eitaa logo
شعرای هیدج
315 دنبال‌کننده
504 عکس
68 ویدیو
1 فایل
برای آشنایی با اشعار و آثار شعرای هیدج
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• بداهه، در صدای تو نشسته نغمه‌ی چنگ‌و سه‌تار توی دستانت نشسته یک بغل باغ انار چشمهایت رنگ قهوه رنگ باران رنگ ماه می‌کنی با شعرهایت حال و روزم را بهار می‌زنم مِی پشتِ می تب می‌رسد از شعرها نبض من تند است چون دیوانه‌ای بی‌اختیار می چشَم در پای تو احساس در احساس را می‌نویسم پیش عشقت بی‌قرارم بی‌قرار چشم‌هایم خیس و نبضم تند و قلبم تندتر می‌شوم انگار کم‌کم بر تو و عشقت دچار مهربانم دوستت دارم تعارف نیست این من ثریا می‌شوم انگار پیش شهریار می‌چکد باران چشمم می‌چکد ابر دلم چشم من درپای عشقش اشک‌هایت را ببار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• بداهه، الهی🤲 تو را قسم به زلالیِّ چشمه‌ی کوثر به قطره قطره‌ی اشک یتیم بی مادر قسم به مهر و صفا و شکوه میخانه به نغمه‌های طرب‌زای ناله‌ی حیدر ببخش جرم مرا، اگر گنه کارم به‌لطف‌ومرحمتت دِه تو فرصتی‌دیگر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده، گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد! چندان که ملاطفت کردند آرام نمی‌گرفت و عیش ملک ازو منغص بود چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم گفت غایت لطف و کرم باشد. بفرمود تا غلام به دریا انداختند باری چند غوطه خورد مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند بدو دست در سکان کشتی آویخت چون بر آمد گفتا ز اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی‌دانست همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید. ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید معشوق من‌است آنکه‌به‌نزدیک تو زشت است حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است فرقست میان آن که یارش در بر تا آن که دو چشم انتظارش بر در ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاقوت لب و پسته دهن صبح بخیر شیرین قلم و شور سخن صبح بخیر ازعشوه‌ی تو بهشت‌عاشق شده‌است آهوی قشنگ هر چمن صبح بخیر کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• در پسِ آینه‌ها لحظه‌ی رستن زیباست دردل شمع همین خاطره بستن زیباست دل من بسته‌ی عشق است رها می‌گوید همچوپروانه دل‌ازخانه گسستن زیباست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• (۱۹۸) : اِشّکی کورپودن گئچدی. ترجمه: خَرش از پل گذشت. توضیح: وقتی فردی که با دیگری قرار داشته یا بر حسَب عرف یا قانون در مقابل کار دیگران باید کاری کند یا وجهی بدهد یا به‌هر نحو موظف است جبران کند تا حقّی ادا شود امّا همین‌که کار خودش انجام می‌شود و از وابستگی‌ای که به دیگران داشته رها می‌شود زیر قول و قرار خود رده و کار دیگران برایش فاقد اهمیّت می‌شود و انجام نمی‌دهد از این ضرب‌المثل در موردش استفاده می‌کنند. در زبان فارسی نیز ابن ضرب‌المثل به همبن شکل و مفهوم 《 خرش از پل گذشت》در مورد افرادی است که کارشان تمام شده است استفاده می‌شود. این مفهوم را در شعرش جای داده و سروده: به هر مهره‌ای حقه‌بازی کنم به واماند خود چاره‌سازی کنم چو رهوار گیلیم ازین‌پل‌گذشت به گیلان ندارم سرِ بازگشت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
✍️ (۲) نامم زینب است و فامیلی‌ام حسامی، شاید قلمم وام‌دار معنای گلوگاه اسمم باشد. زادهٔ آذرم،متولدحال‌و هوای انقلاب، حسابداریِ تحصیلاتم رادر فوقِ لیسانس،با شعرعوض کرده‌ام. ازخیال هرروز شراب مینوشم اقاقی دم میکنم بایاس‌ها حرف میزنم پاییزرا شاعرانه غزل میخوانم هوای عشق در سرم بی‌قرار می‌شودو دلم چکامه می‌ریزدو چای تلخ می‌بلعد به‌هوای ستاره‌ها شعر را هجی می‌کنم هجا به‌هجا نقش می‌بندم برتسلسل واژه‌ها ابریق رادر انارو سیب درحلول شراب در رگارگ حیات، تماشارا ازدریا آموخته‌ام و حضوررا از آینه،به روی بادها سوار میشوم گیسوان بیدرا میرقصم درهوای قونیه عاشق میشوم و سال‌های ستاره را می‌شمرم درپیش چشمهای مهتاب. عضو شورای سیاستگذاری انجمن شعربسیج هنرمندان خراسان رضوی -دبیر انجمن ادبی -رتبهٔ‌دوم جشنوارهٔ کشوریِ شعر مهدوی -برگزیده جشنواره شعردفاع مقدس خراسان رضوی -دبیر برگذاری سوگوارهٔ فاطمی -برگزیدهٔ جشنوارهٔ شهدای عشایر خراسان رضوی -داور جشنوارهٔ شعر دفاع مقدس -برگزیدهٔ جشنواره غدیرخراسان رضوی و... ۵نگارینه دارم ازخودکه فرزندان معنوی منند به نام‌های: ، ، ، ، و کتاب که آیینی است و آینهٔ روزهای عشق. ششمین کتاب دردست کتابت است به‌نام ، مشهدالرضا زعفران دم میکنم و یاقوت سوهان مینوشم ازشراب عقیقی چشم در‌کنار دوستانم مشق میکنم مشقِ عشق‌را. کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را، ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی صد بار بگفتی که دهم زآن دهنت کام چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی گویی بدهم کامت و جانت بستانم ترسم ندهی کامم و جانم بستانی چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند بیمار که دیده‌ست بدین سخت کمانی چون اشک بیندازیش از دیده مردم آن را که دمی از نظر خویش برانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈• یادِ ایامی که پیکانِ جوانان داشتم برتمامِ آرزوها حکمِ سلطان داشتم می‌کشیدم بادبان را بر فرازِ آسمان فرفره،تیله،ترقه‌هرسه‌یک‌آن‌داشتم دلخوشی‌هایم دوچرخه بود با باندِ رمان ای‌خوش آن‌روزی که‌بوقی‌رویِ فرمان داشتم یک سبد دردست و دنبالِ پنیر و تخمِ مرغ درصفِ نان تادوساعت وقت‌و امکان داشتم کیفِمان از جنسِ گونی بود اما باصفا درمیانِ کِش مداد و هم قلمدان داشتم کاش می‌شد تا دوباره بازگردم بر عقب آن‌زمان خروارها شادیِ دوران داشتم زیرِ کرسی گرم بود وقلب‌ها زآن گرم‌تر عفّت وحُجب وحیا در سینه مهمان داشتم نه دروغ ونه کلک نه دزدی و نه احتکار نه سیاست نه خیانت درگریبان داشتم هم مروّت بود و هم انصاف و هم مردانگی دورِ کرسی توده‌ی خوبان فراوان داشتم حیف شدمصباح ایّامِ جوانی شد به در می‌نوشتم تاکنون صدجلدِ دیوان داشتم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰❣✰┅═─ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا