🩸برگی از خاطرات شهید
🔹 در روز خواستگاری به من گفتند: ما بچه های سپاه بیشتر از ۶ ماه عمر نداریم. گفتم یعنی چه؟
◇ گفت: ما تا انقلاب مهدی باید در جبهه ها بمانیم. آیا شما طاقت دارید؟
◇ گفتم: من طاقتش را دارم به شرط اینکه مرا همراه خودتان ببرید. گفت: این که مسئله ای نیست.
◇ و بعد من هم خوشحال شدم که همراه او و پا به پای او می توانم به این انقلاب و اسلام کمک کنم.
🔹 در یکی از عملیاتها شمیایی شده بود و چند تا ترکش کوچک توی سر و پیشانیش خورده بود. به روی خودش نمیآورد وقتی که بعد از تقریباً یک هفته از عملیات آمده بود.
◇ متوجه شدم که بالشتش خونی میشود من هم فکر میکردم ترکش فقط به پیشانیش خورده، نمیدانستم که سرش هم ترکش خورده است ولی بروز نمیداد.
◇ میگفتم این خونها چیست؟ میگفت: هیچی یه مقدار نقل و نبات صدام ریخت یه مقدارش هم به ما خورد اینها چیزی نیست.
◇ شمیایی شده بود و دارو مصرف می کرد. به من میگفت: شربت سرفه است. در صورتیکه تمام حنجره اش آسیب دیده بود و نمیگفت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
🩸 فرماندهٔ تیپ مالکاشتر مریوان
#سردارشهید_سبزعلی_خداداد ، در فروردین سال ۱۳۳۸ در روستای هکته پشت در شهرستان بابل به دنیا آمد. وی در تاریخ ۹ آذر ۱۳۶۵ هنگام شناسایی منطقه عملیات کربلای ۴ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
● ولادت : ۱۳۳۸/۱/۲ بابل ، مازندران
● شهادت : ۱۳۶۵/۹/۹ خرمشهر ، منطقهٔعملیاتی کربلای۴
#ایام_ولادت
#فرمانده_تیپ۲_لشکر۲۵کربلا
#شهید_سبزعلی_خداداد
🔹️ صبحانه ای با شهدا
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671