گفتم اگر سرت نبود پیکر تو هست
مادر اگر که نیست ولی خواهر تو هست
اما چه پیکری که چه راحت بلند شد
دیدم که عضوهات به یک نقطه بند شد
روی زمین به فاصله افتاده پیکرت
حتما به دست حرمله افتاده پیکرت
صحبت به سمت نیزه کنم یا به قتله گاه
رویم کدام سوی کنم شاه بی سپاه
تا صبح روی خاک پر از رد پا شوی
ترسم که با نسیم سحر جا به جا شوی
حلق تو را همینکه سر نیزه دوختند
قیمت گذاشتند و پس از ان فروختند
دعوا سر تو شدت سختی گرفته است
ما بینشان رقابت سختی گرفته است
معلوم میشود چقدر بد شکسته ای
از نیزه ای به نیزه دیگر نشسته ای
آواز سنگ هر چقدر رنج اور است
اما صدای نعلِ نویِ اسب بدتر است
ترکیب عضوهای تو را بخش میکنند
این اسب ها حسینِ مرا پخش میکنند
حسن کردی
#مرثیه_عصرعاشورا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آه از آن روز که جان از تن خواهر می رفت
سنگ ها بال زنان سوی برادر می رفت
آسمان ها و زمین داشت به هم می پیچید
سمت گودال کسی دست به خنجر می رفت
ساعتی بعد که آتش به حرم بر پا شد
همه سر ها به روی نیزه ي لشگر می رفت
خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست
بین گهواره ی خالی دل مادر می رفت
از یتیمان حرم نیز غنیمت بردند
گوشواره که نه گیسو پی معجر می رفت
نیمه شب با عجله داشت خبر را میبرد
یک نفر در طمع جایزه با سر می رفت
علي صالحي
#مرثیه_عصرعاشورا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
انگار که ختم غائله می کردند
با حکم امیر ولوله می کردند
با چکمه و یا که اسب تازه نفسی
بر روی تن تو هروله می کردند
یک عده ی هرزه ، لاابالی ، رقاص
بالای سر تو هلهله می کردند
یک عده که از فرات بر میگشتند
آب تعارف شمر و حرمله می کردند
یک عده ی بی شرف ، لجن ، بی ناموس
ناموس تو را به سلسله می کردند
کعب نی و تازیانه و سر نیزه
آماده برای قافله می کردند
ای کاش برای حفظ حرمت ها هم
تعیین حدود فاصله می کردند
در شام کسانیکه سرت چرخاندند
از شمر تقاضای صله می کردند
علیرضا خاکساری
#مرثیه_عصرعاشورا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خبری نیست از تو و کفنت
یوسف من کجاست پیرُهنت
یادگاری ز جنگ حک شده است
مُهری از سمِّ اسب روی تنت
تا خود حشر بر سنان لعنت
که فرو کرده نیزه در دهنت
پیرمردان ناتوان حتّی
با عصا می زدند بر بدنت
همه جا را سیاه می دیدی
به فدای نفس نفس زدنت
استخوان های سینه ی تو شکست
شمر وقتی که روی سینه نشست
آینه بودی و ترک خوردی
از همه بی هوا کتک خوردی
قتلگاهت نگو که غوغا بود
سر پیراهن تو دعوا بود
کاش مادر نبود در گودال
از بد روزگار امّا بود
مهدی پورپاک
#مرثیه_عصرعاشورا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اي آيه هاي فجرِ من از آسمان بگو
از زخمِ بي شماره ات اي بي نشان بگو
معراجِ ارجعي تو در خون چه سان گذشت
در ازدحامِ آن همه تيغ و سنان بگو
من شرح مي دهم غمِ تاراجِ خيمه را
از خنجرِ شقاوت و اين ساربان بگو
سرداده اند قهقه وقتي كه خواندمت
از حنجرِ شكسته ات اين بار جان بگو
دارند مي برند در اين عصرِ بدرقه
پشتِ سرِ مسافرِ كوفه اذان بگو
اوّل زنِ اسيرِ بني هاشمي شدم
تا انتهاي رفتنِ در ريسمان بگو
عباسِ غيرتي من از نيزه پاسخي
بر طعنه هاي حرمله ي بد دهان بگو
قامت ببند و ماهِ شب تارِ من بمان
در كوچه هاي زجر هوادارِ من بمان
اشكِ فراق چشمِ ترم را گرفته است
خنجر كشيده غم جگرم را گرفته است
از تو بگو چگونه خداحافظي كنم؟
بُغضي گلويِ نوحه گرم را گرفته است
ترسم كه پاي دختر تو لِه شود در اين
زنجيرها كه پاي حرم را گرفته است
از خيمه هاي سوخته هر قدر مانده است
چادر كه رفته روي سرم را گرفته است
تا چشمِ پاسبانِ وِقارم ز حدقه ريخت
هر چشمِ هَرزه دوو و برم را گرفته است
نيزه ز نبشِ قبرِ كسي حرف مي زند
ناله وجودِ شعله ورم را گرفته است
هفده سرِ به نيزه مرا اوج مي دهد
حالا كه كعبِ نيزه پَرم را گرفته است
اينان كه دورِ آينه ديوار مي كِشند
از تازيانه ها چقدر كار مي كِشند
عليرضا شريف
#مرثیه_عصرعاشورا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
به تاخت می رود و از خزان خبر دارد
به تاخت می رود انگار بار سر دارد
گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است
و پای مرکب او را ببین که پر دارد
تمام شادی دنیاست در دلش انگار
میان کیسه ی خود تکّه های زر دارد
مسیر کوفه و یک خانه و تنوری داغ
تنور خانه ی او روضه اش خطر دارد
دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد
کسی بیاید و درب از تنور بر دارد
سید محمد حسینی
#مرثیه_عصرعاشورا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
وای من خیمه ها به غارت رفت
گیسویی روی نی پریشان شد
وسط چند خیمه ی سوزان
خواهری دل شکسته حیران شد
**
وای من چادری به یغما رفت
بانویی معجرش در آتش سوخت
مرد بیمار این حرم تنهاست
نیمه ای از بسترش در آتش سوخت
**
شعله و دود تا فلک می رفت
کربلا هم سقیفه ای دارد
به لب کُند تیغ خرده نگیر!
هرکه اینجا وظیفه ای دارد
**
عاقبت هرچه بود، با سختی
سرخورشید را جدا کردند
مرد خورجین به دستی آوردند
صحبت از درهم وطلا کردند
**
مرد خورجین به دست با سرعت
سمت دارالعماره می تازد
مرد خوش قول ِ کوفه با جیبی
مملو ازگوشواره می تازد
**
باد تند خزان چه سوزی داشت!
چند برگی ز لاله ای گم شد
در هیاهوی زیور زینب
گوشوارِ سه ساله ای گم شد
**
وای از هق هق النگوها
آسمان هم به گریه افتاده
درشلوغی ِ عصرعاشورا
حرمله یاد هدیه افتاده
**
حرف خلخال را دگر نزنید
درد ِسرسازمی شود به خدا
دختران تازه یادشان رفته
زخم ها باز می شود به خدا
**
سرعباس را به نیزه زدند
تا ببیند چه بر حرم رفته
تا ببیند نگاه یک لشگر
سمت بانویی محترم رفته
وحید قاسمی
#مرثیه_عصرعاشورا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده
در فضا رایحهای روحفزا افتاده
سر ِ تو میرود و پیکر تو میماند
از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده
آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند
آتش آن است که در خیمه يِ ما افتاده
دم ِ گودال دلم ریخت که انگشتت کو؟
حق بده خواهرت اینگونه ز پا افتاده
عاقبت دید رباب آنچه نباید میدید
آنقدر زار زده تا ز صدا افتاده
من به میل خود از اینجا نروم، ميبَرَدَم
تازیانه که به جانِ تن ما افتاده
میشمارم همه طفلان حرم را دائم
وای که دخترکت باز کجا افتاده؟
زجر رفته ست سراغش که بیارد او را
آمد اما به رویش پنجه به جا افتاده
هق هقش پاسخ من شد که از او پرسیدم
دو سه دندانِ تو ای عمه چرا افتاده؟
محمد رسولي
#مرثیه_عصرعاشورا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872