eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.9هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 نوحه سرایی شهید محمدابراهیم همت برای سالار شهيدان در جبهه‌ های دفاع مقدس 🔹 شعری که هرگز از یاد شهید همت نرفت. ◇ بر مشامم میرسد، هر لحظه بوی کربلا 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
روی یک تابلو بزرگ نوشته بود "من از روزی که اینجا پا نهادم، ترک سر کردم." تا هرکسی نسبتش را با این جمله و افرادی که دورش جمع شده اند و تکلیفش را روشن کند... این پرچم مدافعانی میخواهد که با تمام وجود از هرچه دارند برای حفظ آن گذر کنند آن جملات و آن شعار ها، پس از ۴۰ سال دوره ی عجیب و غریبی که به جدایی ۷ نقطه از ایران منجر شد یک دست آورد داشت: حفظ ایران باز پس گیری خرمشهر ندادنِ یک وجب خاک... امروز ماجرا متفاوت است هرکسی تَرکِ سر نکرده با ما نیست ما برای توسعه دادن دایره ی جغرافیایی محور مقاومت به سربازانی نیاز داریم که دنیا را شوهر داده باشند. اگر چنینی ، توان دفاع از این پرچم را خواهی داشت اگر چنین نیستی ، چنین شو.... ✍️ آقای تحلیلگر 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
1⃣ 📌 شهیدی که شهدا را در میان فرشتگان دید 🔹خاطره ای زیبا از شهید مجتبی قطبی در عملیات خیبر، که حال و هوای او را در زمان مجروحیتش، بیان می کند: ◇ درعملیات خیبر از ناحیه دست به شدت مجروح شده بود، تا حدی که هم رزمانش یقین پیدا کردند که مجتبی هم از میانشان پر کشیده است ◇ خبر شهادتش دهان به دهان در لشکر پیچیده بود ویک لشکر غم بر انگیخته بود. بعدها خودش جریان مجروحیت را این گونه تعریف می کرد: ◇ "وقتی ترکش به دستم خورد، چیزی متوجه نشدم. اما بعد از مدتی احساس سبکی وهمچون از آسمان بالا رفتم ◇ در آسمان تمام دوستان شهیدم با لباسهای سفید، همچون فرشتگان من را احاطه کرده بودند. ازخوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم اما شادی ام خیلی دوام نیاورد ◇ ناگهان مثل اینکه از ارتفاع سقوط کنم به زمین افتادم وخود را روی تخت بیمارستان دیدم" 🩸″ در ۱۵ شهریور ماه ۱۳۴۰ در شیراز و در جوار بارگاه ملکوتی احمد بن موسی شاهچراغ (ع) چشم به جهان گشود. ◇ او از سن شش سالگی با امادگی کامل و با شور و شوقی کودکانه ، قدم به مدرسه گذاشت و پس از سالها تلاش و کوشش، با اخذ مدرک دیپلم به تحصیلات خود پایان داد. ◇ وی پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شیراز در آمد. و از اولین روزهای جنگ به عنوان مسئول طرح و عملیات سپاه در چندین عملیات از جمله عملیات سرنوشت ساز «خیبر» که به مجروحیت شدید وی از ناحیه دست انجامید شرکت کرد ◇ وی سرانجام در ۱۸ شهریور ۱۳۶۴ در حالی که فرماندهی گردان حضرت زهرا (س) را به عهده داشت در منطقه حاج عمران به شهادت رسید 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
1⃣ 📌 شهیدی که شهدا را در میان فرشتگان دید 🔹خاطره ای زیبا از شهید مجتبی قطبی در عملیات خیبر، که حال
2⃣ 📌 رسم خوبان 🔹 اگر چند روزی از جبهه به مرخصی می آمد، به محل کارش باز میگشت. ◇ بعضی وقت ها، حتی در روزهای تعطیل و مرخصی کاری هم به سر کار می رفت. وقتی علت را جویا می شدیم، ◇ می گفت: "فلان روز و فلان موقع دیر به سر کار رسیدم، حالا می روم تا جبران آن چند دقیقه را بکنم." ◇ دوست نداشت حتی چند دقیقه مدیون کسی باشد. ✍ فرازی ازوصیت نامه شهید: ◇ «امام برکتی است از سوی خدا، بر امت مسلمان ایران و مسلمان باید قدر برکت وجود امام را به خوبی بدانند. ◇ از جوانان می خواهم، که بیشتر مطالعه کنند و فریب سازمانها و گروهک های معاند و ضد انقلاب را نخورند. ◇ و با مطالعه آثار و کتاب های استاد مرتضی مطهری، بیش از پیش بر غنای فکری خود بیفزایند. : ۱۳۶۴/۰۶/۱۸ 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
2⃣ 📌 رسم خوبان 🔹 اگر چند روزی از جبهه به مرخصی می آمد، به محل کارش باز میگشت. ◇ بعضی وقت ها، حتی
3⃣ 📌 «هدیه‌ی سند ازدواجش، را بخشید.» 🔹 یک روز بارانی دور تا دور یکدیگر در خانه نشسته بودیم که مجتبی هم از راه رسید. رو به من کرد، ◇ و گفت: بابا، از روی سند ازدواج به من یک فرش داده‌اند، برویم آن را بیاوریم. گفتم: امروز که بارانی است، باشد برای فردا. ◇ گفت: نه، امروز حتماً باید آن را بیاوریم. همه با هم رفتیم و فرش را آوردیم. وقتی فرش را در خانه پهن کردیم، ◇ گفتم مبارکت باشد. گفت: مبارک صاحبش باشد. ◇ من که سر درنیاوردم، خنده نمکینی کرد و به سراغ تلفن رفت. با یکی از بسیجی‌های گردانش تماس گرفت. ◇ به او گفت: من قالی‌ات را گرفته ام، بیا و آن را ببر. بسیجی گفته بود: امروز بارانی است، باشد برای فردا. ◇ مجتبی گفت: نه! همین امروز باید بیایی و آن را ببری. نیم ساعت بعد، آن بنده خدا آمد و فرش را برد، بی آنکه مجتبی پولی از آن بسیجی بگیرد. ◇ بعد از آن با لبخند رضایت، روی فرش کهنه اتاقش کنار همسرش نشست. (س) 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
3⃣ 📌 #ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا «هدیه‌ی سند ازدواجش، را بخشید.» 🔹 یک روز بارانی دور تا دور یکدیگر در خانه نشسته
4⃣ 📌 توصیف جوان ارمنی بعد از دیدن شهید قطبی. 🔹 مجتبی موقعی که دستش مجروح شد منزل دایی‌اش در تهران بود‌. یک شب در یک آپارتمان به مهمانی می روند که یک ارمنی هم در آن آپارتمان زندگی میکرد. ◇ شب برق آپارتمان قطع می شود و وقتی که خداحافظی می کنند، آن ارمنی از درب وارد می شود که برود منزل خودش. ◇ می بیند که نور از صورت مجتبی می بارد که تمام محوطه را روشن کرده، هیچ نمی گوید و درب را باز میکند وارد منزل خودش میشود. ◇ شخص ارمنی فردا صبح به درب خانه ای که مجتبی از آنجا بیرون آمده رفته و گفته بود آن شخص که دیشب اینجا بود چه کسی است و از کجا آمده؟ ◇ او بشر نبوده و کسی دیگری بوده که مهمان شما شده و من دیدم که نور صورتش، تمام این محوطه را روشن کرده بود. ◇‌ این پسر کی بود؟!! صاحب خانه گفته بود این پسر مجتبی بوده و دستش مجروح شده و آمده ... 🩸 در منطقه حاج عمران و عملیات قادر و در سن ۲۴ سالگی در سال ۶۴ به فوز عظیم شهادت نائل شد. 🔹 عملیات قادر عملیات تهاجمی گسترده نیروهای مسلح ایران، در خلال جنگ ایران و عراق بود، که در ۳ مرحله و به‌مدت ۲ ماه، از ۲۴ تیر تا ۱۸ شهریور ۱۳۶۴ در استان اربیل، عراق انجام شد. ◇ این عملیات به‌طور مشترک توسط نیروی زمینی ارتش و سپاه پاسداران، همچنین با پشتیبانی نیروی هوایی ارتش و هوانیروز، بر علیه نیروهای ارتش عراق، طراحی و اجرا گردید. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
4⃣ 📌 توصیف جوان ارمنی بعد از دیدن شهید قطبی. 🔹 مجتبی موقعی که دستش مجروح شد منزل دایی‌اش در تهران
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
5⃣ 📌 "شهیدی که در نامه‌ها و خاطراتش، جبهه‌ها را «» توصیف می‌کند و از سرگشتگی‌هایش در این دیار می‌نویسد." 🔹 از شهید مجتبی قطبی خاطرات فراوانی از یادگار‌های دوران دفاع مقدس و همرزمانش نقل می‌شود، ◇ و همه او را به حسن خلق و تقوا و دینداریش می‌شناسند ◇ به طوری كه در خاطرات تمام آن‌ها به چهره نورانیش اشاره شده است. ◇ در نامه‌ها و خاطراتش جبهه‌ها را «دیار آشنا» توصیف می‌کند و می گوید: ◇ «در شهر شما انسان‌هایی با قلب سیاه شده از نیرنگ و تباه‌كاری، ◇◇ و در اینجا انسان‌هایی كه قلبشان مانند شیشه صیقلی و شفاف و پاك و بی‌آلایش است. ◇ در آنجا انسان‌هایی كه در مقابل پول و ثروت و مال سجده می‌كنند، ◇◇ و در اینجا انسان‌هایی كه سر سجده در مقابل خدا بر خاك می‌گذارند. اینجا دیار آشناست». 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
5⃣ 📌 "شهیدی که در نامه‌ها و خاطراتش، جبهه‌ها را «#دیار_آشنا» توصیف می‌کند و از سرگشتگی‌هایش در ای
6⃣ 📌 سرگشته «دیار آشنا» را بیشتر بشناسیم. 🔹 شب خاکسپاری مجتبی دیدم پسر جوانی کنار قبر مجتبی نشسته و زار زار گریه می کند. کنجکاو شدم، ◇ از او پرسیدم: شما چه کاره شهید هستید؟ گفت: من یکی از بسیجی‌های گردان آقا مجتبی هستم. ◇ ابتدا از گفتن دلیل گریه‌اش امتناع می‌کرد اما ساعتی بعد، آمد و کنارم نشست و این گونه تعریف کرد: ◇ « در گردان ایشان بودم که در عملیات مجروح شدم. از آن زمان به بعد هر وقت ایشان به شیراز می‌آمد، با جعبه شیرینی به عیادت من می‌آمد. وقتی جراحتم بهبود پیدا کرد، دوباره به گردان ایشان برگشتم. ◇ مدتی بعد مسأله ازدواج من پیش آمد و از ایشان خواستم که پنج هزار تومان به من قرض بدهد. ایشان هم بی‌آنکه چیزی بگوید یا چیزی بخواهد، روز بعد پول را برایم آورد. ◇ از روز بعد هرگاه من را می دید، راهش را کج می‌کرد تا چشم در چشم نشویم. حالا که ایشان شهید شده‌اند، نمی‌دانم پول ایشان را به چه کسی پس بدهم.» ◇ گفتم: نمی خواهد پس بدهی. هر چه اصرار کرد، گفتم ما قبول نمی‌کنیم. ◇ وقتی به همسر ایشان موضوع را گفتم، گفت: درست است. این دفعه آخر خودش گفت، یک نفر است که پنج هزار تومان از او می‌خواهم، اگر آورد از او نگیرید. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
🩸جان به فدای لب عطشان💧 حسین (ع) 🔹 مهران؛ تیر ماه ۱۳۶۵ ◇ سربازان ایرانی با اینکه خود در تیررس گلوله‌های‌ دشمن هستند، در گرمای طاقت فرسای ایلام، برای رفع تشنگی دیگر قهرمانان وطن تلاش می‌کنند. 📸 عکاس : احسان رجبی 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
fa80ac27-5abd-46e1-aa92-64616c2d7a48.mp3
18.95M
جان عالم همه قربان حسین دست ما پر دامان حسین سینه زن با دو لب تشنه بگو به فدای لب عطشان حسین 👤 حاج امیر عباسی (ع) 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada