eitaa logo
شعرای هیدج
315 دنبال‌کننده
501 عکس
67 ویدیو
1 فایل
برای آشنایی با اشعار و آثار شعرای هیدج
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• بخش اول «بر اساس چاپ مسکو» اگر تندبادی براید ز کنج به خاک افگند نارسیده ترنج ستمکاره خوانیمش ار دادگر هنرمند دانیمش ار بی‌هنر اگر مرگ دادست بیداد چیست ز داد این همه بانگ و فریاد چیست ازین راز جان تو آگاه نیست بدین پرده اندر ترا راه نیست همه تا در آز رفته فراز به کس بر نشد این در راز باز برفتن مگر بهتر آیدش جای چو آرام یابد به دیگر سرای دم مرگ چون آتش هولناک ندارد ز برنا و فرتوت باک درین جای رفتن نه جای درنگ بر اسپ فنا گر کشد مرگ تنگ چنان دان که دادست و بیداد نیست چو داد آمدش جای فریاد نیست جوانی و پیری به نزدیک مرگ یکی دان چو اندر بدن نیست برگ دل از نور ایمان گر آگنده‌ای ترا خامشی به که تو بنده‌ای برین کار یزدان ترا راز نیست اگر جانت با دیو انباز نیست به گیتی دران کوش چون بگذری سرانجام نیکی بر خود بری کنون رزم سهراب رانم نخست ازان کین که او با پدر چون بجست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• (۱۳) ضرب‌المثل: کور آلّاهدان نمَه ایستیر؟ بیر جوت گؤز . ترجمه: کور از خدا چه می‌خواهد؟ یک‌جفت چشم توضیح: _ این ضرب‌المثل زمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد که فردی ناگاه به خواسته‌اش یا به چیزی که نیاز داشت دست پیدا می‌کند. کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈ دل باخت هر که بر تو، غمی در دلش نماند آنکس که عاشق تو شد، عمرش تباه نیست •┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• غزل ۱۳۶ ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت گوی از همه خوبان بربودی به لطافت ای صورت دیبای خطایی به نکویی وی قطره باران بهاری به نظافت هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی سلطان خیالت بنشاندی به خلافت ای سرو خرامان گذری از در رحمت وی ماه درفشان نظری از سر رأفت گویند برو تا برود صحبتت از دل ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت ای عقل نگفتم که تو در عشق نگنجی در دولت خاقان نتوان کرد خلافت با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت با روی تو نیکو نبود مه به اضافت آن را که دلارام دهد وعده کشتن باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان درویش نباید که برنجد به ظرافت سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده دریا در و مرجان بود و هول و مخافت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈ فراز بندگی ، اوج تقرّب به‌قرب حضرت‌یزدان نماز است مرحوم •┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈ صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده عیش‌های شب پریشان گشته را آواز ده هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگتر چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده جام را لبریزتر از دیدهٔ عشاق کن از صف دریاکشان آنگه مرا آواز ده کوری بی‌منت ازچشم به‌منت خوشترست گر توانی بوی پیراهن به یوسف باز ده شبنم از روشندلی آیینهٔ خورشید شد ای کم از شبنم، تو هم آیینه را پرداز ده چون نمودی سیر و دور خویش را صائب تمام روشنی چون مه به خورشید درخشان باز ده •┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• دوستان! شرحِ پریشانیِ من گوش کنید! داستانِ غمِ پنهانیِ من گوش کنید! قصّه‌ی بی سر و سامانیِ من گوش کنید! گفت‌وگوی من و حیرانیِ من گوش کنید! شرحِ این آتشِ جان‌سوز نگفتن تا کی؟ سوختم، سوختم این راز نهفتن تا کی؟ روزگاری من و دل ساکنِ کوی‌ای بودیم ساکنِ کوی بتِ عربده‌جویی بوديم عقل و دين باخته، ديوانه‌ی رويى بوديم بسته‌ی سلسله‌ی سلسله مويى بوديم کَس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود یک گرفتار از این جمله که هستند نبود نرگسِ غمزه‌زنش این‌همه بیمار نداشت سنبلِ پر شکنش هیچ گرفتار نداشت این‌همه مشتری و گرمیِ بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن‌کس که خریدار شدش من بودم باعثِ گرمیِ بازار شدش من بودم عشقِ من شد سببِ خوبی و رعناییِ او داد رسواییِ من شهرتِ زیباییِ او. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈ عارف به‌تو خو کرده و زنده‌ست به‌عشقت پابندِ همان عشق الستیم وَلا غیر •┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈ خوشا هیــدج خـوشـا هیــدج خوشـا سـوی رونجک۱ چــه روح افــــزا بــود آن بــاغ کــوچـک دوبـاره خـاطــــراتـم جـــــــان گـــــرفته کـه یک یک گشته انـدرخــاطرم حک به هـر سـو بنگری سبزاست و خرم بـهشــت آســـــــا ز الـــطـاف تبــارک وزد هـــر ســالـه چــــون بـادِ بهــــاری کنـــــد بــاغ کهـــــن را بــاز کــــودک! زخـــاک عنبــرین رویــد گــــل ســـرخ و هم باغ یارپاقی، یارپوز و یملک! لبِ جــــــــو آب می خنـــدد به سبــزه بُـود ایـن بی قـــرار، آن یــار زیــــرک چـه‌میلَت هست تـا آرم به‌فصلش؟ ز زردآلــو و گـردو، سیب و سُـرخک پریشان کــرده گیسو دختـر تاک سپیـداری زنــد دزدانـه چشمک! بـه تابستـان کـه گــرما رو نمـایـد لبِ جـویی نشیـن، اِخـلَع نعلـک! چه‌خوش فصلیست‌فصلِ‌باغ‌چیدن خوش ایامی است، میمون و‌مبارک بسـاطِ کشـمش و تیـزاب بـرپـا ز صنـدوق وتیان ، زنبیل و جَلَّک! خـزان آیــد صفـایش کـم نگردد بیا بنگـر مجــو بــرهان و مدرک تـو را یـک روز می خــوانم بیـایی به ایمیل و به تک زنگ‌و پیامک! تفنن چــون طـرب آرد، بپـوشـد۲ قلم‌گه‌فارسی‌گاهی‌تورکی‌کوینک! اُجاق اوسته، قارا کتریده چای قوی یِـرآلمانـی میان سنـگ و کَسسک! ایاقـه دور دولان بیـر کــوچه بــاغی به پیکان و پراید و اسب و اِششک! دگـر شهری هوایش نیست مشهور!۳ بــود آب و هــــوای شهــر مـا تـک ز جعفـر هم اگــر شعـری بخوانی شــود کـامل بساط عیـش بی شک! کلامی دلنشین‌دی چوخ شیرین‌دی به سر دارد اگرچه ذوق اندک! نشان از خاک هیــدج دارد این ذوق وگــرنـه گــــل نمی رویــد ز آهـک! ۱_ رَوَنجَک: نام یکی از مزارع آباد و سرسبز هیدج، ۲_ تلمیح به این بیت از حکیم هیدجی که گفته‌است: از آنجا که آرد تفنن طرب به‌ترکی زنم از برای تو گپ ۳_ تلمیح دیگر به این بیت از حکیم هیدجی که گفته‌است: هوای صفحه شیراز گرچه مشهور است صفای هیدج ما نیست کمتر از شیراز •┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• غزل ۱۳۷ کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت باد بوی گل رویش به گلستان آورد آب گلزار بشد رونق عطار برفت صورت یوسف نادیده صفت می‌کردیم چون بدیدیم زبان سخن از کار برفت بعد از این عیب و ملامت نکنم مستان را که مرا در حق این طایفه انکار برفت در سرم بود که هرگز ندهم دل به خیال به سرت کز سر من آن همه پندار برفت آخر این مور میان بسته افتان خیزان چه خطا داشت که سرکوفته چون مار برفت به خرابات چه حاجت که یکی مست شود که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت به نماز آمده محراب دو ابروی تو دید دلش از دست ببردند و به زنار برفت پیش تو مردن از آن به که پس از من گویند نه به صدق آمده بود این که به آزار برفت تو نه مرد گل بستان امیدی سعدی که به پهلو نتوانی به سر خار برفت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
🕋🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🕋 《وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ》 و يادآورى كن كه يادآورى مؤمنان را سود بخشد. ﴿ذاریات، آیه: ۵۵﴾ 🕋🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🕋 کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24