•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
به جرم عشق، اینجا عاشقان، آواره میگردند
دیار غربتاست اینجا،همه کوهی پراز دردند
چورودی پرخروشامابهظاهر ساکتو سردند
به پای دار عشقند و در این ره ثابت و مَردند
#جعفر_جعفری #راضی_هیدجی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
هنرمندخطاط: #عمران_واعظی #دشتی_هیدجی
#شعرای_هیدج
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
بس که چشم امشب به چشم عشوهسازش داشتم
از نگه کردن بسوی غیر بازش داشتم
غیر جز تیر تغافل از کمان او نخورد
بس که پاس غمزهٔ مردم نوازش داشتم
تا به قصد نیم نازی ننگرد سوی رقیب
گوشه چشمی به چشم نیم نازش داشتم
گشت راز من عیان بس کز اشارات نهان
با رقیبان در مقام احترازش داشتم
داشت او مستغنیم از ناز دیگر مهوشان
از نیاز غیر من هم بینیازش داشتم
زور عشقم بین که تازان میگذشت آن شهسوار
از کششهای کمند شوق بازش داشتم
با خیالش محتشم در دست بازی بود و من
دست در زنجیر از زلف درازش داشتم
#محتشم_کاشانی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
از ماست که برماست
اولین بار توسط #ناصرخسرو سروده شد !
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:
«امروز همه روی زمین زیر پر ماست،
بر اوج فلک چون بپرم -از نظر تیز-
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.»
بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست:
ناگه ز کمینگاه، یکی سخت کمانی،
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،
بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست،
بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست،
گفتا: «عجب است! این که ز چوب است و ز آهن!
این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟!»
چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست.»
#ناصر_خسرو
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
چه آتشی ؟ کــه بر آنم بدون بیم گناه
تــــورا بغل کنـــم و ... لا اله الا الله... !
به حق مجسمه ای از قیامت است تنت
بهشـت بهتــر من ای جهنـــم دلخــــواه
چه جای معجزه ؟ کافی ست ادعا بکنی
کــه شهـــر پـر شود از بانگ یا رسول الله
اگـر چــه روز، هــمه زاهـدنـد امـا شب
چه اشکها که به یاد تو می رود در چاه
میان این همه شیطان تو چیستی !؟که شبی
هــزار دیــن بـه فنا داده ای به نیــــم نگاه
اگرچه حافظ و سعدی مبلغش شده اند
هنـــوز برد تو قطعــی ست در مقابل ماه
من آن ستاره ی دورم که می روم از یاد
اگـــر تــو هم ننشانــی مرا به روز سیاه
#غلامرضا_طریقی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#ضربالمثل_ترکی (۸۵)
#ضربالمثل:
گوزومنن اوت چیخدی
ترجمه:
از چشمم آتش درآمد
توضیح:
وقتی کسی از چیزی، موضوعی به شدّت متعجّب شده و جاخورده باشد و به نحوی از واقعه رخداده شوکّه شود از این اصطلاح استفاده میکند مثلا" اگر کسی در بازار به دنبال چیزی باشد و آن را با یک قیمت به شدّت گران و بالاتر از حد انتظارش پیدا کند و از روی اجبار پول زیادی بدهد و خریداری کند از این اصطلاح استفاده میکند.
#رشیدالدین_میبدی در متن #کشفالاسرار_و_عدهالابرار از چنین مفهومی استفاده کرده است《 ... شیرى را دیدم سهمناک عظیم، که آتش از هر دو چشم وى مىافروخت، و نیشها داشت ...》
شاید بتوانیم آن را معادل 《 برق از سرم پرید》 در فارسی بدانیم.
#عارف_یارقلی_هیدجی
#شعرای_هیدج
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
رفتی دگر به شهر دلم دلبری نماند
خاموش شد چراغ و دگر انوری نماند
افتاده تاج از سر شاهی و بی امان
بیگانه حاکمش شدو پس لشگری نماند
اکنون نشسته ای تو درآئینه خیال
《آئینه گو مباش چو اسکندری نماند》
پرکرده ای ز خونِ جگر ساغرِ مرا
بس کن نریز جام می و ساغری نماند
سوزم میان آتش عشقت نگار من
طوفان به پا نمودی و خاکستری نماند
سودای آسمان به سرم می زند ولی
کنج قفس اسیرَم و بال پری نماند
#مهدی_صالحی_هیدجی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
یک نظر زلف پریشان تو را دیدم شبی
روز ها بگذشت و چون زلفت پریشانم هنوز
#اکبرامیرخانی #راوی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
غزل ۲۹۴
آمد گه آن که بوی گلزار
منسوخ کند گلاب عطار
خواب از سر خفتگان به دربرد
بیداری بلبلان اسحار
ما کلبه زهد برگرفتیم
سجاده که میبرد به خمار
یک رنگ شویم تا نباشد
این خرقه سترپوش زنار
برخیز که چشمهای مستت
خفتست و هزار فتنه بیدار
وقتی صنمی دلی ربودی
تو خلق ربودهای به یک بار
یا خاطر خویشتن به ما ده
یا خاطر ما ز دست بگذار
نه راه شدن نه روی بودن
معشوقه ملول و ما گرفتار
هم زخم تو به چو میخورم زخم
هم بار تو به چو میکشم بار
من پیش نهادهام که در خون
برگردم و برنگردم از یار
گر دنیی و آخرت بیاری
کاین هر دو بگیر و دوست بگذار
ما یوسف خود نمیفروشیم
تو سیم سیاه خود نگه دار
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
ساقی بریز باده دو پیمانه بیشتر
مستانه سرنهم درِ میخانه بیشتر
منکه ندیده ام به جز از لذتِ سراب
با شربِ می مگر شود افسانه بیشتر
جان را فداکنم به رهت ای فرشته خو
گردد منوّر از رخِ تو خانه بیشتر
یا بروصالِ توبرسم عاشقی کنم
یاسوزم از شرارهی فتانه بیشتر
من باشم وتو باشی وحرفِ نگفتهام
خواهم نوازشم کند آن شانه بیشتر
آن شانهای که سربنهم مست و بیقرار
آید شمیمِ شاخهی ریحانه بیشتر
دستم چو شانه شانه کند زلفِ عنبرت
باشم بروی سینهی جانانه بیشتر
#داودواعظی #مصباح_هیدجی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#یاصاحبالزّمان_ادرکنی
بهانه میکنم تو را که حال خوب من شوی
کجایی ای هوای من، در این غبار پر شرر...
#پریسا_صالحی #منتظِر_هیدجی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
کـار مـا را سخت کــردی تا نقـاب انداختی
وین دل بیـچـاره را در پیچ تــاب انـداختی
تـا ســر زلـف تـو را بــاد صبــا آشفتــه کــرد
عـاشقان را نـازنین! در اضطراب انداختی
رو گـرفتی از مـن و از مجلس مـا خاستی
بـا رقیبـــانـم نشستـی و حجــاب انـداختی
کشتگـان کــوی دیــدار تـــو بـیانـدازه شــد
حلقــهی عشـاق از حــد نصـــاب انـداختی
ذرهای بیقـدر بـودم مـن ز خـاک کـوی تـو
تــا نگـــاه لطـــف روزی بــر تـراب انـداختی
عشق هـرجا حاضر آید عقـل غـایب، بهنیـا!
در نبــود عقـل جـان را در عـــذاب انداختی!
#جعفر_محمدی_هیدجی #بهنیا
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24