#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آمدم خیمه تا وداع کنم
دیدم از داغ آب می سوزی
بردم آبت دهم ولی دیدم
زیر این آفتاب می سوزی
کاش آبی شود مهیا تا
خجل از روی خواهرت نشوم
سعی کردم که وقت بردن تو
چشم در چشم مادرت نشوم
پشت سر را نگاه کن پسرم
جلوی خیمه ها رباب نشست
به امیدی که خیمه برگردی
آمد و زیر آفتاب نشست
من که طاقت ندارم ای گل من
که نگاهی کنم به پشت سرم
لیک حس می کنم که آمده اند
جلوی خیمه ها زنان حرم
گر چه ای کودکم نمی بینم
ذره ای رحم در دل اعدا
شاید این دفعه وضع ، فرق کند
کودک من توکلت به خدا
به رخ کودکم نگاه کنید
رنگ ، دیگر به روی طفلم نیست
کوفیان إرحمو بهذالطفل
قطره ای هم برای او کافیست
خودمانیم شیرخوارهء من
کاش از شاخه ات نمی چیدند
کاش پوشانده بودمت به عبا
تا گلوی تو را نمی دیدند
وقتی می آمدیم خواهر تو
با نگاهش مرا معذّب کرد
تا تو برگردی و بخوابی باز
عمه گهواره را مرتب کرد
تو بگو من چطور پاسخ این
یک حرم ، اضطراب را بدهم
عمه با من ، علی بگو که چطور
من جواب رباب را بدهم
این گلو مثل ساقۀ گل بود
قطع کردن ، تبر نیاز نداشت
کس نپرسید حرمله این طفل
به سه شعبه دگر نیاز نداشت
آه ، تصمیم ، واقعا سخت است
وای اگر تیر جابجا بشود
تیر را از گلو اگر بکشم
ترسم این است سر جدا بشود
عطش آرام کرده بود تو را
تاب حرکت نبود در بدنت
حرمله با سه شعبه باعث شد
بنگرم باز دست و پا زدنت
بعد از عباس ای علی اصغر
خیمه ها را تو زیر و رو کردی
از سرِ شانه ام گرفتی پر
هوس شانۀ عمو کردی
با دودستی که غرق در خون است
اشک خود را ز گونه پاک کنم
می برم پشت خیمه ها که تو را
با دل خون درون خاک کنم
شاید این طور دشمنان دیگر
رأس تو از بدن جدا نکنند
بین سرها سر تو را شاید
لااقل روی نیزه ها نکنند
لکن از قوم کوفی و شامی
می شناسم تمام را پسرم
تو برو تا دقایقی دیگر
وعدهء ما به نیزه ها پسرم
دوست دارم به سمت خیمه روم
تا شود عمه مرهم دردم
من فقط مانده ام عزیز دلم
با چه رو سمت خیمه بر گردم
مهدی مقیمی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
چه با وقار از آن ازدحام بر می گشت
نبرد تن به تنش شد تمام بر می گشت
عموی كوچك سادات حاجی عشق است
ز طوف صاحب بیت الحرام بر می گشت
دو تا حرم كه در آغوش یكدگر بودند
امامزاده به دوش امام بر می گشت
چه می شد اینكه به او قدری آب می دادند
كه طفلكی به حرم تشنه كام بر می گشت
سه شعبه آمد و بخت رباب برگرداند
پدر خجل شده سمت خیام بر می گشت
دوباره یك دو قدم سوی معركه می رفت
دوباره سوی حرم یك دو گام بر می گشت
چه می شد اینكه دعای رباب را بخرند
كه تیر آمده با احترام بر می گشت
سرش به سینۀ بابا، تنش به زیر عبا
چه با وقار از آن ازدحام بر می گشت
محسن حنیفی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
"هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم"
هر گه نظر به روی تو کردم جوان شدم
طاووس خیمه پیش پدر راه می روی؟
گفتی اذان و مست من از این اذان شدم
آه ای عصای پیری من، می روی؟ برو
اما به روی نعش تو من قد کمان شدم
تا اینکه خوب از عطشم با خبر شوی
از شوق با لب تو دهان بر دهان شدم
با خود نگفته ای پدرت خورد می شود؟
من مثل قطعه های تنت بی نشان شدم
آخر چرا جواب پدر را نمی دهی؟
چیزی بگو. علی، ولدی نصفه جان شدم
زینب (س) میان این همه دشمن دویده است
بابا اسیر زخم زبان هایشان شدم
از بهر بردن تو عبا کم می آورم
من چند بار بر بدنت امتحان شدم
شد سرخی لبان تو در دشت منتشر
من هم به طشت زر هدف خیزران شدم
شکر خدا که نیزه من شد بلند تر
در راه شام بر سر تو سایه بان شدم
عباس احمدی
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اینهمه زخم چرا ریخته روی بدنت؟
جای یک بوسه نماند از کف پا تا دهنت
چون رکاب دهنت خرد شده، ساخته اند
با سرِ نیزه رکابی به عقیق یمنت
تا تو می آیی علی خطبه ای آغاز کنی
می پرد سرفه و خونابه میان سخنت
تو کجا نیستی ای عشق که پیدات کنم؟
همه ی دشت پر است از همه جای بدنت
مثل یک آینه ی خردشده ریخته ای
کل صحرا متلألئ شده از نور تنت
رفته ای در وسط معرکه و خنجر و سنگ
سبقت از تیر گرفتند برای زدنت
زرهت پاره شده پیرهنت پاره تر است
قطعات بدنت پاره تر از پیرهنت
دلهره دارم علی جان، متلاشی نشوی؟
دردسر می شود این پا به زمین کوفتنت
چاره ای نیست قرار است که اکبر نشوی
می نشینم که ببینم علی اصغر شدنت
زنده کرد عمه ی تو خاطره ی مادر من
تو کمک کن ببرش مثل عموجان حسنت
سر تو بر سرِ نی همسفر باد شده
پرچم قافله شد زلف شکن در شکنت
غزل من! شده ای مثنوی طولانی
شعر تقطیع شده! خون چکد از تن/ تتن / ـَت
داوود رحیمی
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس این فرات بود که با تو وضو گرفت
کوچک نشد مقام تو، نه! تازه کربلا
با آبروی ریخته ات آبرو گرفت
شرمِ زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت
دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود از سر تو آرزو گرفت
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
از آن به بعد بود که راهِ گلو گرفت
...
زینب شده شکسته غرورش، شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قَدَت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی شد که رو گرفت
علی اكبر لطیفیان
#مرثیه_حضرت_عباس علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872