eitaa logo
صبح حسینی
462 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
بین سرها همه گشتیم و سری پیدا شد حرف مردی شد و صاحب جگری پیدا شد میکشیدند رخش را هنری پیدا شد تا که خورشید بسوزد قمری پیدا شد از ازل خاک درش هر که جگر داشته شد بیرق رایت العباس برافراشته شد فهم ایجاد نفهمید ملاقاتش را  به خدا تا نفس صبح مناجاتش را ابر لطف است ببینید عنایاتش را کیست اینجا نگرفته همه حاجاتش را چه شکوهی چه شهودی چه شتابی دارد خوش بحال دل زینب چه رکابی دارد به علی رفته رسیده جگر شیر دَرَد زهره ها را همه با نعره تکبیر دَرَد سینه ی کوه به یک ضربه ی شمشیر دَرَد باد تیغش زرهِ خصم زمین گیر دَرَد دشمن انداخته بین یلان شوری را  یاد داده به همه رسم سلحشوری را رفتی و پشت سرت اشک حرم در آمد  رفتی و پشت سرت چند قدم خواهر آمد خبر از تو که نشد گریه ی اصغر آمد باز با گریه بر او گریه مادر آمد پیش گهواره نشسته است عروس زهرا  دختری گفت که باباست ولی واویلا تو زمین خوردی و جرات به حرامی آمد تو زمین خوردی و سرنیزه ی شامی آمد پشت هم ضربه ی شان بر سر ما می آمد تو زمین خوردی و با ناله پیامی آمد پدرم از نجف آمد تو هم از خیمه بیا  مادرت آمده با قدّ خم از خیمه بیا چقدر پیکر تو پیکر تو  پر دارد بین ابروی تو سخت است ترک بر دارد بعد تو خاک ، یتیمم روی معجر دارد آخر آن خیمه ی تنها شده دختر دارد خوب پیداست که چشم تو چرا شرمنده است وای بر من که گلویت به تکانی بند است من نبودم که تو را با زدنت می بردند رسمشان است به غارت بدنت می بردند نیزه در کتف فرو کرده تنت می بردند نه فقط خود زره پیروهنت می بردند رسمشان است که با نیزه بلندت بکنند یا سنان است که با نیزه بلندت بکنند تا سرت از سر نیزه به تکانی افتاد پیش چشمان یتیمی به میانی افتاد چشم زینب با قد کمانی افتاد کار ما بی تو به این هرزه زبانی افتاد کاش محکم تر از این خوب سرت می بستند تا خجالت نکشی چشم ترت می بستند حسن لطفی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ایـــن اشــــک‌ها بـه پای شما آتشم زدند شکـــر خـــدا بـــرای شـــمــا آتشم زدند   مـــن جبـــرئیـــل ســوختـه بالم، نگاه کن معـــراج چشـــم‌های شـــمــا آتشم زدند   ســـر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم هـــر جـــا که درعـــزای شـما آتشم زدند   از آن طــــرف مــدینه و هیزم، از این طرف بــــا داغ کـــربلـــای شـــمــا آتشـم زدند   بــــردنــــد روی نیـــزه دلــم را و بعد از آن یـــک عمـــر در هـــوای شــما آتشم زدند   گفتم کجاست خانه‌ی خورشید شعله‌ور؟ گــفتنـــد بـــــوریای شما، آتشم زدند...   دیــــروز عصـــر تعــزیه خــوانان شهرمـان همــــراه خیمـــه‌های شـمـا آتشــم زدند   امــــروز نیـــز نیـــّر و عمّـان و محتــشـم بـــا شعـــر در رثــای شمــا آتشــم زدند   «دیشـــب اگـــر به داغ شهیدان گداختم امشــب ولـی بــرای شمــــا آتشم زدند   تــا بـــا خبـر ز شـــور نیستـــانی‌ام کنند مــاننــد نینـــوای شمــا آتــــشـــم زدند   شاعر: سید حمیدرضا برقعی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت يوسف ترين شهيد خدا پيرُهن نداشت از بس كه نيزه خون تنش را مكيده بود حتی توان و قدرت ناله زدن نداشت در هجمۀ تواتر شمشير و تير و تيغ راهی به جز شقايق پرپر شدن نداشت از بس كه پيكرش شده پامال اسبها يک جای بی جراحت و سالم ، بدن نداشت زلفی كه شانه شد به سر نيزه صبحگاه كنج تنور چاره به جز سوختن نداشت در بوريای كهنه تن لاله پوش او  پيچيده شد اگر چه شقايق كفن نداشت شاعر: یوسف رحیمی علیه السلام   http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت تنها به روی سینه صحرا نبینمت  امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو  شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت  می ترسم از نگاه به گودال آن طرف  دارم دعا به زیر لب آنجا نبینمت  غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد  من نذر کرده ام که به نیها  نبینمت  امشب برای من تو دعا کن که شام بعد  بی سر به روی دامن زهرا نبینمت   شاعر: حسن لطفی   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
محمل صبرم ز اشک دیده در گِل مانده است از که جویم نسخۀ درمان که دل درمانده است  خانه بر دوشم هر آن کس که مرا در کوفه دید یا که در بسته  به رویم یا که از خود رانده است  آنقدر شور پذیرایی از تو داشتند هر کسی شمشیر خود را در نمک خوابانده است  سوختم از  نیشخند مردم  اما بیشتر خنده های حرمله قلب مرا سوزانده است  از سه شعبه دایه می سازند و از نی گاهوار وای از آن طفلی که مادر در بغل خوابانده است  تیر و نیزه هر کدامش قبله گاهی یافته  کوفه سوی اکبرت هر نیزه را چرخانده است  قول سوغاتی به دخترها پدرها می دهند گوشواره خواستن هاشان مرا ترسانده است  بس که مشتاق تماشای اسیری منند کوچه کوچه پیکرم را دشمنت گردانده است تا که راه زینبت در کوفه گل باران شود خون سرخم کوچه های کوفه را پوشانده است سهم من چندین اگر سنگ است از این بام ها باقی اش آقا برای کودکانت مانده است موسی علیمرادی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این قافله هرچه شتابش بیشتر شد دلشوره های آفتابش بیشتر شد جای تمام نخلها لشگر درآمد باهر قدم یعنی سرابش بیشتر شد یک محمل و هجده نگهبان دلاور ماهی که هر منزل حجابش بیشتر شد پایین که می آید ز محمل قاسمش هست عباس هم آمد رکابش بیشتر شد از اسم اینجا میشود حس عطش کرد سقا رسید و مشک آبش بیشتر شد چشم حسین افتاد بر سرنیزه هاشان.. دید اکبرش را اضطرابش بیشتر شد خیره به طغیان فرات است آه اما دلواپسی های ربابش بیشتر شد شش ماهه هم فهمید اینجا قتلگاه است بی تابی هنگام خوابش بیشتر شد راوی نوشته روز عاشورا که آمد تیر سه شعبه پیچ و تابش بیشتر شد بستند با هر زحمتی بر نی سرش را بالای نی کار طنابش بیشتر شد شرم رباب از چشمهای شیرخوارش از رفتن بزم شرابش بیشتر شد ده روز دیگر همسفر باشمر هستند مجروح سیلی سنان یا شمر هستند سیدپوریا هاشمی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872