eitaa logo
🇮🇷صبح بخیر شب بخیر
14.3هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
20.8هزار ویدیو
139 فایل
سلام صبح بخیر صبح بخیر ،روز بخیر ،ظهر بخیر ،عصر بخیر ، شب بخیر استیکر مناسبتی مذهبی کانالی برای خانواده کپی برای مخاطبین حلال با ذکر صلوات برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی صاحب الزمان عج به غیر از کانال هم نام 💚💚💚 ارسال نظرات @HOSEYN9496
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 نشستم کف اتاق و شروع کردم به نق زدن اخه ینی چی مگه حکومت نظامیه !!این چه وضعشه من به جرم تک فرزند بودن همیشه محکوم بودم ب اطاعت کردن ولی خدایی صبرم حدی داره فک میکنه اینجاهم دادگاهه حکم میده و من باید اطاعت کنم خسته شدم از این همه سختگیری ...اه غر زدنام که تموم شد رفتم سراغ کیفم زیرشو گرفتمو برعکسش کردم تا کتابام تِلِپی بیوفته زمین ازین کار لذت میبردم همه محتویات کیفم خالی شد با دیدن گوشیم یاد اون دوتا پسره افتادم خودمو پرت کردم رو تختو قفل گوشیمو باز کردم و یه سره رفتم تو گالری عکسو باز کردم تا ببینم قضیه از چه قراره زوم کردم رو بنر یه نگاه به ادرس کردم خب از خونمون تا این ادرس خیلی راه نبود فوقِ فوقش ۲۵ دقیقه ساعتشم ۷:۳۰ غروب بود همینجور که در حال آنالیز بنر بودم چشمم افتاد به اونی که با اون مردک دست به یقه شد . یه چهره کاملا عادی با قد متوسط . ولی چهارشونه و خیلی اندامی با صورت گندم گون . قیافش نشون میداد تقریبا ۲۳ یا ۲۴ سالش باشه دستش درد نکنه به خاطر من خودشو تو خطر انداخت ممکن بود خودشم آسیب ببینه. ولی اینجور آدما خیلی کمن . به قول بابا نیستن همیشه کسایی که تو رو نجات بدن از دست آقا دزده . همینجور که داشتم به فداکاریش فکر میکردم و عکس و این ور اون ور میکردم متوجه شدم که دوستشم تو عکس افتاده با اینکه خیلی واضح نبود، عکسو زوم کردم رو صورتش ‌ تا عکسشو زوم کردم لرزش دستاش یادم افتاد برام خیلی عجیب بود. با دقت بهش نگاه کردم پسر قد بلند و تقریبا لاغری بود پوست صورتش برخلاف دوستش سفید بود ابروهای پیوسته ای داشت و محاسن رو صورتش جذبشو بیشتر میکرد چیز دیگه ای تو اون عکس بی کیفیت دیده نمیشد . موبایلمو زیر بالشم قایم کردم و کف اتاق دراز کشیدم عادتم بود با اینکه میز تحریر داشتم ولی اکثر اوقات رو زمین درس میخوندم . کتاب تست فیزیکمو باز کردمو بعد حل کردن دوتا سوال دوباره ذهنم رفت پیش اونا . چقدر زجرآور بود که نمیتونستم ذهنمو متمرکز کنم اعصابم خورد بود خواستم تست سومو شروع کنم که یاد مراسمشون افتادم که از فردا شب شروع میشد ‌. به سرم زد برای تشکر ازشون یه زمانی برم هیئتشون ولی با این اوضاعی که پیش اومد و حکمی که پدر دادن یه کار غیر معقول بود. البته برا خودمم سخت بود با کسایی که نمیشناسم حرف بزنم. بیخیال شدمو سعی کردم ذهنمو متمرکز کنم تایم‌گرفتمو سعی کردم به هیچی جز خودم و درسامو پزشکیِ دانشگاه تهران فک نکنم. با همین قوت پیش رفتم و تو نیم ساعت ۱۲ تا سوال حل کردم که ۵ تاش غلط بود از غلط زدنام اعصابم خورد میشد خو اگه بلد نیستی نزن چرا چرت وپرت میگی!! همینجوری حرص میخوردم و بلند بلند غر میزدم که مامان با یه ظرف میوه وارد اتاقم شدو گف + بس کن با این وضع میخوای دانشگاهم قبول شی؟ تو اگه بخوای اینجوری پیش بری بهت افتخار شستن دسشویی های بیمارستانم‌نمیدن چ برسه به پزشکی. با این حرفش پوکر شدم و بهش نگاه کردم و گفتم +اخه تو نمیدونی کهههه غلط زدنام احمقانسسس! قیافمو کج و کوله کردمو ادامه دادم +مامااان اگه یه وقت خدایی نکرده قبول نشدم میذاری برم آزاد بخونم مامان اخماشو تو هم کردو خیلی جدی گفت _اصلا فکرشم نکن .باباتو که میشناسی تو سعیتو کن قبول شی وگرنه باید دور دانشگاه و خط بکشی . با این حرفش دوباره بدبختیام یادم افتاد. خودمو کنترل کردم و گفتم +بله خودم میشناسمشون ظرف میوه رو گذاش رو زمین و خودش رفت بیرون ازش تشکر کردمو گفتم _مرسی یه لبخندی گوشه لبش نشست و از اتاق رفت بیرون ذهنم‌بیش تر از قبل مشغول شد علاوه بر اون انگار یه نفر با کفش پاشنه بلند رو اعصابم رژه میرفت! واقعا دلیل این همه سختگیری و نمیفهمیدم خواستم بیخیال همه ی اتفاقای که افتاده بود شم و خیلی بهتر از قبل به درسم بچسبم ولی نمیشد لپ تاپمو روشن کردمو رفتم دوباره اهدافیو که نوشتم با خودم مرور کردم. بعد اینکه کارم تموم شد از تو کتابخونه کتاب شیمیو برداشتم و جوری تو بهرش غرق شدم که گذر زمانو متوجه نشدم با صدای در به خودم اومدم _بفرمایید بابا بود در و آروم باز کرد و اومد تو با دیدنش حالتمو از دراز کشیده به نشسته تغییر دادم خیلی خشک گفت +نمیای برا شام؟ نگاش کردمو گفتم _نیام؟ روشو برگردوندو گف +میل خودته مظلومانه بش نگاه کردم و گفتم _هنوز از دستم ناراحتین در اتاق و باز کرد و رفت بیرون +زودتر بیا غذا سرد میشه با عجله پاشدم و رفتم دستشو گرفتم _تا نگین ازم ناراحت نیسین نمیام دستمو از رو دستش برداشت و گف +باشه بخشیدمت زودتر بیا شام سرد شد انقدم درس نخون یه وقت دیدی قبول شدی منم نمیتونم نه بیارم بعدشم یه لبخند بی روح نشست کنار لبش چشمی گفتم بعدش باهم رفتیم پایین..... نویسندگان:🖊 💙و 💚
🌸🍃🌸🍃 : 6⃣ : 🌟 ؟! ✍ می گوید: علم نجوم علم مختص به بابلیان بود و در تمام عالم قدیم به آن اشتهار داشتند.در این مورد نیز باید گفت که سحر و جادو و منشاء پیدایش این علم بوده است بابلیان از آن جهت در ستارگان مطالعه نمی‌کردند که نقش هایی برای خط سیر کاروان ها و کشتی‌ها رسم کنند بلکه بیشتر مطالعات نجومی برای آن بود که از آینده مردم و سرنوشت ایشان آگاه شوند.1 💫این همان علم نجومیست که در دین اسلام حرام اعلام شده است و با نجوم به معنای امروزی خود متفاوت است. امیرالمومنین در سخنی اعجاب انگیز یازده قرن پیش از ویل دورات،تفاوت این دو علم را مشخص کرده و از پشت پرده نجومی که ریشه در جادوگری دارد سخن می گوید.ایشان در پاسخ به فردی که بر اساس مشاهده وضعیت ستارگان او را از رفتن به جنگ بر حزر می داشت می فرمایند: «آیا تصور میکنى به ساعتى راهنمایى می‏نمایى که هر کس در آن ساعت حرکت کند زیان و ضرر از او دور میشود؟و بر حذر می ‏دارى از ساعتى که هر کس در آن حرکت نماید زیان و ضرر وى را احاطه میکند؟آن‌کس که تو را در این گفتار تصدیق کند قرآن را تکذیب کرده،و به گمان خود از طلب یارى خدا در به دست آوردن مطلوب و دفع مکروه بی‏نیاز شده.بنابر گفتار تو سزاوار است،کسى که به گفته تو عمل میکند تو را ستایش بداند نه خدا را؛ زیرا به خیال تو،آن که او را به ساعتى راهنمایى کرده که در آن منفعت برده و از زیان در امان مانده، تویى». ⭐️سپس رو به مردم کرده و می فرمایند:اى مردم،از آموختن علم نجوم بپرهیزید مگر به عنوان ابزارى براى جهت یابى در خشکى یا دریا؛ زیرا نتیجه آموختن نجوم کهانت و پیش‌گویى است،و منجم چون کاهن،و کاهن همانند ساحر،و ساحر همچون کافر است،و کافر در جهنّم است. به نام خدا حرکت کنید.2 📚منابع: 1)ویل دورانت،جلد1،ص301 2)شریف الرضی، محمد بن حسین،نهج البلاغة،محقق،صبحی صالح،خطبه79، ص 105،قم،هجرت،چاپ اول،1414ق 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 💢 ازدواج امام علی (ع) زمانی که حضرت فاطمه (س) در خانه پدر بودند، ابوبکر، عمر و دیگر افراد قبیله قریش به خواستگاری ایشان آمدند؛ اما پیامبر نپذیرفت. مردمی از انصار به امام علی (ع) گفتند: زهرا را خواستگاری کن. علی (ع) به خانه پیامبر رفتند و رسول الله (ص) پرسیدند: پسر ابوطالب برای چه کاری آمده است؟ امام علی (ع) فرمودند برای خواستگاری زهرا، پیغمبر (ص) فرمودند: مرحبا و اهلا ! مردانی از قبیله قریش برای اینکه دخترم را به آنها ندادم، از من رنجیدند، من به آنها گفتم که این کار به امر خداوند بوده است. پیامبر در سال های اول تا سوم هجری، دخترشان را به عقد امام علی (ع) در آوردند. اولین فرزند آنها در 15 ماه رمضان سال سوم هجری متولد شد که نامش را حسن گذاشتند. و فرزند دوم ایشان حسین در 3 شعبان سال 4 هجری متولد شدند. و دو دختر به نام های زینب و ام الکلثوم. 💢 حضرت علی (ع) در واقعه غدیر خم حضرت محمد (ص) پس از تمام شدن مراسم حج در آخرین سال عمر خود در مسیر برگشت در مکانی به نام غدیر خم در نزدیکی جحفه دستور توقف دادند، زیرا از طرف خداوند به پیامبر وحی دادند که باید رسالتش را به اتمام برساند. بعد از اقامه نماز ظهر پیامبر (ص) بر بالای منبری که از جهاز شتران درست شده بود، رفتند و فرمودند: «ای مردم! زمان اینکه من دعوت حق را لبیک بگویم و از بین شما بروم نزدیک است؛ در مورد من چه فکر می کنید؟» مردم پاسخ دادند: «شهادت می دهیم که تو آیین خداوند را تبلیغ کردی» حضرت محمد (ص) فرمودند: «آیا شهادت نمی دهید که به جز خدای یکتا، خدایی نیست و محمد بنده خدا و پیغمبر اوست؟» مردم پاسخ دادند: «آری، شهادت می دهیم»؛ بعد از آن حضرت محمد (ص) دست حضرت علی (ع) را بالا بردند و فرمودند: «ای مردم ! در نزد مومنین شایسته تر از خودشان چه کسی است؟» مردم جواب دادند: «خدا و پیغمبر او بهتر می دانند»، بعد حضرت محمد (ص) فرمودند: «ای مردم! هر کس که من مولا و رهبر او هستم، علی نیز مولا و رهبر اوست.» و این جمله را برای 3 بار تکرار فرمودند. سپس مردم به خاطر این انتخاب به امام علی (ع) تبریک گفتند و با او بیعت کردند. 💢 دلاوری و رشادت های حضرت علی (ع) امام علی (ع) در بیشتر جنگ ها به عنوان پرچمدار سپاه اسلام در کنار پیامبر اکرم، می جنگیدند و داستان های بی شماری از دلاوری و رشادت های ایشان ورد زبان ها می باشد. طبق روایات، امیر المومنین در همه جنگ ها به جز جنگ تبوک حاضر بودند. در زمان جنگ تبوک امام علی (ع) به جای پیامبر در مدینه ماندن که این مسئله سبب ایجاد شایعاتی درباره کدورت و ناراحتی پیامبر از حضرت علی (ع) شد. که بعد از آنکه امام علی (ع) آن را با پیامبر در میان گذاشتن، پیامبر فرمود: «‌أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبی بَعدی؛ منزلت و جایگاه تو برای من مانند منزلت و جایگاه هارون برای موسی است با این فرق که دیگر بعد از من پیامبری نخواهد بود.» به دلیل شجاعت زیاد امام علی (ع) در هر جنگی ضررهای بسیاری بر سپاه دشمن وارد می شد و کسی جرئت مقابله با ایشان را نداشتند برای همین امیر المومنین را «حیدر کرار» می نامیدند. 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 سپس خداوند فرمود: الحال چاره اى جز این نیست که باید از بهشت خارج شوید. و آنها را از مکان و مقام خود بیرون کردند و به زمین فرستادند. لازم به ذکر است که بعد از مجازات شیطان و آدم وحوا ، مار هم به دلیل گناهی که کرده بود از بهشت به صورت عریان ودست وپا قطع شده بیرون انداخته شد ودهانش را که شیطان را پنهان کرده بود پر از زهر شد وزیبایی خود را از دست داد. یک شبهه: وقتی گفته میشود که در بهشت سخنان لغو وبیهوده وجود ندارد پس چگونه شیطان بادروغ وارد بهشت شد وبا نیرنگ آدم وحوا رافریب داد؟ از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که بهشت حضرت آدم باغی از باغهای دنیا بود که خورشید و ماه بر آن میتابید و بسیار زیبا و آب و هوای خوبی داشت و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن رانده نمیشد». منبر خرابه شیطان روایت شده است که صبح آن شبی که پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج تشریف بردند و همه جا را دیدند، شیطان خدمت پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم، طرف چپ "بیت المعمور" منبری بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده، آیا آن منبر را شناختی؟ آیا می‌دانی آن منبر متعلق به کیست؟ حضرت فرمودند: خیر، آن منبر متعلق به کیست؟ شیطان عرض کرد: آن منبر من بود، بالای آن می‌نشستم و ملائکه پای منبرم نشسته و من آنها را موعظه می‌کردم، ملائکه از عبادت و بندگی من تعجب می‌کردند. وقتی که تسبیح از دستم می‌افتاد، چندین هزار ملک برخواسته تسبیح را می‌بوسیدند و به دست من می‌دادند. اعتقاد من این بود که خداوند مخلوقی برتر از من خلق نفرموده است. اما امر بر عکس شد و رانده درگاه الهی شدم و الان از من بدتر و ملعون‌تر در درگاه احدیت کسی نیست.. امیر المومنین حضرت علی (علیه السلام) درباره عبادت شیطان و عاقبت او می فرماید: پس از کار خدا درباره ابلیس پند گیرید که کردار دراز مدت او را تباه و کوشش فراوانش را بر باد داد و این به سبب لحظه ای تکبر و سرکشی بود. شیطان مزد عمل مى گیرد بعد از آن که شیطان از سجده کردن بر آدم سرپیچى کرد و از بهشت بیرون شد.گفت : پروردگارا! حالا که مرا بیرون و از رحمت خود دور مى کنى ، عبادات من چه مى شود، هزاران سال عبادتت کرده ام که فقط چهار هزار سال آن را به دو رکعت نماز گذراندم ! علاوه بر آن خودت فرمودى ، عمل عمل کنندگان را ضایع نمى کنم ، آیا سزاوار است که با یک اشتباه ، مزد عمل چندین هزار ساله من به کلى از بین برود؟ خطاب از مصدر جلال خداوند رسید که مزد هیچ کس در پیش من ضایع نمى شود؛ ولى کسى که قابلیت نداشته باشد پاداش کارش را در آخرت دهم، در دنیا هر چه بخواهد، مى دهم . شیطان عرض کرد: من هم مزد عمل خود را در دنیا از تو طلب مى کنم . چون به واسطه آدم جهنمى شدم حاجات خود را درباره آدم و فرزندان او قرار مى دهم ! خطاب شد: حاجات خود را بگو تا به تو ببخشم... ... ١ص٦٢ 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰