📌 درسی از شهید باکری درباره قدرشناسی از نعمت ها
🔹️ محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود.
◇ در چادر بودم که آقا مهدی درجلو چادر تدارکات بهداری مرا صدا کرد.
◇ یک گونی را با یک دست گرفته بود و تکه نانی از داخل آن برداشت، تا آخر قضیه را خواندم.
◇ سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را ا به من نشان داد و گفت: برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟!
◇ گفتم: بله، آقا مهدی می شود.
◇ دوباره تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد و گفت: این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟
◇ من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟
◇ آقا مهدی ادامه داد و گفت: الله بنده سی... پس چرا کفران نعمت می کنید؟
◇ آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟
◇ هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه جوابی دارید که به خدا بدهید؟
◇ بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت.
◇منبع: کتاب «خداحافظ سردار»
#شهید_مهدی_باکری
#دفاع_مقدس
🔹️ صبحانهای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
📌 شهیدی که مهریه ازدواجش کلت کمری بود و هنگام شهادت پیکرش را هورالعظیم به آغوش خود کشید
🔹️ مهدی همزمان با خدمت در سپاه، به مدت ۹ ماه شهردار ارومیه شد.
◇ ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه کلت او بود و دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و تا ۶۰ روز در منطقه بود.
◇ مهدی باکری عملیات های متعدی را حضور داشت و فرماندهی مستقیم عملیات بدر را به عهده گرفت.
◇ در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت میکرد، تلاش میکرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتک های دشمن تثبیت کند.
◇ این عملیات گسترده با رمز یا «فاطمه الزهرا سلام الله علیها » در محور هور الهویزه در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۶۳ با محوریت سپاه و فرماندهی شهید باکری انجام شد.
◇ چندین لشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران از جمله لشکر ۲۱ و ۲۸ پیاده، تیپ ۵۵ هوابرد، لشکر ۳۱ عاشورای آذربایجان و سپاه اصفهان و خوزستان در این عملیات شرکت داشتند.
◇ رزمندگان در پیشروی اولیه از جزایر مجنون موفق به گرفتن پاسگاه ترابه و تسخیر بخشی از بزرگراه بغداد-بصره شدند.
◇ سرانجام این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳، در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران بعثی به شهادت رسید.
◇ هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
#شهید_مهدی_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 با موقعیت مهدی هم شهیدباکری را نشناختیم
🔹۳۸ سال قبل، ۲۵ اسفند ۱۳۶۳، در بحبوحه جنگ ایران و نیروهای بعثی صدام، تکه تکه های بدن یک قهرمان در عمق آب های اروند به یادگار گذاشته شد و این آغازی بود بر شهادت سردار غیور آذربایجان حاج مهدی باکری ، همان به زیبایی گفت: « خدایا من را پاکیزه بپذير »
◇ در این ویدیو کوتاه مروری بر زندگی و معرفی این قهرمان داریم
#شهید_مهدی_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روایتی از تواضع عجیب آقا مهدی باکری در جبههها
🔹 برای این فیلم کوتاه یک تیتر میتوان زد
◇ به زبان فارسی: فرمانده لشکر چه میدونه ماشین چیه؟!
◇ به زبان آذری: فرمانده لشکر نه بیلیر ماشین نه دی!
🔻 حاج نادر ملک کندی خاطره ای زیبا از آقا مهدی باکری روایت میکند.
#شهید_مهدی_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال صبحانهای باشهدا را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
🩸«هنوز #خدای_حمید با ماست»
#شهید_مهدی_باکری
🔹 چهار شهید در قاب تصویر ،
از راست عبارتند از:
◇ شهید قاسم هاشم زاده هریسی
◇ شهید آقا مهدی باکری
◇ شهید رحمتالله اوهانیزنوز
◇ نفر پشتی: شهید مسعود نیک کرد
#یادنامشانگرامیباذکرصلوات
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
🩸«هنوز #خدای_حمید با ماست» #شهید_مهدی_باکری 🔹 چهار شهید در قاب تصویر ، از راست عبارتند از:
📌 «#هنوزخدایحمیدباماست..»
🔹 همه چیز نشان از عملیاتی قریبالوقوع داشت؛ گردانهای خط شکن مسلح میشدند، خشابها پر و اسلحهها روغن کاری میشد و بسیجیها منتظر "یک یا حسین دیگر" بودند.
◇ نماز جماعت که تمام شد، خود را به تاریکی زیبای بیرون رساندم. آسمان صمیمانه زمین را نگاه میکرد. با خود گفتم: "دلم گرفته است!" و چند قدمی را پیش رفتم.
◇ در تاریکی، کسی به سویم میآمد. نزدیکتر که آمد "رحمتالله اوهانی" را شناختم. او هم مثل من دلش گرفته بود و در فکر غوطهور بود.
◇ نمیدانستم این غم چه بود که در آستانه هر عملیات، با شور و شعفی پنهان ما را به خود مشغول میکرد.
◇ آقا مهدی در این عملیات خیلی تنهاست! این اولین عملیاتی است که آقا مهدی، حمید را در کنار خود ندارد. چه کسی جای حمید را برایش پر خواهد کرد؟
◇ اوهانی نگاهی به من کرد و گفت:
◇ تنها تو نیستی که در این فکری، اکثر بچهها همین فکر ار میکنند... تا چند روز قبل این فکر مرا هم آزار میداد ولی حالا به چیزی که فکر نمیکنم، تنهایی آقا مهدی است!
_ مگر خبری شده؟
◇ همین امروز با آقا مهدی صحبت میکردم. دل به دریا زدم و گفتم: "آقا مهدی در این عملیات کار شما خیلی مشکل خواهد شد و حتما خیلی به زحمت میافتید.
◇ " پرسید: "چرا مؤمن؟!"
گفتم: "آخر در این عملیات تنها هستید و باید عملیات را بدون حمید فرماندهی و هدایت کنید."
◇ آقا مهدی در حالی که داغ شهدای لشکر و برادرش حمید هنوز بر گردهاش سنگینی میکرد به آرامی گفت:
◇ "برادر اوهانی! درست است که ما در این عملیات حمید را نداریم،
«ولی هنوز #خدای_حمید با ماست!».."
◇ در دور دست فانوسها سو سو میزدند و من با چشمهای خیس بسوی واحد خودمان میرفتم...
✍ به نقل از: برادر جاوید
📚 منبع: "خداحافظ سردار" نوشته سید قاسم ناظمی، چاپ چهارم، ص ۱۲۴ - ۱۲۳
#خدای_حمید
#شهید_مهدی_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 آقا مهدی هم همچون حاج قاسم مزد شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت...ماجرای توسل شهید مهدی باکری به امام رضا(ع)
🔹 بعد از عملیات خیبر فرماندهان را بردند زیارت امام رضا (ع). وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بودیم.
◇ برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان.
◇ مهدی حال همیشگی را نداشت. گفتم:
«تو از ضامن آهو چه خواستهای که این چنین شدهای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟»
◇ چیزی نمیگفت. به جان امام که قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز...گفتم: چه؟
◇ گفت: «مصطفی! دیگر نمیتوانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا (ع) گفتم. گفتم واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد»
◇ عجیب بود. قبلا هر وقت حرف از شهادت میشد، میگفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟
◇ اما دیگر انقطاعی شده بود. امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.
✍ مصطفی مولوی
#شهید_مهدی_باکری
#امام_رضا(ع)
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 رفتار و منش فرمانده لشکر عاشورا،
سردار شهید مهدی باکری در هنگام مواجهه با جنازه دشمنان..
🔹 مهدی از کشتن نفرت داشت. هدف او پیروزی بر صدام و سران حزب بعث بود نه بر سربازان و مردمانش.
◇ از کشته شدن کسی خوشحال نمیشد. از آن طرف اگر یک عراقی برای بچه ها ایجاد خطر می کرد هر طوری بود او را می زد تا آسیبی به بچه ها نرساند.
◇ طوری طراحی میکرد و نقشه میکشید که دشمن در محاصره بیفتد و مجبور به تسلیم شود.
🔹 میگفت: تا دیدین تسلیم شدن، دیگه شلیک نکنید. دیدن کشته های عراقی ناراحتش میکرد طوری که روی جنازه های آن ها پا نمیگذاشت.
◇ گاها میآمد که مجبور بودیم از داخل کانال که پر از جنازه های دشمن بود عبور کنیم. آقا مهدی آرام میآمد و به هیچ عنوان روی این جنازه ها پا نمیگذاشت
◇ و میگفت: هر کدوم از اینها عزیز یه خانواده هستند. خدا میدونه زن و بچه هاشون و پدر و مادرشون الان در چه حالی هستن و چه حالی میشن وقتی بفهمن ما داریم از روی جنازه عزیزانشون رد می شیم و پا روی اونا میذاریم.
👤 به نقل از محمد جعفر اسدی
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر_عاشورا
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 امام رضا (ع)، راهکار شهادت شهید آقا مهدی باکری
🔹 روایتی از فرمانده لشکر۳۱ عاشورا که شهادتش را از امام رضا(ع) طلب کرد و پیکر مطهرش به آب های گرم جنوب پیوست و مانند برادرش حمید، مفقودالاثر شد...
➕ به همراه تصاویری از نقطهی رهایی لشکر عاشورا در عملیات بدر
#خدایا_مرا_پاکیزه_بپذیر
#فرمانده_لشکر۳۱_عاشورا
#شهید_مهدی_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
📌 امام رضا (ع)، راهکار شهادت شهید آقا مهدی باکری 🔹 روایتی از فرمانده لشکر۳۱ عاشورا که شهادتش را از
📌 خاطره رهبر انقلاب از دیدار با معجزه انقلاب، شهید آقا مهدی باکری در مشهد
🔹 «مرحوم شهید آقامهدی باکری را من از قبل از انقلاب میشناختم، ایشان دانشجوی دانشگاه تبریز بود، با یکی از دوستان ما که ایشان هم دانشجوی دانشگاه تبریز بود آمدند مشهد؛ اتّفاقاً تابستان بود و من در یکی از همین ییلاقات اطراف مشهد بودم؛ آمدند آنجا و دیدم این جوان را. اهل کار بودند، اهل مبارزه بودند، فهیم بودند؛ مسائل کشور را، موقعیّت کشور را میفهمیدند. لذا بهمجرّداینکه انقلاب شد و حوادث بعد از انقلاب پدید آمد، اینها صحنه را حفظ کردند؛ یعنی حضور کامل در صحنه پیدا کردند.» (۱۳۹۶/۰۷/۳۰)
◇ «من پیش از انقلاب، شهید آقامهدی باکری را در مشهد ملاقات کردم؛ پُرشور، علاقهمند، فهمیده، قادر بر تحلیل قضایا. خب این میشود که بعد در جنگ، در میدان #دفاع_مقدس، آنجور میدرخشد و دلها را به خودش جذب میکند.» (۱۴۰۲/۰۹/۱۵)
◇ «شهید باکری در آغاز جنگ یک جوان #دانشجو است که تازه فارغالتحصیل شده؛ حالا چند ماه یا یک مدتی هم در پادگانها گذرانده، بعد هم به دستور امام که [گفتند] از پادگانها بیایید بیرون، آمده بیرون؛ مثلا مهر ماه سال ۵۹ شهید باکری یک چنین حالتی دارد. بعد شما نگاه کنید در عملیات بیتالمقدس، در عملیات خیبر، قبل آن در عملیات فتحالمبین، این جوان یک فرماندهی زبدهی نظامی است که میتواند یک لشکر را، در بعضی جاها یک قرارگاه را حرکت بدهد و هدایت کند و کار کند. این عجیب نیست؟ این معجزه نیست؟ اینها #معجزه_انقلاب است.» (۱۳۹۲/۰۹/۲۵)
#فرمانده_لشکر۳۱_عاشورا
#شهید_مهدی_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 محکمه خون شهدا
[ بسیار زیباست ، حتماً دیده شود]
🔷️ لحظاتی از سریال تکان دهنده عاشورا است که شهید باکری بالای سر رزمنده ای میرسد و تسبیح اش را به او میدهد.
🔻 سریال «عاشورا» به کارگردانی هادی حجازیفر پس از موفقیت نسخه سینمایی خود با نام «موقعیت مهدی» ، سال جاری در هفت قسمت روی آنتن شبکه یک سیما رفت.
◇ سریال «عاشورا» بخشی از مجاهدتهای فرمانده لشکر۳۱ عاشورا، شهید مهدی باکری و برادرش حمید باکری را روایت میکند.
◇ نسخه سینمایی سریال «عاشورا» با نام «موقعیت مهدی» در چهلمین جشنواره فیلم فجر برنده پنج جایزه از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلم شد و توانست در اکران هم عنوان پرفروشترین فیلم دفاع مقدس تاریخ سینمای ایران را از آن خود کند.
🔶️ این اثر مورد تمجید رهبر انقلاب نیز قرار گرفته است.
■ #شهید_مهدی_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
50.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 #انتشار_برای_نخستینبار
به مناسبت ایام شهادت آقا مهدی باکری
🔹 پانزده خصوصیت رفتاری شهید مهدی باکری
که حاج رحیم، در چند دقیقه بیان می کند، اما هیچکدام از آنها در «#سریال_عاشورا» آورده نشده است...
◇ صحبت های #سردار_رحیم_نوعی_اقدم در جلسه خصوصی با برخی از فرماندهان، در خصوص فیلم «موقعیت مهدی»
#شهید_مهدی_باکری
#لشکر_همیشه_پیروز_عاشورا
🔹️ صبحانه ای با شهدا
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 برادران باکری در یک قاب
🔹 آنها از دوران کودکی و نوجوانی تا دوران انقلاب و جنگ، تاریخچهای پر از شجاعت و خدمت به میهن اسلامی داشتند و به عنوان نمادهایی از ایمان و اراده ملت ایران در یادها میمانند.
◇ حمیدی که در خیبر سینه به سینه رژیم بعثی ایستاد و پیکرش در پل شحیطاط ماند و مهدی که در عملیات بدر عاشورایی فرماندهی کرد و در دجله جاودانه شد...
♥️ فرماندهان
لشکر ۳۱ عاشورا
افتخار آذربایجان
#شهید_مهدی_باکری
#شهید_حمید_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 روایت آخرین ساعات شهادت مهدی باکری از زبان شهید قتبرلو
🔷️ روایت سردار شهید محمد قنبرلو آخرین ساعات شهادت مهدی باکری: «دشمن تا روی سیل بند رسید و من به برادر باکری گفتم: به خاطر اسلام شما برگردید ، دیگر خواهش کردن من تا حد گریه رسیده بود که قبول کرد سکان دار تنها قایق باقی مانده که زخمی شده بود را به عقب ببرد
◇ رفت و سریع برگشت ،هرچه مدارک در جیب داشت را به داخل دجله انداخت
◇ با خوشحالی برادران را به مقاومت، دعا خواندن و سرودخوانی تشویق کرد. گاهی تکبیر می گفت، لحظاتی امام زمان(عج) را صدا می زد، انگار می دانست که شهید خواهد شد
◇ در یک لحظه ترکش کوچکی به بدنم اصابت کرد که او آمد و آر.پی.جی را از من گرفت
◇ هرکسی زخمی می شد را به داخل قایق می بردیم، آقا مهدی پی در پی تیراندازی می کرد که یک دفعه ناله ضعیفی کشید و به رو به زمین دراز کشید، با عجله او را برگردانده و در بغل گرفتم.
◇ دیدم که از پیشانی او خون بیرون می آید. هرچه او را صدا زدم ، فقط نگاهم می کرد.
◇ با قایق به همراه مهدی، سایر شهدا و زخمی ها به طرف نیروهای خودی در شرق دجله حرکت کردیم
◇ دشمن قایق را زیر رگبار گرفت و با شلیک یک آر.پی.جی موتور قایق آتش گرفت،بنزین داخل قایق شد و آتش همه قایق را در برگرفت.
◇ ما که به داخل آب پرتاب شده بودیم، با یک دنیا غم و درد سوختن برادر باکری و دیگر مجروحان را مشاهده کردیم، در حالی که نمی توانستیم کاری انجام دهیم
#شهید_مهدی_باکری
#شهید_محمد_قنبرلو
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔻 مارا با کلیک بر این لینک دنبال کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 نانی را که شهید باکری بر اهل خانه حرام کرد
🔷️ همسر شهید مهدی باکری می گوید: ایشان در ارتباط با بیتالمال خیلی حساس و سختگیر بودند
◇ ما در زمانی که در اهواز بودیم مسئولیت اداره خانه به من محول شده بود، یک روز قرار بود بچههای لشکر به عنوان مهمان به خانه ما بیاید.
◇ بعضی وقت ها جلسات تحلیل جنگ را منزل برگزار میکردند
◇ من از آنجا که فرصت نکرده بودم نان تهیه کنم به مهدی گفتم که وقتی عصر میآیید نان هم تهیه کنید
🔸️ مهدی که هم طبق معمول عصرها دیر به خانه میآمدند -بنابه شرایط کاری- از آنجا که نانواییها بسته بودند نتوانسته بود نان تهیه کند زنگ زدند که از لشکر نان بیاورند
◇ البته از امکانات لشکر هیچ وقت استفاده نمیکردند ولی چون مجبور بودیم این کار را کردند.
🔻 نان را که آوردند مهدی پنج، شش تا برداشت و آورد بالا با تأکید گفت که تو حق نداری از این نان استفاده کنی چون که اینها را مردم برای رزمندگان اسلام ارسال کردهاند.
◇ مهدی تاکید داشت که چون تو رزمنده نیستی پس حق خوردن از این نانها را نداری، من هم مجبور شدم از خرده نانهایی که قبلاً در سفر مانده بود استفاده کنم.
◇ البته این مراعات ایشان را میرساند نسبت به بیتالمال والا خدای ناکرده سوء برداشت نشود.
#شهید_مهدی_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
نانی را که شهید باکری بر اهل خانه حرام کرد
📌 همسر شهید مهدی باکری می گوید: ایشان در ارتباط با بیتالمال خیلی حساس و سختگیر بودند. ما در زمانی که در اهواز بودیم مسئولیت اداره خانه به من محول شده بود، یک روز قرار بود بچههای لشکر به عنوان مهمان به خانه ما بیاید.
🔸 بعضی وقت ها جلسات تحلیل جنگ را منزل برگزار میکردند .من از آنجا که فرصت نکرده بودم نان تهیه کنم به مهدی گفتم که وقتی عصر میآیید نان هم تهیه کنید.
🔹 مهدی که هم طبق معمول عصرها دیر به خانه میآمدند -بنابه شرایط کاری- از آنجا که نانواییها بسته بودند نتوانسته بود نان تهیه کند زنگ زدند که از لشکر نان بیاورند . البته از امکانات لشکر هیچ وقت استفاده نمیکردند ولی چون مجبور بودیم این کار را کردند.
▪️ نان را که آوردند مهدی پنج، شش تا برداشت و آورد بالا با تأکید گفت که تو حق نداری از این نان استفاده کنی چون که اینها را مردم برای رزمندگان اسلام ارسال کردهاند.
▫️مهدی تاکید داشت که چون تو رزمنده نیستی پس حق خوردن از این نانها را نداری، من هم مجبور شدم از خرده نانهایی که قبلاً در سفر مانده بود استفاده کنم.
#شهید_مهدی_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 آیه ای که وقت شهادت، مهدی باکری بر زبان جاری کرد
🔹️ دم دمـایِ شهـادت هـم، آیـه ای را کـه همیشه موقـع سخـنرانی می خـواند را با صدای بلند می گـفت و شلـیک میکـرد:
■ «الْحَـمْدُ لِلَّهِ الَّـذي هَـدانا لِهـذا
وَ ما كُنَّـا لِنَهْـتَدِيَ لَـوْ لا أَنْ هَـدانَا اللَّه»
که یک دفعـه تیـر خورد و افتـاد.
🔸️ وقتی هـم گذاشتیمش روی قـایق کـه برش گردانیم عقب؛ دستهایش را به حالت دعـا گـرفته بـود بـالا و ذکـر می گفت: یک چیزی مثل «الله؛ الله؛ الحمد لله» که قـایق مورد اصابت موشک آرپی جی قرار گرفت و آقا مهـدی را رساند به خـدا.
🎙راوی: جمشید نظمی
📚 به مجنون گفتم زنده بمان
#شهید_مهدی_باکری
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671