صبحانه ای با شهدا
🌷اولین شهید لشگر۱۰ سیدالشهداء(ع) که بود.. 🔹 ۴۰ روز بعد از شروع جنگ سید مرتضی پایش به جبهه باز شد از
″#تخریب_چی
که باشی
به بهشت
معبر میزنی ...″
📌 خنثی کردن مین با دست مجروح
شهید سید مرتضی مساوات
🔹 #سید_مرتضی مجروح شده بود آوردنش بیمارستان تهران. دستش ترکش خورده بود و توی گچ بود. در بیمارستان فرمانده شون برای ملاقات اومده بود. فرمانده شون «برادر عبدالله» فرمانده تخریب بود.
◇ من به ایشون گفتم : برادرعبدالله حالا که دستش زخمی شده مادرمون نگران است که با این دست زخمی نمیتونه #مین خنثی کنه پا نشه باز بره جبهه و مین خنثی کنه.
◇ گفتم برادر عبدالله چند وقت مرخصی به مرتضی بده تا دستش خوب بشه بیاد جبهه.
برادرعبدالله گفت: من حرفی ندارم خودش گوش نمیده.
◇ مرتضی با همون دست بسته و گچ گرفته رفت جبهه...وشنیدم با همون دست مجروحش مین خنثی میکنه.
✍ راوی: سید هاشم مساوات(برادر شهید)
#شهید_سیدمرتضی_مساوات
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
″#تخریب_چی که باشی به بهشت معبر میزنی ...″ 📌 خنثی کردن مین با دست مجروح شهید سید مرتضی مساوات 🔹 #
📌اولین شهید لشگر ۱۰ هنگام اذان ظهر پرکشید
🔹 تازه از منطقه اومده بودم بعد از عملیات مسلم ابن عقیل (ع)بود. همون صبح که من رسیدم تهران مرتضی حرکت کرد برای اسلام آباد غرب.
◇ یک هفته از رفتن مرتضی گذشته بود و منزل یکی از دوستانم بودم که خبر اومد مرتضی در جبهه مجروح شده. تا شنیدم انگار به من الهام شد.
◇ گفتم: مرتضی دیگه این بار شهید میشه. بعد از چند روز بیمارستان طالقانی تهران آوردند..مثل اینکه قبلا توی بیمارستان صحرایی جبهه روی معده اش عمل جراحی کرده بودند.
◇ وقتی ما به بیمارستان رسیدیم ایشون رو آماده کرده بودند که به اطاق عمل ببرند. من دستش رو گرفتم و نگاهم به پاهاش افتاد که ورم کرده بود میگفتند پاهاش باید قطع بشه..
◇ بهش گفتم داداش چطوری؟؟؟
گفت الحمدلله خدا رو شکر.توی اون حالت فقط امام زمان(ع) وامام حسین(ع) رو صدا میکرد.
◇ چند روز از این ماجرا گذشت. پاهاش رو قطع کرده بودند. من و برادرم و عمویم به صورت شیفتی شبانه روز کنار تختش در بیمارستان بودیم.
◇ کلیه هاش از کار افتاده بود و مجرای تنفسی اش هم ترکش خورده بود و برای اینکه راحت نفس بکشه ، گودی گلوش رو سوراخ کرده بودند و از اونجا نفس میکشید و از ته گلو صحبت میکرد.
◇ از در اطاق بیرون رفته بودم تا راحت استراحت کنه. نیم ساعت گذشته بود که با نگرانی به اطاقش برگشتم. تا نگاهم افتاد دیدم صورت مرتضی مثل گچ سفید شده.
◇ پرستارها و دکترها رو صدا زدم و اومدند آمپول زدند و شوک دادند و حالش بهتر شد و بهوش اومد و چشم هاش رو باز کرد.
تا نگاهش به من افتاد گفت: برادر چرا من رو..
✍ ادامه مطلب در پیام بعد..
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
📌اولین شهید لشگر ۱۰ هنگام اذان ظهر پرکشید 🔹 تازه از منطقه اومده بودم بعد از عملیات مسلم ابن عقیل (ع
📌 شهیدی که یک شب تا صبح ذکر اباعبدالله گفت و آسمانی شد
🔹️ تا نگاهش به من افتاد گفت: برادر چرا من رو از اون دنیا بیرون کشیدی ، من در یک باغ سر سبز و زیبا بودم.
◇ من با آقام امام حسین(ع) بودم ، من سرم روی زانوی آقام بود و آقا به من گفت: دو روز بیشتر زنده نیستی.
◇ بیا این دو روز من رو ببرید خونه، مرتضی اصرار داشت که ما او رو بخونه ببریم اما با وضعیتی که داشت امکان پذیر نبود.
◇ پاهاش قطع بود و اکسیژن بهش وصل بود و شکمش از ترکش پاره بود و بدنش عفونت کرده بود و کلیه هاش از کار افتاده بود.
◇ اون روز پنجشبه ظهر بود که هی اصرار میکرد به منزل ببریم که میسر نشد.
◇ مرتضی دو روز بعد همون طور که خودش خبر داده بود ظهر روز شنبه نزدیک اذان ظهر آماده رفتن به اطاق عمل بود.
◇ هم تختی او میگفت: از صبح فقط امام حسین(ع) رو صدا میزد و مدام ذکر میگفت.
◇ #سید_مرتضی با اذان ظهر روز شنبه ۶ آذرماه ۶۱ شهادتین را زمزمه کرد و با بیان اذان ظهر ملائکه او را با خود بردند.
✍ راوی: سید هاشم مساوات (برادر_شهید)
◇ اولین شهید لشگر۱۰ سیدالشهداء(ع) که در اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی سومار مجروح و به شهادت رسید.
#تخریبچی_شهید_سید_مرتضی_مساوات
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
هميشـــــه
ســـــجده گهم
آســـــتان خرگـــــه توســـــت ...
✍ شاعر: مولانا
#شهید_قاسم_سلیمانی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 عکسی ماندگار از مادر شهید در یک روز برفی
🔹️«علیرضا فرزین» دانشآموختهٔ رشته مردمشناسی و عکاسی خبری در زمینه جنگ و اجتماعی در یک روز برفی عکس از مادر شهیدی میگیرد که بر سر مزار فرزندش رفته است.
◇ سوز و سرمای یک روز برفی، عکسی ماندگار از این روز زمستانی در گلزار شهدای قم و مادری بر سر مزار فرزندش.
◇ در این عکس حضور مادر شهید با چادر سیاهش بر روی زمین سفیدپوش خوب به چشم میآید و گامهایی که این مادر بر زمین نهاده تا به مزار برسد.
◇ این عکس در روز 16 دی ماه 1386 توسط «علیرضا فرزین» گرفته شده و منتخب جشنواره هنر مقاومت است.
◇ این اثر به ما یاد میدهد که بدانیم مادران شهدا چقدر دلتنگ فرزندان خویش هستند و برف و سرما هم جلودار آن نیست.
◇ چقدر مدیون این مادران شهدا هستیم که اگر نبودند و جگرگوشه هایشان را با افتخار به میدان نبرد نمی فرستاند ، توانایی حضور درمیدان و ادامه انقلاب میسر نبود.
◇ امروز هم اینگونه با حضور در مزار شهدا و زنده نگه داشتن یاد شهدا ما را به سمت نور هدایت میکنند.
◇ و باید گفت که مدیون آنها هستیم ، مدیون هزاران مادری که این گونه با فرزندانشان هستند و این دلدادگییشان از دریچه دوربینها پنهان مانده است.
◇ مدیون مادرانی که یک به یک در این روزها شاهد کوچ و رسیدن به فرزندان شهید خویش هستند.
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671