4.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این عصـر زیبا پاییزیی 🍁
براتون دعا میکنم🙏
دستتون روزی رسان باشد😇
دلواپسی در خیالتون نماند🍁
عشق در دلتون خانه کند🧡
و زندگیتـون
غـرق درآرامش باشـد🍁
عصـرزیبا تون بخیـر ☕️🍂
〰〰🌸 🌞 🌸〰〰
@sobhbekheyrshabbekheyr
〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
اتفاقم به سر کوی کسی افتاده ست
که در آن کوی چو من کشته بسی افتاده ست
به دلارام بگو ای نفس باد سحر
کار ما همچو سحر با نفسی افتاده ست
#سعدی
@sobhbekheyrshabbekheyr
#مولایمن
🌱می بینی ای آرام جان دل بی قراری را
پایان بده با آمدن چشم انتظاری را....
🌱بی تــو تمام فصلها زرد است و پاییزی
برگرد تا معنا کنی سبز بهاری را
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
〰〰🌸 🌞 🌸〰〰
@sobhbekheyrshabbekheyr
〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌙خدایـا...؛
✨مثل ﻫﻤﯿﺸﻪ
🌙ﺣﻮﺍﺳﻤﺎڹ ﻧﺒﻮﺩ
✨و ﻫﻮﺍﯾﻤﺎن ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻲ
🌙بدون آنکه متوجه شویم
✨گره از کارمان گشودی
🌙بارالها...؛
✨هر لحظه و همیشه
🌙کنارمان باش
🌙✨شبتان آرام در پناه حق...
#شبتونبخیروآرامش...🌙
#شب_بخیر
〰〰🌸 🌞 🌸〰〰
@sobhbekheyrshabbekheyr
〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
شب های بلند زمستان
شب های بلند زمستان هر وقت مادر سفره شام را زودتر پهن میکرد و کت آقاجون را از کمد بیرون میکشید ،
میفهمیدیم قرار است جایی برویم
همان سرِ شب با کلی ذوق و شوق، آماده میشدیم برای رفتن به یک شب نشینی
آقا جون میگفت: صِلِه ارحام ، دلِ آدم را شاد نگه میدارد
هیچکس هم نمیگفت نمیآیم! از این ادا اصول ها که من نمیآیم ، شما خودتان بروید ، امتحان و آزمون و کنکور دارم ، جوان است دوست دارد توی خودش باشد هم نداشتیم
همه با هم میرفتیم …
تلفن هم نبود که قبلش هماهنگ کنیم و میزبان و بچههایش را هم کلی ذوق زده میکردیم
به سر کوچه شان که میرسیدیم ، جلوتر از مادر و آقاجون ، بدو بدو خودمان را به درشان میرساندیم
تا از بودنشان اطمینان پیدا کنیم
با یک چشم از لای در حیاط که اغلب خوب بسته نمیشد یا از سوراخ کلید به درون خانهشان سرک میکشیدیم
روشن بودن یک چراغ، به منزله این بود که خانه نیستند و خودشان جایی رفتهاند
حسابی توی ذوقمان میخورد و قلب و دلمان حسابی میگرفت
اما اگر همه چراغها روشن بود ، بگو بخند تا آخر شبمان جور بود