ماجرای" سربند خاص "یک شهید خاطره ای از (شهید میرحسین شبستانی)
📌چند ساعتی مانده به عملیات «والفجر۴»، هوا به شدت سرد، هر کسی در فکر کاری است.یکی اسلحه اش را روغن کاری می کنه، یکی نماز می خوانه. ذکر است و زمزمه و یک جور میقات. همه گرد هم می چرخند تا از همدیگر حلالیت بطلبند.صدائی توجه ام را جلب می کند
🔸سید میرحسین شبستانی، بچه گنبد کاووس از لشکر ۲۵ کربلا داره در بدر دنبال سربند یا زهرا(س) میگرده، میاد پیش ما دو نفر و من بهش گوش زد می کنم که همه سربندها برای ما مقدس هستند.
🔹سید میرحسین میگوید: درست می گویی، آفرین، اما بدان که هر کسی به فراخور حال و دلش. ما سادات، عاشق مادرمان حضرت فاطمه الزهرا(س) هستیم. من دیشب خواب عجیبی دیدم، آقا امام زمان (عج) باشال سبز رنگی به گردن، سربند یا زهرا(س) را بسته به پیشانی ام و بهم گفت: سلام من را به همرزمانت برسان، بگو قدر خودشان را بدانند.
▪️من حالی غریب پیدا می کنم. طولی نمی کشد که وقت رفتن می رسد. توی کانال نشسته ایم. سید میرحسین، سربندی از یا فاطمه زهرا(س) به پیشانی بسته. ساعاتی بعد، رمز عملیات خوانده می شود و دیگر همه از هم جدا می شویم.
▫️سید میرحسین شبستانی «متولد ۱۳۴۸» در عملیات کربلای ۴ در منطقه عملیاتی جنوب جزیره ام الرصاص،بر اثر ترکش خمپاره به پیشانی، به فیض شهادت می رسد.
#شهید_میرحسین_شبستانی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671