eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 🔹 می‌گفت: ترک و تنها گذاشتن ولی فقیه در حد شرک به خدا است. اگر ولی فقیه نباشد، اسلام به درد نمی‌خورد؛ ◇ می‌شود شبیه فرقه‌های انحرافی که راه را اشتباه رفتند. می‌گفت: شهدا برای ولایت فقیه رفتند. ◇ من هم فقط به این نیت راهی جبهه می‌شوم. هر موقع صحبت می‌کرد، از امام (ره) و ولایت فقیه می‌گفت. ◇ «عاشقِ ولایت فقیه بود.» 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 درس شجاعت و مردانگی از آقا ابراهیم هادی 🔹️ قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، جلسه‌ای در محل گروه اندرزگو و موقعیت عملیاتی برگزار شد. از قضا بیرون محوطه سربازان در حال برگزاری دوره های مختلف آموزشی بودند. ◇ من و ابراهیم و شش نفر از فرماندهان ارتش و سپاه در جلسه ای در یکی از سنگرها حضور داشتیم. ◇ اواسط جلسه بود، که ناگهان از پنجره، یک نارنجک به داخل پرتاب شد! دقیقا وسط سنگر افتاد. از ترس رنگم پرید. همان‌طور که نشسته بودم سرم را در بین دستانم گرفتم و به سمت دیوار چمباتمه زدم! بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه‌ای خزیدند. 🔸 لحظات به سختی می‌گذشت، اما صدای انفجار نیامد! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. باورکردنی نبود! با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: « آقـــا اِبـــرام …! » 🔹 بقیه هم یکی یکی سرهای خود را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می‌کردند. در حالی که همه ما در گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم؛ ابراهیم روی نارنجک خوابید بود. 🔸 در همین حین مسئول آموزش وارد سنگر شد؛ با کلی معذرت خواهی گفت: «خیلی شرمنده‌ام، این نارنجک آموزشی بود، اشتباهی افتاد داخل اتاق شما!» 🔻 گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما و ابراهیم را بسنجد. 📚 برگرفته از کتاب «سلام بر ابراهیم » زندگینامه و خاطراتی از اسطوره دفاع مقدس 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 «مهران آزاد شد، قلب امام شاد شد.» ◇ امام خمینی (ره) : را هم آزاد کرد. ◇ سالروز آزادسازی مهران عملیات کربلای یک ۱۳٦۵ با رمز یاابوالفضل العباس(ع) ادرکنی 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 اعلام رمز عملیات کربلای یک ساعات پایانی دوشنبه ۹ تیر ماه ۱۳۶۵ قرارگاه نجف، سردار ایزدی 🔹 با توکل برخدا عملیات کربلا را با رمز بزرگ پرچمدار صحنه کربلا آغاز نمایید خدا یار شما ◇ و در انتها فیلم مداحی حاج صادق آهنگران و توسل به علمدار کربلا 🔹 در ساعت ۲۳:۳۰ نهم تیر ماه ۱۳۶۵ در منطقه‌ی عملیاتی دشت مهران با نیرویی برابر ۳۸ گردان از سپاه پاسداران با فرماندهی قرارگاه نجف اشرف با هدف باز پس گیری مهران و شکستنِ جو تبلیغاتی ایجاد شده ◇ در پی عملیات‌های عراق موسوم به دفاع متحرک با رمز مبارکِ «یا ابوالفضل العباس ادرکنی» با لبیک به درخواست امام خمینی (ره) مبنی بر آزادسازی مهران ، آغاز شد و تا ۱۹ تیرماه ادامه داشت. ◇ رزمندگان اسلام توانستند با اجرای پنج مرحله عملیات، منطقه‌ای به وسعت ۱۷۵ کیلومترمربع از خاک ایران و نیز عراق شامل شهر مهران و روستاهای اطراف آن ، جاده دهلران-مهران - ایران ، ارتفاعات حساس و سرکوب قلاویزان و حمرین و نیز دو پاسگاه مرزی را آزاد کنند. ◇ در این عملیات ۱۲۱۰ نفر از نیروهای دشمن اسیر شدند و عقبه‌های دشمن از جمله شهرهای بدره و زرباطیه در تیررس قوای خودی قرار گرفت. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
💧جرعه‌ای آب ؛ به دل تشنه ما هم بدهید .... ◇ مهران؛ تیر ماه ۱۳۶۵ سربازان ایرانی با اینکه خود در تیررس گلوله‌های‌ دشمن هستند، در گرمای طاقت فرسای ایلام، برای رفع تشنگی دیگر قهرمانان وطن تلاش می‌کنند. 📸 عکاس : احسان رجبی 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 فیلم کمتر دیده شده مربوط به قبل از آزاد سازی شهر مهران 🔹 رزمندگان با شلیک گلوله و فریاد شعار الله اکبر، و همچنین جمله‌ هایی همانند: قلب امام رو شاد کن، و امام این بازوها رو می بوسد، باعث قوت قلب همدیگر میشدند. ◇ این فیلم مربوط به قبل از آزاد سازی شهر مهران و در دشت مهران مکان استقرار یک تیم پنج نفره موشک انداز چریکی مالیوتکا (ساگر) قبل از آغاز پاتک است، در سمت چپ تپه گچی و امام زاده میباشد. ◇ دو نفر از دلیر مردان این تیم به نام‌های از محله بریانک تهران و از دولت آباد شاه عبدالعظیم در همین تیم در  پشت پد کانال ماهی به درجه رفیع شهادت نائل شده اند. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 لحظه اعلام خبر آزادسازی مهران از پشت بیسیم و ورود رزمندگان اسلام با شور و نشاط به شهر مهران 🔹 : پیروزی در عملیات کربلای یک و ، حیثیت نظامی را از بین برد. ۶۵/۴/۲۹ ◇ ۱۰ تیر ماه سالروز آزاد سازی شهر مهران 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 یه عده‌ای خیال میکنن که اثبات تشیع به این است که انسان... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
مَعشوق و عاشِقند کُنون روبروی هم هر دو شُدند مَستِ شَراب از سبوی هم گنجینه های عَرش، سرازیر شد به خاک تا وا شدند چَشمِ دو دلبر به روی هم از دو بدن عُروج به یک روح می کنند وقتی که می کِشند نَفَس از گَلوی هم لَبخند می زنند، ولی گِریه می کنند از حال می روند دَمادَم زِ بوی هم باشند زیرِ سایه ی هَم تا که زِنده اند دارند هَر دو دَر سَرِشان آرزوی هم... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
📌 «ارتباط قلبی با شهید، کارت رو درست می‌کنه» 🔹 ماجرای زیبای توسل به شهید مدافع حرم غلامرضا لنگری‌زا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 «تو عالم حسینی که باشی همه چیزت تکمیله..» 🔹 روایت شهیدی که داعشی ها گازوئیل رویش ریختند، تمام لباس هایش سوخته بود، اما بدن مطهر شهید نسوخته بود.. ◇ آخرین صحبت شهید لنگری زاده.. ◇ سلام مرا به حضرت آقا برسونید. سلام مرا به حاج قاسم سلیمانی برسونید... ◇ هدیه به روح مطهر و ملکوتی شهید غلامرضا لنگری زاده صلوات... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 حضرت زهرا (س) و سید شهیدان اهل قلم 🔹️ همیشه برایمان سوال است که چرا آثار شهید آوینی ماندگار شد؟ ◇ چرا بعد ۳۵ سال از پایان یافتن حماسه دفاع مقدس، صدای شهید آوینی ما به به سوی شهدا سوق می‌دهد؟ ◇ همیشه می‌پرسیم؛ چرا آوینی در فکه آسمانی شد و به صف شهدای مظلوم خاک های گرم جنوب پیوست؟ ◇ همه این سوالات را در یک عبارت می‌توان خلاصه کرد که آوینی آمده بود که مظلومیت جنگ رابرای تاریخ به تصویر بکشد . ◇ شهدا فرزندان حضرت زهرا"س" بودند و مرتضی در آثارش آنها را منتقم خون مادر معرفی کرد. ◇ یوسفعلی میر شکاک را همه می شناسیم و در خاطراتش می‌نویسد: یکبار سر چند قسمت از مطالب نشریه سوره، نامه تندی به سید نوشتم که یعنی من رفتم. ◇ حالم خیلی خراب بود و حسابی شاکی بودم. پلک که روی هم گذاشتم حضرت زهرا (س) را در عالم رویا دیدم و شروع به شکایت از سید کردم. ایشان فرمودند: « با پسـر من چکار داری؟ » 🔹 اما من باز هم از دست حوزه و سید نالیدم؛ باز ایشان فرمودند: « با پسـر من چکار داری؟ » ◇ بار سوم که این جمله را از زبان خانم شنیدم از خواب پریدم؛ وحشت سراپای وجودم را فرا گرفته بود. 🔻 مدتی گذشت؛ تا اینکه نامه سید به دستم رسید: «یوسف جان! دوستت دارم! هر جا می خواهی بروی برو .. ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند.» 📚 کتاب آوینی / نشر یا زهرا (س) 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا
📌 روایت سید حسین آقامیری از خصوصیات اخلاقی که عصر روز دهم تیرماه در شهرستان بافت کرمان به شهادت رسید.. ◇ هدیه به روح مطهر و ملکوتی‌اش صلوات 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
29.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 تبرکی حضرت امام به رزمندگان (همون دوزاری) 🔹 حرکت گردان‌های لشگر ۱۰ برای موقعیت ◇ از میپرسه.. برادر کجا داری میری؟!.. با خنده میگه دارم میرم خونمون. ◇ حتما ببینید فقط و فقط برای 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
1⃣ 📌 راهکار برای انجام صله رحم با آنهایی که اهل خمس دادن نبودند.. 🔹 می گفت خانم، همه چیز از لقمه حرام شروع می شود. اگر خودت لقمه حرام بخوری یا به فرزنداتت بدهی، بالاخره یک جا اثر سوء خودش را نشان می دهد. ◇ خودش لقمه حرام که هیچ، لقمه شبه ناک هم نمی گذاشت به فرزندان و خانواده اش برسد. گاهی به خانه آشنایان دعوت می شدیم. وقتی بر می گشتیم، می گفت: به نظرت اینها اهل خمس بودند؟ ◇ اگر احتمال می داد که این خانواده که مهمانشان بودیم، اهل خمس نیستند، می پرسید به نظرت ما چقدر منزل این ها غذا خوردیم. همین جور حدسی معادل ریالی طعامی که ما در این مهمانی خورده بودیم و خمس آن را حساب می کرد. ◇ تقریباً هر بار که پیش آقای دستغیب می رفت، مقداری خمس به ایشان می داد. می گفتم علی مگر مجبوری که منزل کسانی که می دانی و مطمئن هستی که اهل خمس نیستند برویم. خوب نرویم، که اینقدر به خاطر خمس دادن در زحمت نیافتی! ◇ می گفت: خانم نمیشه، همان قدر که خمس واجب است، صله رحم هم واجب است. می رویم، اگر در لقمه ای شک کردیم، خودمان خمسش را می دهیم. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
📌 درس شجاعت و مردانگی از آقا ابراهیم هادی 🔹️ قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، جلسه‌ا
📌 پیام یکی از دنبال کنندگان صبحانه ای با شهدا: سلام بر ابراهيم 🔹️ بنده با ابراهيم هادي هم دبيرستاني و هم باشگاهي بودم. ◇ خونسردي وي در كُشتي و شِگِرد وي در كشتي با پاهاي بسيار قوي كه لنگ تُندر بود زبانزد بود كه در يك كشتي رسمي قهرماني استان تهران در چشم بهم زدني به وي باختم مثل الان. 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
تعریفی که ایرانی‌ها بعد از ۵۷ از کلمه ی ژنرال و فرمانده و رئیس و ... به دنیا ارائه دادند به آنچه تا کنون جهان درک کرده بود بی‌حد متفاوت بود این تصویری از یک رزمنده ی ایرانی است ابراهیم همت چیزی که در ژنرال های شرق و غرب محال ممکن است دیده شود آنچه باعث شده ما به آنها بخندیم و تهدیدات آنها را از سر عجز بدانیم همین است که در تصویر می بینید آنها به داشته‌هایشان می نازند ما اگر چه میکوشیم در این حوزه قدرتمند شویم اما یقین داریم ایمان سربازانمان سرنوشت بازی را تغییر خواهد داد... تا زمانی که ما با مرام همت ها زندگی کنیم آینده از آن ماست ✍️ آقای تحلیلگر 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
نه پورشه سوار بودند نه شیشلیک‌خور نه ادعای ژن خوب داشتند نه حساب‌های میلیاردی اما تا دلت بخواهد داشتند 📸 عکس: اعزام به جبهه_مازندران بابلسر ( شهرهای ما چقدر حال خوب و قشنگی داشت...) 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 این همه حال خوب و انرژی مثبت و رنگ و بوی خدا و اخلاص ، دیگر یکجا در کنار هم پیدا نمیشود... 🔹 بابلسر را به نوبخت هایش بشناسید نه به دریا و ساحلش ... ◇ قسمتی از سخنرانی سردار شهید حمیدرضا نوبخت و مداحی رزمنده نونهال آقای ذبیحی اهل آمل، در گردان مالک از لشکر خط شکن ۲۵ کربلا-زمستان ۱۳۶۴ 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 تاثیر کـــلام شهید کاوه 🔹️ علیرغم اصرار مسئولان و فرماندهان لشکر؛ راننده كاميونها می گفتند: «اگه ما رو اعدام هم بكنين، با اين همه مهمات به خط مقدم نمی رويم!» ◇ وقتی صحبتها و اعتراضات آنها تمام شد؛ كاوه که تازه از راه رسیده بود و آنها هم اطلاع نداشتند که این جوان کم سن و سال فرمانده لشکره؛ به راننده‌ها گفت: «ما اينجا هيچ كس را با زور به خط نمی بريم. خيلی از اين بچه ها كه الان می بينيدشون، برای رفتن به خط گريه می كنن. سعی شون اينه كه از هم سبقت بگيرند.» ◇ بعد هم بدون اينكه يك كلمه درخواست ماندن از آنها بكند، گفت: «انشاا... سعی می كنيم بار كاميونها تون رو همين جا خالی كنيم.» ◇ كاوه وقتی ازدهام بچه ها را ديد، گفت: «بهتره بريم دفتر ما، بقيه حرفها را آنجا می زنيم.» ◇ نيم ساعت نگذشته بود كه جلسه كاوه با آنها تمام شد و همه شان آمدند بيرون، بعضی هایشان داشتند گريه می كردند. گفتند تا آخرش هستیم .. 📚 با اندکی تغییر، برگرفته از کتاب؛ «حمــاسـه کــــاوه» گردآورنده؛ حمید رضا صدوقی 🔹️ صبحانه ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada