صبح وصال
📌 اطلاع نگاشت | انتخاب اصلح از منظر نهجالبلاغه 1️⃣ مبحث اول - ضرورت حکومت اسلامی ✅ همانا حکومت
✅ توضیحات تکمیلی
۱. حکومت الهی حافظ امور شماست
💥 همانا حکومت الهی حافظ امور شماست.
همانا خداوند پیامبرى راهنما را با کتابى گویا، و دستورى استوار بر انگیخت. هلاک نشود جز کسى که تبهکار است و بدانید که بدعت ها به رنگ حق در آمده و هلاک کننده اند، مگر خداوند ما را از آنها حفظ فرماید. و همانا حکومت الهى حافظ امور شماست، بنابر این زمام امور خود را بى آن که نفاق ورزید یا کراهتى داشته باشید به دست امام خود سپارید.
به خدا سوگند اگر در پیروى از حکومت و امام، اخلاص نداشته باشید، خدا دولت اسلام را از شما خواهد گرفت که هرگز به شما باز نخواهد گردانید و در دست دیگران قرار خواهد داد. (خطبه ۱۶۹ بند ۱) - این سخنرانى را در سال ۳۶ هجرى به هنگام حرکت اصحاب به سوى بصره ایراد فرمودند.
۲. اهداف استقرار حکومت اسلامی
💥 بازگرداندن نشانههای حق و دین به جایگاه خود.
💥 اصلاح جامعه
💥 ایجاد امنیت
💥 اجرای قوانین و مقررات فراموش شدهی خدا
💥 احقاق حقوق مظلومان
💥 ایستادگی در برابر شکمبارگی ستمگران
خطبه ۱۳۱؛
خدایا تو مىدانى که جنگ و درگیرى ما براى به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه مىخواستیم نشانههاى حق و دین تو را به جایگاه خویش باز گردانیم، و در سرزمینهاى تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیدهات در أمن و أمان زندگى کنند، و قوانین و مقررّات فراموش شده تو بار دیگر اجراء گردد. خدایا من نخستین کسى هستم که به تو روى آورد، و دعوت تو را شنید و اجابت کرد، در نماز، کسى از من جز رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پیشى نگرفت. (خطبه ۱۳۱ بند ۲)
خطبه ۳ (خطبه شقشقیه)؛
۱. شِکوه از ابابکر و غصب خلافت
آگاه باشید به خدا سوگند ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالى که مىدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت مىکند. او مىدانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز اندیشهها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کنارهگیرى کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقانزا و تاریکى که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مىدارد. پس از ارزیابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانهتر دیدم. پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با دیدگان خود مىنگریستم که میراث مرا به غارت مىبرند.
۲. بازى ابابکر با خلافت
تا اینکه خلیفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام مثلى را با شعرى از أعشى عنوان کرد: «مرا با برادر جابر، «حیّان» چه شباهتى است (من همه روز را در گرماى سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود.) شگفتا ابابکر که در حیات خود از مردم مىخواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگرى درآورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهرهمند گردیدند.
۳. شِکوه از عمر و ماجراى خلافت
سرانجام اوّلى حکومت را به راهى درآورد، و به دست کسى (عمر) سپرد که مجموعهاى از خشونت، سختگیرى، اشتباه و پوزش طلبى بود. زمامدار مانند کسى که بر شترى سرکش سوار است، اگر عنان محکم کشد، پردههاى بینى حیوان پاره مىشود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مىکند. سوگند به خدا مردم در حکومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دورویىها و اعتراضها شدند، و من در این مدت طولانى محنت زا، و عذاب آور، چارهاى جز شکیبایى نداشتم.
۴. شِکوه از شوراى عمر
تا آن که روزگار عمَر هم سپرى شد. سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان مىباشم. پناه بر خدا از این شورا، در کدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد تردید بودم، تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم که هماکنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند ناچار باز هم کوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گردیدم. یکى از آنها با کینه اى که از من داشت روى برتافت، و دیگرى دامادش را بر حقیقت برترى داد و آن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان.
۵. شِکوِه از خلافت عثمان
تا آن که سومى به خلافت رسید، دو پهلویش از پرخورى باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویى سرگردان بود، و خویشاوندان پدرى او از بنىامیّه به پاخاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنهاى که بجان گیاه بهارى بیافتد، عثمان آنقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگیخت، و شکمبارگى او نابودش ساخت.
ادامه دارد ...
#حکومت_اسلامی
#حضرت_علی علیه السلام
#انتخابات
#انتخابات_ریاست_جمهوری
#نهج_البلاغه