💙
💍💙
💙💍💙
💍💙💍💙💍
💙💍💙💍💙💍💙
💍💙💍💙💍💙💍💙💍
بسـمربّالزهـرا﴿ﷺ﴾
#پارت_هجدهم
#دمشق_شهر_عشق
عیدیِ ما را تو بده در دمشق، کُشته شدن در ره زینب به عشق!
- -- --- ----‹آغـاز👇🏻›---- --- -- -
سمیه از درماندگی ام به گریه افتاده و
شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک
نمیکند که دوباره به پشتی تکیه زد، ولی مصطفی رگ
دیوانگی را در نگاه سعد دیده بود که بی هیچ حرفی در
خانه را از داخل قفل کرد، به سمت سعد چرخید و با
خشمی که میخواست زیر پرده ای از صبر پنهان کند،
حکم کرد :»امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم میبرمتون
دمشق که با پرواز برگردید تهران، چون مرز اردن دیگه
امن نیست.« حرارت لحنش به حدی بود که صورت سعد
از عصبانیت گُر گرفت و نمیخواست بازی بُرده را دوباره
ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد. با نگاهم التماسش
میکردم دیگر حرفی نزند و انگار این اشکها دل سنگش
را نرم کرده و دیگر قیداین قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد :»دیگه همه چی
تموم شد نازنین! از هیچی نترس! برمیگردیم تهران سر
خونه زندگیمون!« باورم نمیشد از زبان تند و تیزش چه
میشنوم که میان گریه کودکانه خندیدم و او میخواست
اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش
کرد و مثل گذشته نازم را کشید :»خیلی اذیتت کردم
عزیزدلم! اما دیگه نمیذارم از هیچی بترسی، برمیگردیم
تهران!« از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه خرجی
میکرد خجالت میکشیدم و او انگار دوباره عشقش را پیدا
کرده بود که از چشمان خیسم دل نمیکَند و عاشقانه
نگاهم میکرد. دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس
میزبانان هم بالا آمده بود که برایمان شام آوردند و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم. از حجم مسکّن-
هایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب
خمیازه میکشید و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس
خنجر، پلکم پاره میشد و شانه ام از شدت درد غش می-
رفت. سعد هم ظاهراً از ترس اهل خانه خوابش نمیبرد،
کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر میترسیدم چشمانم
را ببندم که دوباره به گریه افتادم :»سعد من میترسم! تا
چشمامو میبندم فکر میکنم یکی میخواد سرم رو ببره!«
همانطور که سرش به دیوار بود، به سمتم صورت چرخاند
و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من
دوباره ناله زدم :»چرا امشب تموم نمیشه؟« تازه شنید چه
میگویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش
گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند :»آروم بخواب
نویسنده✍🏻 : "فاطمه ولی نژاد💙"
💙
💍💙
💙💍💙
💍💙💍💙💍
💙💍💙💍💙💍💙
💍💙💍💙💍💙💍💙💍