قرض کردن حدی دارد و بیشتر از این در قدرت و توان ما نیست. آن طلبهها گریستند و گفتند که ما با این سختی به حوزه آمدهایم و به اقلِّ ضرورت اکتفا کردهایم. الان حتی پول رفتن به وطن خود را نداریم که برگردیم. اگر شهریه ندهید در این شهر چه کنیم؟ آنها که گریهشان گرفت من هم گریه کردم و گفتم: شما بروید؛ من شب فکری میکنم.
سحر بعد از اینکه نماز صبح را به جماعت خواندم به حرم رفتم و خطاب به حضرت معصومه علیهاالسلام گفتم: عمهجان! اگر عُرضه دارید؛ این طلبهها را اداره کنید؛ اگر ندارید به پدر یا برادرتان ارجاع دهید و از آنها کمک بگیرید. این طلبهها که خدمت دین جدّت میکنند آیا باید از گرسنگی بمیرند؟ و الّا من دیگر برای زیارت نمیآیم! و بیرون آمدم.
ناگهان متوجه شدم که چرا باید چنین تعبیری کنم و این جور خلاف ادب برخورد کنم؟ خیلی ناراحت شدم ولی کار از کار گذشته بود. خلاصه؛ از حال طبیعی خارج بودم و چنین حرفی زدم.
با ناراحتی به منزل آمدم و شروع کردم به خواندن قرآن؛ ولی دیدم که چشمم قرآن را درست نمیبیند. در آن هنگام مشهدی محمد خادم آمد و گفت که یک شخص کلاهی کیف به دست آمده و میگوید که میخواهم آقا را ببینم. آقای صدر به پیشکار میگوید: برو بگو بیاید. خادم میرود و به کلاهی اجازه ورود میدهد. آن شخص کلاهش را روی زمین گذاشت و دست آقا را بوسید و گفت:
من میدانم که الان وقتی نیست که خدمت آقا برسیم و مزاحم شویم؛ ولی من از شیراز میآمدم. به تپه سلام قم که رسیدم به ذهنم آمد که من الان دارم میروم. اگر در این راههای مخوف بمیرم حقوق شرعی خودم را نداده و مدیون از این دنیا رفتهام. لذا به رانندهام گفتم که نیمساعت به من وقت بدهید. شما بروید و زیارت کنید و در این مدت من هم کاری دارم انجام میدهم و میآیم. راننده هم موافقت کرد. لذا وقت دیگری نبود؛ از این رو، الان مزاحم شدم.
کیف را باز کرد. چمدانش پر از پول بود. تمام قرضهای ما و شهریه یک سال حوزه را پرداخت کرد و رفت. آقای صدر میگفت: بعد از آن، رفتم حرم و از حضرت معصومه(س) عذرخواهی کردم و عرض کردم که شما عُرضه دارید و خوب هم عُرضه دارید!
برگرفته از کتاب جرعهای از دریا/ج۱ ص۵۶۸
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
#کریمه_اهلبیت
📣تشکل حوزوی سُعداء قم
🆔 https://eitaa.com/joinchat/603652132Ce46bba8e6a