⭕️ شهید افتخاری پور جایگاه دوستش مسعود را در بهشت به ایشان نشان داد
🔹️ ... با صورتی پـر از اشـک فریـاد زد:
«خدایا! یعنی نمیخواهی دستانم را بگیری؟!»
■ مسـعود خـواب عجیبی دیده بود؛ تعـدادی از دوستان شهید او در آسمان نشستهاند و یک صندلی خـالی کنارشان باقی مانده.
□ مسـعود به سمتشان میرود؛ امـا آنهـا فاصـله میگیـرند! ، بـا التمــاس میگـوید: «مـن را هــم ببــرید!»
■ شهـید افتخاریپور صندلی را نشـان میدهد و میگـوید: «ایـن جایگـاه توست؛ امـا نـه حـالا!
به زودی به مـا ملحـق میشوی.»
🔸️ مسعود همیشه میگفت: «آرزو دارم هنگام شهادت، بدون سر به پیشگاه امام حسین (ع) برسم.»
🔻 ذاکـر بااخـلاص گـردان عمـار لشـکر حضرت رسـول(ص)، درحماسه تنگه ابوقریب با تن زخم خورده، اسیر دشمن می شود و یک سال پس از پایان جنـگ تحمیلی، پیکـر بی سـر او به آغوش میهن باز میگردد.
■ مزار مطهـر: بهشت زهرا سلام الله علیها
قطعه ۴۰ ردیف ۵۲ شماره ۲۲
#شهید_مسعود_ملا
#شهید_علیرضا_افتخاریپور
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
⭕️ شهید افتخاریپور جایگاه دوستش مسعود را در بهشت به او نشان داد
🔹️ شبی شهید مسعود ملا با صورتی غرق اشک، با صدایی بغضآلود فریاد زد:
◾️ «خدایا! یعنی نمیخواهی دستانم را بگیری؟!»
■ او خوابی عجیب دیده بود؛ گروهی از دوستان شهیدش را در آسمان میبیند که بر صندلیهایی نشستهاند، اما یک صندلی خالی کنار آنها باقی مانده است.
◽️ مسعود با شوق به سمتشان میرود، اما شهدا از او فاصله میگیرند.
🔸️ با التماس میگوید:
◽️ «من را هم با خودتان ببرید!»
◽️ ناگهان شهید علیرضا افتخاریپور ظاهر میشود، صندلی را نشان میدهد و با لبخندی آرام میگوید:
◽️ «این جایگاه توست؛ اما هنوز وقتش نرسیده. به زودی به ما ملحق خواهی شد»
🔸️ مسعود همیشه میگفت:
◽️ «آرزو دارم هنگام شهادت، بیسر به پیشگاه امام حسین (ع) برسم.»
🔻 این ذاکر بااخلاص گردان عمار از لشکر حضرت رسول (ص)، در حماسه تنگه ابوقریب با بدنی آغشته به زخم، به اسارت دشمن درمیآید.
◽️ و سرانجام، یک سال پس از پایان جنگ تحمیلی، پیکر بیسرش به وطن بازمیگردد.
■ مزار مطهر: بهشت زهرا (س)، قطعه ۴۰، ردیف ۵۲، شماره ۲۲
#شهید_مسعود_ملا
#شهید_علیرضا_افتخاریپور
🔹️ صبحانهای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada