📌 ماجرای شهیدی که با استخوانهایش به شوخی های بچه های تفحص با عباس صابری لبخند زد
🔷️ بچه های تفحص حال وهوای خاص خودشان را دارند، از دنیا بریده و هرلحظه آماده برای آسمانی شدن هستند و درهمین حال فضای لبخند و طنز های خاص خود را هم دارند
🔹️ یکی از بچه ها تعریف میکند: یک روز که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف «عباس صابری» هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند.
◇ کلافه شده بودیم، شهیدی پیدا نمی شد، بیل مکانیکی را کار انداختیم، ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد، سریع کار را نگه داشتیم
🔸️ درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم
◇ بچه ها درحالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند: بیچاره این شهید تا دید می خواهیم تو را در کنارش خاک کنیم، با رونمایی از استخوانش لبخندی زد و گفت: کمکم کنید فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودش را نشان بدهد .
🔻 عباس صابری در ۵ خرداد ۱۳۷۵ مصادف با ۷ محرم همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فكه) در حین تفحص شهدا به شهادت رسید.
#شهید_عباس_صابری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671